English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 52 (4 milliseconds)
English Persian
sheen درخشندگی
lustre درخشندگی
radiance درخشندگی
brightness درخشندگی
shine درخشندگی
shines درخشندگی
luminosity درخشندگی
brilliance درخشندگی
brilliancy درخشندگی
coruscation درخشندگی
effulge درخشندگی
effulgence درخشندگی
fulgency درخشندگی
fulgor درخشندگی
fulgour درخشندگی
glim درخشندگی
luminance درخشندگی
luminosity factor درخشندگی
luster درخشندگی
radiancy درخشندگی
refulgence درخشندگی
splendor درخشندگی
Other Matches
irradiance درخشندگی تابش
irradiancy درخشندگی تابش
glare درخشندگی زیاد
glitters درخشندگی درخشش
luminosity factor ضریب درخشندگی
glittered درخشندگی درخشش
glitter درخشندگی درخشش
lustreer درخشندگی صیقل
glared درخشندگی زیاد
resplendence درخشندگی جلوه
resplendency درخشندگی جلوه
absolute luminosity درخشندگی مطلق
glares درخشندگی زیاد
apparent luminosity درخشندگی فاهری
brightness adaptation انطباق با درخشندگی
brightness contrast تقابل درخشندگی
chatoyancy درخشندگی متغیر
chatoyance درخشندگی متغیر
bril واحد درخشندگی
blaze درخشندگی جار زدن
brilliancy prize جایزه درخشندگی شطرنج
luminouity فرو زندگی درخشندگی
blazes درخشندگی جار زدن
blazed درخشندگی جار زدن
orienting کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
orients کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
orient کشورهای خاوری درخشندگی بسیار
lanolin لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
hair [الیاف نازکتر از پشم مو یا کرک بز و شتر، تفاوت آن با پشم در داشتن ساختار سلولی است که کیسه های هوای موجود باعث ایجاد درخشندگی بیشتر آن می گردد.]
synthetic dyes رنگینه های شیمیایی [این رنگ ها که جدیدا وارد بازار فرش شده اند، اصالت فرش اصیل را خدشه دار نموده اند. بدلیل ثبات و درخشندگی جا افتادگی فرش را می گیرند ولی در عوض سهولت دسترسی باعث استقابل شده است.]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com