English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He arrived just as I was about to go . درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
Other Matches
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea. من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
whenas در موقعیکه مادامیکه
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
i gbeg to in from you اجازه خواستم شما راراهنمایی کنم
I didn't intend to involve you in this mess. من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
it fell to my lot to go من شد که بروم
let me go بروم
i ougth to go باید بروم
i ought to go باید بروم
i must go باید بروم
i made up my mind to go بر ان شدم که بروم
i can go میتوانم بروم
i will go که بروم میروم
let me go بگذار بروم
it fell to my lot to go قرار شد من بروم
iam d. to go مایلم بروم
iam a to go میترسم بروم
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
i may go ممکن است بروم
i am bend on going مصمم هستم بروم
i am purposed to go قصد دارم بروم
i made up my mind to go نصمیم گرفتم که بروم
How do I get to ... ? چطور می تونم به ... بروم؟
i am purposed to go در نظر دارم بروم
i am reluctant to go میل ندارم بروم
i am unwilling to go راضی نیستم بروم
shall i go? ایا باید بروم
he gave me a sign to go اشاره کرد که بروم
How do I get to this place / this address? چطور می تونم به ... بروم؟
i am unwilling to go مایل نیستم بروم
in order that i may go برای اینکه بروم
I have no place (nowhere) to go. جایی ندارم بروم
he insisted on me to go اصرار کرد که بروم
i agreed to go حاضر شدم بروم
He advised (urged) me to go. به من توصیه کرد که بروم
byzantine وابسته بروم شرقی
She asked me in (inside the house). تعارفم کرد بروم بو
I must leave at once. باید فورا بروم.
i attmpted to sing کوشش کردم که بخوانم خواستم بخوانم
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
i had barely time to get out همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
may i go yes you may ایا ممکن است من بروم
I must be going now. الان دیگه باید بروم
I wI'll be damned if I ll go . لعنت برمن اگه بروم
I am thinding of going to Europe. خیال دارم به اروپ؟ بروم
Can I get there on foot? آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
You wont catch me going to his house . غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
I dont have time to go to the movies . فرصت نمی کنم به سینما بروم
I have a short trip ahead. قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
Can I go earlier today, just as a special exception? اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Can I drive to the centre of town? آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
Now it is about time to head home! الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
iam impatient to go دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
i had half a mind to go چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
exacted درست
orthodox درست
orthographically درست
plain dealing درست
valid درست
smack dab درست
proper درست
entire درست
veracious درست
exact درست
right as nails درست
exacts درست
right as a trivet تن درست
right as a trivet درست
by fits and starts درست
by the square درست
even هم درست
perfects درست
perfecting درست
perfected درست
legitimating درست
legitimates درست
legitimated درست
just درست
whole درست
in a entireness of state درست
conscionable درست
out and out درست
straightforward درست
straightest درست
straighter درست
indefectible درست
incorrupt درست
straight درست
perfect درست
in order درست
legitimate درست
purpose-built <adj.> درست
sock درست
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
genuine درست
truest درست
legitimately درست
inviolate درست
convenient <adj.> درست
out-and-out درست
practical <adj.> درست
integral درست
exactly درست
authentic درست
practicable <adj.> درست
functional <adj.> درست
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
truer درست
correct درست
accurate [correct] <adj.> درست
corrects درست
correcting درست
correct <adj.> درست
clear درست
clearer درست
Quite [so] ! درست!
true <adj.> درست
real <adj.> درست
proper <adj.> درست
exact <adj.> درست
clears درست
clearest درست
aright درست
right درست
utilitarian [useful] <adj.> درست
righted درست
properly درست
true درست
incorrect نا درست
accurate درست
well advised درست
useful <adj.> درست
suitable <adj.> درست
purposive <adj.> درست
purposeful <adj.> درست
righting درست
dead against درست مقابل
entire درست یکپارچه
trustworthy موثق درست
misapprehends درست نفهمیدن
dead ahead درست سینه
fix up درست کردن
misapprehending درست نفهمیدن
misbehaved درست رفتارنکردن
misbehaves درست رفتارنکردن
misbehaving درست رفتارنکردن
dead astern درست پاشنه
fecit درست کرده
misapprehend درست نفهمیدن
entire leaf برگ درست
misapprehended درست نفهمیدن
divination حدس درست
misbehave درست رفتارنکردن
build درست کردن
right minded درست اندیشی
right-minded درست اندیشی
likelihood درست نمایی
an a translation ترجمه درست
orthodox درست ایین
plumb درست عینا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com