English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (28 milliseconds)
English Persian
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Other Matches
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
remedy اصلاح کردن جبران کردن
remedying اصلاح کردن جبران کردن
remedies اصلاح کردن جبران کردن
remedied اصلاح کردن جبران کردن
right درست کردن اصلاح کردن
righting درست کردن اصلاح کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
pay جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
repaired جبران کردن دوباره دایر کردن
repair جبران کردن دوباره دایر کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
revising اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises اصلاح کردن اصلاح نمودن
gratified مفتخر کردن جبران کردن
gratify مفتخر کردن جبران کردن
gratifies مفتخر کردن جبران کردن
to make up جبران کردن فراهم کردن
countervail برابری کردن با جبران کردن
rectified برطرف کردن جبران کردن
offsetting جبران کردن خنثی کردن
rectifies برطرف کردن جبران کردن
rectify برطرف کردن جبران کردن
offset جبران کردن خنثی کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
ameliorate اصلاح کردن چاره کردن
rectify یکسو کردن اصلاح کردن
corrects اصلاح کردن تادیب کردن
dulcify ملایم کردن اصلاح کردن
correct اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorated اصلاح کردن چاره کردن
modifying اصلاح کردن مناسب کردن
ameliorates اصلاح کردن چاره کردن
correcting اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorating اصلاح کردن چاره کردن
bunt الک کردن اصلاح کردن
modify اصلاح کردن مناسب کردن
reclaimed مرمت کردن اصلاح کردن
reclaiming مرمت کردن اصلاح کردن
reclaims مرمت کردن اصلاح کردن
modifies اصلاح کردن مناسب کردن
reclaim مرمت کردن اصلاح کردن
rectified یکسو کردن اصلاح کردن
to mend or end اصلاح کردن یا موقوف کردن
improves بهتر کردن اصلاح کردن
improving بهتر کردن اصلاح کردن
improved بهتر کردن اصلاح کردن
improvements اصلاح کردن بهترسازی کردن
improvement اصلاح کردن بهترسازی کردن
improve بهتر کردن اصلاح کردن
rectifies یکسو کردن اصلاح کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
regulate میزان کردن درست کردن
integrating کامل کردن درست کردن
emend تصحیح کردن درست کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
regulating میزان کردن درست کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
integrate کامل کردن درست کردن
integrates کامل کردن درست کردن
devise درست کردن اختراع کردن
devised درست کردن اختراع کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
mend مرمت کردن درست کردن
devising درست کردن اختراع کردن
adapts جور کردن درست کردن
mended مرمت کردن درست کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
mends مرمت کردن درست کردن
devises درست کردن اختراع کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
regulated میزان کردن درست کردن
regulates میزان کردن درست کردن
adapting جور کردن درست کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
compose درست کردن تصنیف کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
fixes درست کردن پابرجا کردن
offsetting جبران کردن جبران
offset جبران کردن جبران
recoup جبران کردن
recouped جبران کردن
compensated جبران کردن
recouping جبران کردن
recoups جبران کردن
compensates جبران کردن
atoning جبران کردن
countervail جبران کردن
redresses جبران کردن
atones جبران کردن
atoned جبران کردن
atone جبران کردن
requiting جبران کردن
make good جبران کردن
expiating جبران کردن
retrieved جبران کردن
expiates جبران کردن
retrieve جبران کردن
offsetting جبران کردن
expiated جبران کردن
offset جبران کردن
expiate جبران کردن
satisfies جبران کردن
satisfy جبران کردن
compensate جبران کردن
reciprocate جبران کردن
make up for جبران کردن
requites جبران کردن
requited جبران کردن
requite جبران کردن
make up جبران کردن
satisfying جبران کردن
counterweigh جبران کردن
reciprocated جبران کردن
compensation جبران کردن
to make good جبران کردن
compensations جبران کردن
to make up for جبران کردن
to make r. جبران کردن
recuperated جبران کردن
reciprocates جبران کردن
recuperate جبران کردن
recuperates جبران کردن
recuperating جبران کردن
redressed جبران کردن
redress جبران کردن
retrieves جبران کردن
make up for the past جبران مافات کردن
make up a deficit جبران کردن کسری
recvperate جبران خسارت کردن
to make good a mistake [ to wipe a disgrace] <idiom> اشتباهی را جبران کردن
to redress danger جبران خسارت کردن
quittance بازپرداختن جبران کردن
to atone for something جبران کردن چیزی
to make amends for something جبران کردن چیزی
amended اصلاح کردن
amend اصلاح کردن
filed اصلاح کردن
rectify اصلاح کردن
altered اصلاح کردن
file اصلاح کردن
modifying اصلاح کردن
meliorate اصلاح کردن
amending اصلاح کردن
emend اصلاح کردن
modify اصلاح کردن
modifies اصلاح کردن
emended اصلاح کردن
rectified اصلاح کردن
rectifies اصلاح کردن
accomodate اصلاح کردن
revising حک و اصلاح کردن
alters اصلاح کردن
revises حک و اصلاح کردن
revise حک و اصلاح کردن
altering اصلاح کردن
emends اصلاح کردن
emending اصلاح کردن
alter اصلاح کردن
redresses اصلاح کردن
accommodate اصلاح کردن
accommodated اصلاح کردن
redress اصلاح کردن
redressed اصلاح کردن
accords اصلاح کردن
accorded اصلاح کردن
accommodates اصلاح کردن
accord اصلاح کردن
to sct aright اصلاح کردن
redresses دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover from something جبران کردن [مثال از بحرانی]
redressed دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover lost time وقت گمشده را جبران کردن)
to make r. for a wrong بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
indemnify بیمه کردن جبران خسارت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com