English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
holding دراختیار داشتن دارایی
Other Matches
hab داشتن دارایی
economizing صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
disposal دراختیار
to heel تابع دراختیار
I am at your disposal. من دراختیار تان هستم
he inherited a large fortune دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
finances رسته دارایی دارایی
financing رسته دارایی دارایی
financed رسته دارایی دارایی
finance رسته دارایی دارایی
personal service utility کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
cartels اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartel اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
cycle stealing ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
freeware نرم افزار که بدون هزینه دراختیار مصرف کننده قرار داده میشود برنامه رایگان رایگان ابزار
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
estates دارایی
pursing دارایی
purses دارایی
purse دارایی
pursed دارایی
fortunes دارایی
wealth دارایی
means دارایی
finances دارایی
financed دارایی
finance دارایی
estate دارایی
asset دارایی
portfolios دارایی
holding دارایی
possession دارایی
property دارایی
financing دارایی
portfolio دارایی
fortune دارایی
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
property tax مالیات دارایی
possession دارایی متصرفات
personal state دارایی منقول
intendant پیشکار دارایی
thing اسباب دارایی
weal ثروت دارایی
weals ثروت دارایی
finance office اداره دارایی
financial agency اداره دارایی
installation property دارایی قسمت
hereditament دارایی غیرمنقول
personal chattels دارایی منقول
finance officer افسر دارایی
Chancellors of the Exchequer وزیر دارایی
capital goods دارایی ثابت
equity دارایی شرکاء
fortune دارایی ثروت
assets مایملک دارایی
liabilities and assets بدهی و دارایی
the furniture of ones pocket دارایی جیب
personalty دارایی شخصی
temporality دارایی دینوی
inventory دفتر دارایی
assets and equities دارایی ودیون
fortunes دارایی ثروت
equities دارایی شرکاء
money bag دارایی دولت
current asset دارایی جاری
current assets دارایی جاری
Chancellor of the Exchequer وزیر دارایی
private property دارایی شخصی
finance ministry وزارت دارایی
circulating asset دارایی جاری
circulating asset دارایی در گردش
to take an inventory of صورت دارایی
ministry of f. وزارت دارایی
cham cell or of the e. وزیر دارایی
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
disinvestment خرج دارایی بی چیزی
draw up inventory تنظیم صورت دارایی
finances قسمت مالی یا دارایی
paraphernal وابسته به دارایی شخصی زن
dedicated assets دارایی وقف شده
immovable دارایی غیر منقول
church warden متصدی دارایی کلیسا
property book دفتر دارایی یکان
real property دارایی غیر منقول
capital account حساب دارایی وسرمایه
inventory صورت دارایی موجودی
real account حساب دارایی غیرمنقول
jointure دارایی مشترک زن و شوهر
private property دارایی شخصی بلامعارض
financed قسمت مالی یا دارایی
hereditaments دارایی غیر منقول
hotch سرجمع کردن دارایی
finance قسمت مالی یا دارایی
personal chattels دارایی شخصی منقول
belonging متعلقات واموال دارایی
personal property دارایی شخصی منقول
to come into a property دارایی را بدست اوردن
financing قسمت مالی یا دارایی
contents of a vessel دارایی یامحتویات فرف مظروف
realty دارایی غیر منقول ملک
realty دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
inventorial مربوط به دفتر دارایی فهرستی
impropriator تفریط کننده دارایی کلیسا
to sell up a debtor دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
installation property book دفتر دارایی قسمت یا یکان
inventory reconciliation تطابق موجودی با دارایی یکان
appreciation افزایش ارزش دارایی و موجودی
appreciations افزایش ارزش دارایی و موجودی
assets ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
state of in her itance ملک یا دارایی قابل توارث
heir in tail وارث دارایی حبس شده
chattel مال منقول دارایی شخصی
benefical owner of an estate مالک بهره برداریک دارایی
The ministry of economic affairs and finance وزارت امور اقتصاد و دارایی
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
capitalization unit هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
i parted from تمام ان دارایی یا مال را ازدست دادم
finance علم دارایی تهیه پول کردن
jus mariti حق مرد نسبت به دارایی منقول زنش
sell up a debtor دارایی بدهکاری را گرو کشیدن و فروختن
financed علم دارایی تهیه پول کردن
finances علم دارایی تهیه پول کردن
financing علم دارایی تهیه پول کردن
adventitious property دارایی که بطورغیر مستقیم به ارث برسد
all that property تمام ان دارایی یامال داازدست دادم
insured کسی که زندگی و دارایی اش بیمه شده باشد
to make a f. دارایی یاثروت بهم زدن متمول شدن
capital assets دارایی طویل المده اعم ازمالی واعتباری
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
chancery مقام وزارت دارایی دفتر مهردار سلطنتی
impropriation دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
capitalized expense در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
an insolvent estate دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
parapherna بخشی از دارایی زن که جزوجهیزیه نبود بلکه در اختیارخود زن بود
dowagers بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
onerous property دارایی یا ملکی که مستلزم انجام تعهد یا التزامی است
dowager بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
asset جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
assessed value ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
paraphernalia دارایی شخصی زن که بعد ازمرگ شوهر علاوه بر جهیزیه و منضمات ان به وی می رسد
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
dower درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
accelerated depreciation استهلاک زودرس [روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
current maturity قیمت دفتری دارایی در موقع فروش یا تبدیل مظنه روز نرخ روز
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
escheat حق تصرف دارایی متوفی ازطرف دولت یا پادشاه درموردی که متوفی بی وارث یابی وصیت مرده باشد مصادره کردن
current ratio نسبت دارایی موجود به بدهی موجود
inventory control کنترل ذخایرموجودی انبار کنترل دارایی
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
he was proud of his wealth بدارایی خود مغرور بود مست دارایی خود بود
relieve داشتن
monogyny داشتن یک زن
owned داشتن
relieves داشتن
relieving داشتن
own داشتن
owning داشتن
possessing داشتن
to be feverish تب داشتن
to have f. تب داشتن
owns داشتن
lacks کم داشتن
lacked کم داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com