English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
Other Matches
to verify the accounts رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
to look in to رسیدگی کردن
to llok رسیدگی کردن
verify رسیدگی کردن
to see to رسیدگی کردن
attending رسیدگی کردن
investigated رسیدگی کردن
verifying رسیدگی کردن
examining با into رسیدگی کردن
attends رسیدگی کردن
to do for رسیدگی کردن به
to see about رسیدگی کردن
consider رسیدگی کردن
inspecting رسیدگی کردن
look into رسیدگی کردن
considers رسیدگی کردن
investigating رسیدگی کردن
try رسیدگی کردن
inspects رسیدگی کردن
investigates رسیدگی کردن
attend رسیدگی کردن
examining رسیدگی کردن
examines با into رسیدگی کردن
audit رسیدگی کردن
inspect رسیدگی کردن
audited رسیدگی کردن
examined با into رسیدگی کردن
go into رسیدگی کردن
examined رسیدگی کردن
examine رسیدگی کردن
to go into رسیدگی کردن
audits رسیدگی کردن
verifies رسیدگی کردن
inspected رسیدگی کردن
auditing رسیدگی کردن
verified رسیدگی کردن
examines رسیدگی کردن
investigate رسیدگی کردن
tries رسیدگی کردن
examine با into رسیدگی کردن
deal with رسیدگی کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
to go through رسیدگی کردن گذشتن از
attending توجه یا رسیدگی کردن
attends توجه یا رسیدگی کردن
attend توجه یا رسیدگی کردن
audited ممیزی رسیدگی کردن
audit ممیزی رسیدگی کردن
auditing ممیزی رسیدگی کردن
audits ممیزی رسیدگی کردن
look into <idiom> رسیدگی یا وارسی کردن
think over <idiom> با دقت رسیدگی کردن
prejudges بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudged بدون رسیدگی قضاوت کردن
prejudge بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways <idiom> به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
to go into the matter به این مطلب رسیدگی کردن
prejudging بدون رسیدگی قضاوت کردن
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
to go to رسیدگی کردن انجام دادن
inquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
inquire باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired باز جویی کردن رسیدگی کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
appose موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case [judicial proceedings] یک پرونده جنایی [رسیدگی قضائی] را بازدید کردن
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
to check off رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
defferential assets هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
check سرزنش کردن رسیدگی کردن
minds نگهداری کردن رسیدگی کردن به
checked سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks سرزنش کردن رسیدگی کردن
supervising برنگری کردن رسیدگی کردن
mind نگهداری کردن رسیدگی کردن به
indagate تجسس کردن رسیدگی کردن
supervise برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised برنگری کردن رسیدگی کردن
minding نگهداری کردن رسیدگی کردن به
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
gulleys درست کردن
gullies درست کردن
gully درست کردن
fabricated درست کردن
make up درست کردن
trim درست کردن
to get up درست کردن
fabricating درست کردن
trimmest درست کردن
to fix up درست کردن
fabricate درست کردن
fabricates درست کردن
to riven laths یا درست کردن
concoct درست کردن
concocted درست کردن
concocts درست کردن
trims درست کردن
adapt درست کردن
shape درست کردن
shapes درست کردن
to put in to shape درست کردن
to cleanvp درست کردن
fix up درست کردن
set in order درست کردن
to put to rights درست کردن
set right درست کردن
concocting درست کردن
weaves درست کردن
redd درست کردن
indite درست کردن
build درست کردن
buildings درست کردن
cleans درست کردن
manufactured درست کردن
builds درست کردن
fashions درست کردن
fashioning درست کردن
to erect into درست کردن از
fettle درست کردن
fashioned درست کردن
manufactures درست کردن
to sct aright درست کردن
fashion درست کردن
manufacture درست کردن
weave درست کردن
cleaned درست کردن
cleanest درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
make درست کردن
clean درست کردن
correct درست کردن
correcting درست کردن
to set درست کردن
corrects درست کردن
makes درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
frame پاپوش درست کردن
team دسته درست کردن
hedges خاربست درست کردن
dress درست کردن لباس
hedged خاربست درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
teams دسته درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
die sink خزینه درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
dowel میخچه درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulated با دست درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
manipulated با استادی درست کردن
to toss up زود درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
manipulate با استادی درست کردن
railroads پاپوش درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com