Dictiornary-Farsi | درجیب پنهان کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (37 milliseconds)

English	Persian
pocket	درجیب پنهان کردن
pockets	درجیب پنهان کردن


Other Matches

cover one's tracks <idiom>	پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
pouch	درجیب گذاردن
pouches	درجیب گذاردن
pocket	جیب دار درجیب گذاردن
pockets	جیب دار درجیب گذاردن
pocket piece	سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
cache	پنهان کردن
cloaking	پنهان کردن
cloaks	پنهان کردن
disguising	پنهان کردن
shadowed	پنهان کردن
conceal	پنهان کردن
disguise	پنهان کردن
covers	پنهان کردن
hide	پنهان کردن
hides	پنهان کردن
shadows	پنهان کردن
cover	پنهان کردن
disguised	پنهان کردن
disguises	پنهان کردن
cloak	پنهان کردن
shadowing	پنهان کردن
conceals	پنهان کردن
caches	پنهان کردن
secreted	پنهان کردن
secrete	پنهان کردن
cloaked	پنهان کردن
secretes	پنهان کردن
masks	پنهان کردن
coverings	پنهان کردن
encrypt	پنهان کردن
lay low <idiom>	پنهان کردن
eloign	پنهان کردن
secreting	پنهان کردن
sweep under the rug <idiom>	پنهان کردن
shadow	پنهان کردن
mask	پنهان کردن
closeted	پنهان کردن
dissimulates	پنهان کردن
dissimulated	پنهان کردن
dissimulating	پنهان کردن
dissimulate	پنهان کردن
closets	پنهان کردن
closet	پنهان کردن
closeting	پنهان کردن
camouflage	استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages	استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged	استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging	استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
hits	داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting	داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit	داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
embed	درزمین پنهان کردن
occult	از نظر پنهان کردن
embeds	درزمین پنهان کردن
veils	مستوریا پنهان کردن
inconcealable	غیرقابل پنهان کردن
veil	مستوریا پنهان کردن
concealment	پنهان کردن پوشاندن
to ballot for	بارای پنهان انتخاب کردن
becloud	زیر ابر پنهان کردن
hickok belt	مخفی شدن پنهان کردن
camouflages	پنهان کردن وسایل جنگی
masks	ماسک زدن پنهان کردن
camouflaging	پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged	پنهان کردن وسایل جنگی
mask	ماسک زدن پنهان کردن
software encryption	پنهان کردن نرم افزاری
camouflage	پنهان کردن وسایل جنگی
wraps	لفافه دار کردن پنهان کردن
wrap	لفافه دار کردن پنهان کردن
to go into hiding	خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
gloss over <idiom>	پنهان کردن ،خوب جلوه دادن
to go underground	خود را پنهان کردن [از اولیاء امور]
cache memory	فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
cache	فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
caches	فایل کردن یا قرار دادن در حافظه پنهان
conceals	پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceal	پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
cache	مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches	مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory	مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
encryption	رمزدار کردن پنهان کردن
secreted	تراوش کردن پنهان کردن
dissembling	تدلیس کردن پنهان کردن
dissembles	تدلیس کردن پنهان کردن
secretes	تراوش کردن پنهان کردن
secrete	تراوش کردن پنهان کردن
to keep back	دفع کردن پنهان کردن
secreting	تراوش کردن پنهان کردن
dissembled	تدلیس کردن پنهان کردن
dissemble	تدلیس کردن پنهان کردن
scratchpad	حافظه پنهان برای بافر کردن داده ارسالی بین پردازنده سریع و وسیله ورودی / خروجی کند.
stack	قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks	قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked	قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
perdue	پنهان
veiled	پنهان
ram cache	RA پنهان
cryptic	پنهان
hidden line	خط پنهان
hugger mugger	پنهان
benined the curtain	پنهان
perdu or due	پنهان
perdu	پنهان
jackes	پنهان
backdoor	پنهان
cryptically	پنهان
latent	پنهان
delitescent	پنهان
cryptical	پنهان
abstruse	پنهان
occult	پنهان
disguised underemployment	کم کاری پنهان
booby-trapping	پنهان تله
under cover <idiom>	پنهان شدن
fudges	پنهان شدن
fudged	پنهان شدن
insconce	پنهان شدن
booby-traps	پنهان تله
memory cache	حافظه پنهان
concealed	پنهان شده
hideousness	پنهان بودن
inapparent	ناپیدا پنهان
to absent oneself	پنهان شدن
surreptitious	پنهان محرمانه
burrowing	پنهان شدن
fudging	پنهان شدن
latescent	پنهان شونده
cover up <idiom>	پنهان کاربدواشتباه
absconds	پنهان شدن
booby trap	پنهان تله
absconding	پنهان شدن
absconded	پنهان شدن
abscond	پنهان شدن
booby-trap	پنهان تله
secretion	پنهان سازی
disguised unemployment	بیکاری پنهان
obreption	پنهان روی
furtive	پنهان نهانی
booby-trapped	پنهان تله
to lie hid	پنهان ماندن
to keep dark	پنهان ماندن
Just between you and me. . .	از شما چه پنهان …
to be in hiding	پنهان ماندن
codes	رمزهای پنهان
concealment	پنهان بودن
burrows	پنهان شدن
crypianalysis	پنهان کاری
burrowed	پنهان شدن
burrow	پنهان شدن
by end	قصد پنهان
fudge	پنهان شدن
hidden	پنهان کرده
concealable	پنهان کردنی
hide	پنهان شدن
hides	پنهان شدن
to be in hiding	پنهان بودن
hickok belt	پنهان شدن
hidden inflation	تورم پنهان
hidden line removal	حذف خط پنهان
cryptography	پنهان شناسی
hidden surface	سطح پنهان
hidden unemployment	بیکاری پنهان
hidden file	فایل پنهان
hidden codes	کدهای پنهان
i hid my self	را پنهان کردم
hidden objects	اشیاء پنهان
keep under one's hat <idiom>	پنهان نگاه داشتن
let it all hang out <idiom>	پنهان نکردن چیزی
darkle	در تاریکی پنهان شدن
latent electronic image	تصویر الکتریکی پنهان
ironies	مسخره پنهان سازی
booby-traps	با پنهان تله مجهزکردن
irony	مسخره پنهان سازی
secretive	سری پنهان کار
obstructor	پوشاننده پنهان کننده
booby-trapped	با پنهان تله مجهزکردن
occultly	بطور پوشیده یا پنهان
booby-trap	با پنهان تله مجهزکردن
to keep secret	پنهان داشتن راز
murder will out	خون نا حق پنهان نمینماند
to lie or keep close	پنهان بردن یاماندن
booby trap	با پنهان تله مجهزکردن
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
the criminals' lair	پنهان گاه جنایتکاران
they took refuge in a cave	در غاری پنهان شدند
booby-trapping	با پنهان تله مجهزکردن
hidden	پنهان کرده شده پوشیده
To do something on the sly (in secret).	کاری را پنهان انجام دادن
I stayed in concealment until the danger passed.	خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
ensconced	پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
right out <idiom>	به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
He tried to conceal the facts.	سعی داشت حقیقت را پنهان کند
ensconcing	پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
ensconces	پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
to hide one's head	ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
ensconce	پنهان شدن خودرادرجان پناه جادادن
There is more to it than meets the eye.	ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
oubiette	زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال