Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (6 milliseconds)
English
Persian
submers
دراب فروبردن
Other Matches
demerse
فروبردن
inbreathe
فروبردن
aspire
فروبردن
aspired
فروبردن
absorbs
فروبردن
aspires
فروبردن
aspiring
فروبردن
rams
فروبردن
rammed
فروبردن
ram
فروبردن
dap
فروبردن
inhale
درریه فروبردن
mire
درمنجلاب فروبردن
inhaled
درریه فروبردن
inhales
درریه فروبردن
regorge
دوباره فروبردن
inhaling
درریه فروبردن
engulf
توی چیزی فروبردن
engulfed
توی چیزی فروبردن
engulfing
توی چیزی فروبردن
sinks
فروبردن فرو رفتن
to take down
پست کردن فروبردن
sink
فروبردن فرو رفتن
engulfs
توی چیزی فروبردن
dips
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
dip
فروبردن و دراوردن از مایع غوطه ور شدن
banderilla
نیزه خاردار برای فروبردن به گردن گاو
emulsions
ذرات چربی دراب
natant
شناور یامتحرک دراب
souse
دراب غوطه ورشدن
emulsioning
ذرات چربی دراب
to bring grist to the mill
نان دراب دارد
emulsion
ذرات چربی دراب
emulsioned
ذرات چربی دراب
soak
دراب فرو بردن
trimmest
موقعیت قایق دراب
trims
موقعیت قایق دراب
wades
دراب راه رفتن
waded
دراب راه رفتن
wade
دراب راه رفتن
trim
موقعیت قایق دراب
soaks
دراب فرو بردن
wading
دراب راه رفتن
jab checking
فروبردن غیرمجاز مستقیم چوب لاکراس به بدن حریف
trim
موقعیت تخته موج دراب
there is nothing like leather
هر که نقش خویشتن بیند دراب
stagnicolous
زندگی کننده دراب راکد
bleb
حباب هوا دراب یاشیشه
slosh
دراب چلپ وچلوپ کردن
sloshes
دراب چلپ وچلوپ کردن
sloshing
دراب چلپ وچلوپ کردن
trimmest
موقعیت تخته موج دراب
trims
موقعیت تخته موج دراب
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
ready solubility in water
امادگی برای زودحل شدن دراب
submerges
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerging
دراب فرو بردن زیر اب کردن
mountains influnce climate
کوه دراب و هوا تاثیر دارد
kill devil
طعمه ساختگی که دراب چرخ میخورد
halobiont
موجود زیست کننده دراب شور
submerged
دراب فرو بردن زیر اب کردن
submerge
دراب فرو بردن زیر اب کردن
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
douses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
doused
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
catamaran
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
catamarans
نوعی کلک یاجسم شناور دراب ادم بددهن وماجراجو
dousing
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowsed
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
dowses
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
douse
دراب یا چیز دیگری فرو بردن روی چیزی اب ریختن
strikes
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike
فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
ducks and drakes
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
duck and drake
پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
lee board
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
dabble
دراب شلپ شلپ کردن
dabbled
دراب شلپ شلپ کردن
dabbles
دراب شلپ شلپ کردن
dabbling
دراب شلپ شلپ کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com