English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
jack pot دربازی پوکر) پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن ....میسازد
Other Matches
pokers بازی پوکر
poker بازی پوکر
half back میان بازی کن
halt back میان بازی کن
sand iron یکجور چوگان در بازی گلف که با ان گوی را از میان ریگ بلند میکنند
angle drill ابزاری برای سوراخ کردن ورقههای فلزی که در ان مته با بدنه دریل زاویهای میسازد
misplay بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
to make a trick با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
play club دربازی گلف چوگان
To dodge . To duck. جاخالی دادن (دربازی )
rumormonger کسیکه شایعه میسازد
handicaps امتیاز به طرف ضعیف دربازی
handicap امتیاز به طرف ضعیف دربازی
paralogist کسیکه قیاس نادرست میسازد
chip مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
gill net گیر کرده ماهی را گرفتار میسازد
dabster کسیکه دربازی یاکارهای دیگرزبردست است
chips مهرهای که دربازی نشان بردوباخت است
medoterranean واقع در میان چند زمین میان زمینی
granulose ماده اصلی نشاسته که اب دهان انراشیرین میسازد
panic monger کسیکه با دادن خبرهای بی پروپامردم را دچارهراس میسازد
fieldsman کسیکه دربازی توپ رانگاه داشته برمیگرداند
evil genius روح یافرشتهای که هلاکت شخص رافراهم میسازد
crosse چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
improviser تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
house martin یکجور پرستو که لانه گلی بردیوار خانه ها میسازد
house martins یکجور پرستو که لانه گلی بردیوار خانه ها میسازد
improvisor تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
double bar دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
disjunctive حرف عطفی که بظاهر پیوند میدهدو در معنی جدا میسازد
pilot engine ماشینی که راه را برای ماشین دیگر صاف و اماده میسازد
quiot حلقه یاصفحه اهنی که دربازی پرت میکنند تاروی میخی بیفتد
alley حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
relief hole سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
alleys حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
martin نوعی پرستو که لانه گلی بر دیوار خانه میسازد ادم گول خور
third base موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
diplexer وسیلهای که استفاده از یک انتن را بصورت همزمان یامجزا توسط دو فرستنده ممکن میسازد
alleyways حاشیه اضافی زمین تنیس دربازی دوبل مسیر معمولی گوی بولینگ
futtock میان چوب میان تیر
intervenient در میان اینده واقع در میان
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
seeping از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seep از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeped از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
cut of a corner میان بر کردن
cut across میان بر کردن
shinny بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
intract در میان هم کار کردن
syncopate از میان کوتاه کردن
intervene مداخله کردن پا میان گذاردن
interjecting در میان امدن مداخله کردن
intervenes مداخله کردن پا میان گذاردن
interject در میان امدن مداخله کردن
interjects در میان امدن مداخله کردن
intervened مداخله کردن پا میان گذاردن
interjected در میان امدن مداخله کردن
to cut short قطع کردن میان برکردن
inserts داخل کردن در میان گذاشتن
inserting داخل کردن در میان گذاشتن
insert داخل کردن در میان گذاشتن
To settle upon a price during a dispute. <proverb> میان دعوا نرخ طى کردن .
to split the difference تفاوت میان دو چیز را دو نیم کردن
coopt انتخاب کردن ودر میان خوداوردن
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
rubinstein variation واریاسیون روبنشتاین دربازی چهار اسب در دفاع فرانسوی دردفاع نیمزو هندی و دردفاع تاراش
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
harlequinade بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
gamesmanship مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
game وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
fire fight ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
kiss in the ring بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
quibble زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbled زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbles زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
quibbling زبان بازی کردن ایهام گویی کردن
to play fair مردانه و سر راست معامله کردن یا بازی کردن
charlatanic امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
crampet game بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
harlepuinade نمایش لال بازی ودلقک بازی
hot dog skiing اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
twiddle بازی کردن
To be acting. To put it on . رل بازی کردن
plays بازی کردن
toy بازی کردن
toys بازی کردن
move بازی کردن
plays رل بازی کردن
playing بازی کردن
playing رل بازی کردن
played بازی کردن
twiddled بازی کردن
twiddles بازی کردن
twiddling بازی کردن
moved بازی کردن
moves بازی کردن
bump بازی کردن
play-acts بازی کردن
play-acting بازی کردن
play-acted بازی کردن
gallant زن بازی کردن
play-act بازی کردن
playact رل بازی کردن
actuble بازی کردن
played رل بازی کردن
miscast بد بازی کردن
rinks یخ بازی کردن
play رل بازی کردن
play بازی کردن
headwork با سر بازی کردن
rink یخ بازی کردن
foxing روباه بازی کردن تزویر کردن
foxes روباه بازی کردن تزویر کردن
fox روباه بازی کردن تزویر کردن
skates اسکیت بازی کردن
spars مشت بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personified رل دیگری بازی کردن
playact در تاتر بازی کردن
gambles سفته بازی کردن
showboat نمایشی بازی کردن
gambled سفته بازی کردن
taw تیله بازی کردن
gamble سفته بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
sparred مشت بازی کردن
spar مشت بازی کردن
skate اسکیت بازی کردن
play out تا اخر بازی کردن
play fair مردانه بازی کردن
favouritism پارتی بازی کردن
mountebanks حقه بازی کردن
skated اسکیت بازی کردن
to look oneself again پشم بازی کردن
mountebank حقه بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
to make love عشق بازی کردن
thimblerig شعبده بازی کردن
trick حقه بازی کردن
prevaricating زبان بازی کردن
To play cards . ورق بازی کردن
skis اسکی بازی کردن
to play football فوتبال بازی کردن
yo-yo یویو بازی کردن
yo-yos یویو بازی کردن
kite سفته بازی کردن
to skip rope بند بازی کردن
ski اسکی بازی کردن
to fly a kite سفته بازی کردن
to play soccer فوتبال بازی کردن
prevaricates زبان بازی کردن
start up <idiom> بازی را شروع کردن
to bill and coo بوسه بازی کردن
kites سفته بازی کردن
bowls باتوپ بازی کردن
misplay ناشیانه بازی کردن
bowl باتوپ بازی کردن
flimflam حقه بازی کردن
palter زبان بازی کردن
prevaricated زبان بازی کردن
card ورق بازی کردن
skied اسکی بازی کردن
fences شمشیر بازی کردن
drabbest جنده بازی کردن
drabber جنده بازی کردن
drab جنده بازی کردن
equivocated زبان بازی کردن
tricked حقه بازی کردن
to play ball توپ بازی کردن
left-handed با دست چپ بازی کردن
to play marbles مهره بازی کردن
spoof حقه بازی کردن
play تفریح بازی کردن
court عشق بازی کردن
fence شمشیر بازی کردن
to play at chess شطرنج بازی کردن
equivocate زبان بازی کردن
criminal court عشق بازی کردن
to play for love سر هیچ بازی کردن
equivocates زبان بازی کردن
spoofs حقه بازی کردن
piddle باخوراک بازی کردن
piddled باخوراک بازی کردن
piddles باخوراک بازی کردن
war game بازی جنگ کردن
plays تفریح بازی کردن
fornicating : فاحشه بازی کردن
shinney شینی بازی کردن
fornicate : فاحشه بازی کردن
playing تفریح بازی کردن
played تفریح بازی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com