Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
8oclock sharp (on the dot).
درست سرساعت 8
Other Matches
on time
<idiom>
سرساعت
in advance
<idiom>
سرساعت
cuckoo clock
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clocks
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
inviolate
درست
legitimately
درست
sock
درست
righted
درست
orthodox
درست
accurate
[correct]
<adj.>
درست
indefectible
درست
exactly
درست
authentic
درست
conscionable
درست
proper
درست
properly
درست
by the square
درست
by fits and starts
درست
right
درست
integral
درست
righting
درست
straight
درست
perfected
درست
exacts
درست
perfecting
درست
exacted
درست
exact
درست
just
درست
whole
درست
straightforward
درست
straightest
درست
perfect
درست
legitimates
درست
well advised
درست
veracious
درست
perfects
درست
valid
درست
entire
درست
even
هم درست
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
out and out
درست
out-and-out
درست
legitimate
درست
legitimated
درست
straighter
درست
clearer
درست
clearest
درست
clears
درست
practicable
<adj.>
درست
corrects
درست
practical
<adj.>
درست
purpose-built
<adj.>
درست
purposeful
<adj.>
درست
purposive
<adj.>
درست
suitable
<adj.>
درست
useful
<adj.>
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
درست
incorrupt
درست
clear
درست
smack dab
درست
correcting
درست
right as nails
درست
right as a trivet
تن درست
functional
<adj.>
درست
right as a trivet
درست
convenient
<adj.>
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
درست
legitimating
درست
correct
درست
Quite
[so]
!
درست!
plain dealing
درست
true
<adj.>
درست
proper
<adj.>
درست
exact
<adj.>
درست
truer
درست
in a entireness of state
درست
accurate
درست
truest
درست
incorrect
نا درست
real
<adj.>
درست
in order
درست
correct
<adj.>
درست
genuine
درست
aright
درست
true
درست
orthographically
درست
fettle
درست کردن
spitting image
<idiom>
درست مثل
upright
درست درستکار
in good time
<idiom>
درست سر وقت
behave
درست رفتارکردن
on the button
<idiom>
درست سر موقع
fair shake
<idiom>
رفتار درست
misapprehends
درست نفهمیدن
misapprehending
درست نفهمیدن
misbehave
درست رفتارنکردن
due
درست کاملا"
propriety of behaviour
درست رفتاری
misbehaving
درست رفتارنکردن
misbehaves
درست رفتارنکردن
misbehaved
درست رفتارنکردن
misapprehend
درست نفهمیدن
misunderstood
درست نفهمیدن
misunderstands
درست نفهمیدن
fabricates
درست کردن
fabricated
درست کردن
misapprehended
درست نفهمیدن
behaves
درست رفتارکردن
fabricate
درست کردن
behaving
درست رفتارکردن
mistook
درست نفهمیدن
precedential
سابقه درست کن
orthographer
درست نویس
pointdovice
بسیار درست
point device
بسیار درست
behaved
درست رفتارکردن
redd
درست کردن
misunderstand
درست نفهمیدن
concocts
درست کردن
concocting
درست کردن
concocted
درست کردن
concoct
درست کردن
trims
درست کردن
trimmest
درست کردن
trim
درست کردن
plain dealing
سودای درست
fabricating
درست کردن
next in fornt of
درست در جلو
orthographically
با املای درست
orthoepist
درست تلفظ کن
to put in to shape
درست کردن
in roaring health
تن درست وفربه
to set in order
درست کردن
to set to rights
درست کردن
indite
درست کردن
to setting into shape
درست شدن
to fix up
درست کردن
integral number
عدد درست
to the tick
درست درسروقت
integral number
چیز درست
an a translation
ترجمه درست
to erect into
درست کردن از
just in time
درست بموقع
to behave oneself
درست رفتارکردن
orthodox
درست ایین
the flat of the hand
پهنای درست
correct response
پاسخ درست
right answer
پاسخ درست
get up
درست شدن
framable
درست کردنی
to cleanvp
درست کردن
set in order
درست کردن
to get up
درست کردن
fix up
درست کردن
fecit
درست کرده
to riven laths
یا درست کردن
entire leaf
برگ درست
divination
حدس درست
to sct aright
درست کردن
dead astern
درست پاشنه
dead ahead
درست سینه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com