English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
temper درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
Other Matches
temper brittleness شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
strain hardness سختی درجه
water hardness درجه سختی آب
scratch hardness درجه سختی خراش
thrust hardness درجه سختی فشاری
quenching ترساندن درجه سختی
water softener [کاهش دهنده درجه سختی آب]
carbonet hardness درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
tempering temperature درجه حرارت بازپخت
intensity سختی
odburacy سختی
oppressiveness سختی
hardness سختی
violence سختی
severity سختی
inexorability سختی
flintiness سختی
heavily به سختی
rigors سختی
seriously به سختی
hardness of water سختی اب
sternness سختی
stiffness سختی
strictness سختی
aggravation سختی
duress سختی
adamancy سختی
terribleness سختی
steeliness سختی
soreness سختی
buckram سختی
rigor سختی
rigorism سختی
rigorousness سختی
roughing سختی
toughness سختی
tenacity سختی
astingency سختی
arduousness سختی
adamancy سر سختی
long suffering سختی کش
difficulties سختی
implacability سختی
impenetrableness سختی
inclemency سختی
induration سختی
inexpiableness سختی
intenseness سختی
intension سختی
intolerableness سختی
intractability سختی
difficulty سختی
inflexibility سختی
hard lines سختی
grievousness سختی
austerity سختی
hardship سختی
hardships سختی
rigidity سختی
privation سختی
hardiness سختی
rigours سختی
privations سختی
rigour سختی
hardily به سختی
tenacity coefficient ضریب سختی
temporary hardness سختی موقت
sclerometer سختی سنج
eburnation عاجی سختی
addle سختی گرفتاری
narrow circumstances تنگی سختی
durometer سختی سنج
irreconcilableness سختی در عقیده
irreconcilability سختی در عقیده
resistance سختی مخالفت
strain hardness سختی کشی
granite سختی استحکام
hardenability قابلیت سختی
graveness عبوسی سختی
stubbornly از روی سر سختی
hardness test ازمایش سختی
impact hardness سختی برخورد
painfulness زحمت سختی
permanent hardness سختی دائمی
depth of hardening zone عمق سختی
depth of case عمق سختی
rebound hardness سختی جهشی
refractorily باسر سختی
imperviousness سختی بی اعتنائی
permanent hardness of water سختی دایم اب
duration سختی بقاء
softener کاهنده سختی اب
gameness جان سختی
thermosetting سختی پذیر
to suffer hardship سختی کشیدن
softened سختی را گرفتن
softens سختی را گرفتن
soften سختی را گرفتن
solidity استواری سختی
life of privation زندگی در سختی
asperity سختی ترشی
I hardly ate من تو را سختی خوردم
stubbornness سر سختی لجاجت
hardly any به سختی هیچ [هر]
acataposis سختی بلع
red hardness سختی گرم سرخ
rebound hardness test ازمایش سختی جهشی
It was raining hard. باران سختی می با رید
thermoplastics پلاستیک سختی ناپذیر
drop hardness test ازمایش سختی سقوطی
come down hard on <idiom> به سختی تنبه کردن
to start with difficulty به سختی روشن شدن
scratch hardness tester ازمایشگر سختی خراش
scleroscope hardness دستگاه سختی سنج
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
go for broke <idiom> به سختی تلاش کردن
nip and tuck <idiom> به سختی تمام کردن
brinell hardness number ضریب سختی برینل
rockwell hardness test ازمایش سختی راک ول
the violence of a wind سختی یاتندی باد
hardly a child anymore دیگر به سختی بچه ای
to escape with life and limb سختی رهایی جستن
thermoset پلاستیک سختی ناپذیر
to rub through or along با سختی بسر بردن
stressing سختی پریشان کردن
stress سختی پریشان کردن
stresses سختی پریشان کردن
hardness testing machine دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress جنگ سختی جریان
vickers hardness test ازمایش سختی ویکرز
violence شدت و تندی و سختی خشونت
hardness tester ازمایش کننده یا تستر سختی
charley horse سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
to get off easy بدون سختی رها یافتن
dark horse <idiom> کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
to get off cheaply بدون سختی رها یافتن
joming test ازمایش تعیین سختی فلزات
let (someone) have it <idiom> شخصی را به سختی صدمه زدن
footed سر تیر ماده سختی راقراردادن
to plow [one's way] through something [American English] با سختی در کاری جلو رفتن
lift is full of troubles زندگی را سراسر سختی است
to get off lightly بدون سختی رها یافتن
pressed for time <idiom> با اشکال وبه سختی وقت
pull through در سختی بکسی کمک کردن
serverance allowance حق پوشاک برای سختی هوا
Difficult times lie ahead. دوران سختی درپیش است
English is not a hard language . انگلیسی زبان سختی نیست
to pile up or on the agony شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
thermoplast پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
vicker's diamond hardness tester دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
dutch uncle کسی که به سختی دیگری راملامت کند
He is hard nut to crack . آدم سختی (سخت گیری )است
brinell hardness test طریقه اندازه گیری سختی برینل
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
irresistibleness غیر قابل مقاومت بودن سختی
analogues ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analog سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogue ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
durometer اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
to take the bull by the horns دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
high test امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
accolades سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
lignum vi tae یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
nerd شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
crude حالت طبیعی رنگ [حالت ملایم و اصیل رنگ]
naturalness حالت طبیعی ذاتی
abnormalcy حالت غیر طبیعی
aviation pay معاش هوایی سختی خدمت هوایی
brinell hardness سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
status quo وضع کنونی حالت طبیعی
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
natural erosion فرسایش طبیعی که گاهی با پدیده خاک زائی در حالت تعادل است
interrupt به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupting به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupts به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
the i [حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
annealing بازپخت
annacal بازپخت
pot annealing بازپخت
tempering بازپخت
anneal بازپخت
tempering cycle دوره بازپخت
isothermal annealing بازپخت هم دمایی
full annealing بازپخت کامل
tempering furnace کوره بازپخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com