Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English
Persian
It is in progress. It is under way.
دردست اقدام است
Search result with all words
under way
دردست اقدام
Other Matches
in the course of
دردست
under development
دردست توسعه
under repairing
دردست تعمیر
records available
امار دردست
under construction
دردست ساختمان
to take up
دردست گرفتن
take up
دردست گرفتن
hold
دردست داشتن
holds
دردست داشتن
to take in hand
دردست گرفتن
to enter
دردست گرفتن
It is in the hands of God .
دردست خدا ست
hat in hand
کلاه دردست
it is the p of construction
دردست ساختمان است
situated to the right
واقع دردست راست
hand in hand
دست دردست یکدیگر
new fashioned
بطرزنوین دردست شده
gynaecocracy
حکومتی که دردست اناث باشد
For the moment he is in the saddle.
فعلا که ایشان سوارند ( قدرت را دردست دارد )
empires
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empire
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
ag nus dei
صورت برهای که پرچم فچلیپایی دردست داردوکنایه ازعیسی است
enterprises
اقدام
procedure
اقدام
esteem
اقدام
actionless
بی اقدام
emprise
اقدام
action
اقدام
actions
اقدام
enterprise
اقدام
moved
اقدام
interventions
اقدام
intervention
اقدام
enforcement
اقدام
move
اقدام
proceeding
اقدام
moves
اقدام
ploy
اقدام
ploys
اقدام
wand
دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
wands
دستگاه کد میلهای خوان یا وسیله نوری که دردست قرار می گیرد با کدهای میلهای محصولات مغازه را بخواند
countermeasure
اقدام متقابل
counteraction
اقدام متقابل
demarche
اقدام سیاسی
appropriate action
اقدام مقتضی
expedience
اقدام مهم
emprize
اقدام کردن
deal with
اقدام کردن
double action
اقدام دوجانبه
in hand
در دست اقدام
measure of prevention
اقدام احتیاطی
initial movement
نخستین اقدام
to bend effort
اقدام کردن
to take measures
اقدام کردن
start out
اقدام کردن
social action
اقدام اجتماعی
to take of a
اقدام کردن
to take steps
اقدام کردن
regular procedure
اقدام قانونی
protective measure
اقدام حمایتی
proceed with deliberations
اقدام به مذاکره
operation immediate
اقدام سریع
counter-measure
اقدام متقابل
legal action
اقدام قانونی
counter-measures
اقدام متقابل
it wasprologue to the nextmove
اقدام بعدبود
intercommunion
اقدام مشترک
the needful
اقدام لازم
action statement
دستورالعمل اقدام
action for cancellation
اقدام به ابطال
deals
اقدام کردن
action
فعل اقدام
proceed
اقدام کردن
enterprises
قدرت اقدام
enterprises
اقدام کردن
proceeded
اقدام کردن
precaution
اقدام احتیاطی
precautions
اقدام احتیاطی
enterprise
قدرت اقدام
enterprise
اقدام کردن
actions
کار اقدام
actions
فعل اقدام
action
کار اقدام
deal
اقدام کردن
expediency
اقدام مهم
preparation
اقدام مقدماتی
preparations
اقدام مقدماتی
measure
درجه اقدام
action at low
اقدام قانونی
action for cancellation
اقدام به لغو
originators
اقدام کننده پیام
with measured step
با اقدام مناسب
[سنجیده]
originator
اقدام کننده پیام
measure
اندازه اقدام پیشگیری
memorandums
اقدام به یادداشت کند
counter-measures
اقدام جبران کننده
proceeded
اقدام کردن پرداختن به
to put in hand
دایرکردن اقدام کردن
to start out to do something
اقدام بکاری کردن
counter-measure
اقدام جبران کننده
memoranda
اقدام به یادداشت کند
memorandum
اقدام به یادداشت کند
proceed
اقدام کردن پرداختن به
venture
اقدام بکارمخاطره امیز
ventured
اقدام یا مبادرت کردن به
ventures
اقدام بکارمخاطره امیز
greenlight
اجازه حرکت و اقدام
ventured
اقدام بکارمخاطره امیز
venture
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
اقدام بکارمخاطره امیز
ventures
اقدام یا مبادرت کردن به
venturing
اقدام یا مبادرت کردن به
adventurism
اقدام به کاری کردن
enterprises
امرخطیر اقدام مهم
it was an incorrect procedure
یک اقدام غلطی بود
enterprise
امرخطیر اقدام مهم
action for avoidance
اقدام برای لغو
cyphers
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
ciphers
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher
مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
enterprise
اقدام به اجرای قوانین کردن
do the necessary
اقدام لازم بعمل اورید
execution for debt
اقدام برای طلب وصول
enterprises
اقدام به اجرای قوانین کردن
how shall we proceed
چگونه باید اقدام کرد
to play at
خواهی نخواهی اقدام کردن
to proceed against a person
اقدام بر علیه کسی زدن
pushful
متهور در اقدام بکارهای مهم
exigent
محتاج به اقدام یا کمک فوری
to act in self-defence
دفاع از خود اقدام
[حرکت]
کردن
emergencies
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
zction for dammages
اقدام برای دریافت خسارت وارده
emergencies
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
dilettantism
اقدام به کاری از روی تفنن وبطورغیر حرفهای
prohibition
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
The tribunal considered that this action amounted to professional misconduct.
برای دادگاه این اقدام برابر با اشتباه حرفه ای محسوب می شود.
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
launches
شروع کردن اقدام کردن
launch
شروع کردن اقدام کردن
launched
شروع کردن اقدام کردن
launching
شروع کردن اقدام کردن
action agent
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
enlisted section
قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com