Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English
Persian
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
Other Matches
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
remedy
اصلاح کردن جبران کردن
remedying
اصلاح کردن جبران کردن
remedies
اصلاح کردن جبران کردن
remedied
اصلاح کردن جبران کردن
right
درست کردن اصلاح کردن
righting
درست کردن اصلاح کردن
righted
درست کردن اصلاح کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
compensated
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
pay
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pays
جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
repaired
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
جبران کردن دوباره دایر کردن
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
revising
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revise
اصلاح کردن اصلاح نمودن
revises
اصلاح کردن اصلاح نمودن
gratified
مفتخر کردن جبران کردن
gratify
مفتخر کردن جبران کردن
gratifies
مفتخر کردن جبران کردن
to make up
جبران کردن فراهم کردن
countervail
برابری کردن با جبران کردن
rectified
برطرف کردن جبران کردن
offsetting
جبران کردن خنثی کردن
rectifies
برطرف کردن جبران کردن
rectify
برطرف کردن جبران کردن
offset
جبران کردن خنثی کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
ameliorate
اصلاح کردن چاره کردن
rectify
یکسو کردن اصلاح کردن
corrects
اصلاح کردن تادیب کردن
dulcify
ملایم کردن اصلاح کردن
correct
اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorated
اصلاح کردن چاره کردن
modifying
اصلاح کردن مناسب کردن
ameliorates
اصلاح کردن چاره کردن
correcting
اصلاح کردن تادیب کردن
ameliorating
اصلاح کردن چاره کردن
bunt
الک کردن اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن مناسب کردن
reclaimed
مرمت کردن اصلاح کردن
reclaiming
مرمت کردن اصلاح کردن
reclaims
مرمت کردن اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن مناسب کردن
reclaim
مرمت کردن اصلاح کردن
rectified
یکسو کردن اصلاح کردن
to mend or end
اصلاح کردن یا موقوف کردن
improves
بهتر کردن اصلاح کردن
improving
بهتر کردن اصلاح کردن
improved
بهتر کردن اصلاح کردن
improvements
اصلاح کردن بهترسازی کردن
improvement
اصلاح کردن بهترسازی کردن
improve
بهتر کردن اصلاح کردن
rectifies
یکسو کردن اصلاح کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
regulate
میزان کردن درست کردن
integrating
کامل کردن درست کردن
emend
تصحیح کردن درست کردن
emending
تصحیح کردن درست کردن
to make up
درست کردن تکمیل کردن
emends
تصحیح کردن درست کردن
regulating
میزان کردن درست کردن
straighten
درست کردن مرتب کردن
integrate
کامل کردن درست کردن
integrates
کامل کردن درست کردن
devise
درست کردن اختراع کردن
devised
درست کردن اختراع کردن
straightening
درست کردن مرتب کردن
mend
مرمت کردن درست کردن
devising
درست کردن اختراع کردن
adapts
جور کردن درست کردن
mended
مرمت کردن درست کردن
straightened
درست کردن مرتب کردن
mends
مرمت کردن درست کردن
devises
درست کردن اختراع کردن
straightens
درست کردن مرتب کردن
fix
درست کردن پابرجا کردن
regulated
میزان کردن درست کردن
regulates
میزان کردن درست کردن
adapting
جور کردن درست کردن
composes
درست کردن تصنیف کردن
compose
درست کردن تصنیف کردن
emended
تصحیح کردن درست کردن
fixes
درست کردن پابرجا کردن
offsetting
جبران کردن جبران
offset
جبران کردن جبران
recoup
جبران کردن
recouped
جبران کردن
compensated
جبران کردن
recouping
جبران کردن
recoups
جبران کردن
compensates
جبران کردن
atoning
جبران کردن
countervail
جبران کردن
redresses
جبران کردن
atones
جبران کردن
atoned
جبران کردن
atone
جبران کردن
requiting
جبران کردن
make good
جبران کردن
expiating
جبران کردن
retrieved
جبران کردن
expiates
جبران کردن
retrieve
جبران کردن
offsetting
جبران کردن
expiated
جبران کردن
offset
جبران کردن
expiate
جبران کردن
satisfies
جبران کردن
satisfy
جبران کردن
compensate
جبران کردن
reciprocate
جبران کردن
make up for
جبران کردن
requites
جبران کردن
requited
جبران کردن
requite
جبران کردن
make up
جبران کردن
satisfying
جبران کردن
counterweigh
جبران کردن
reciprocated
جبران کردن
compensation
جبران کردن
to make good
جبران کردن
compensations
جبران کردن
to make up for
جبران کردن
to make r.
جبران کردن
recuperated
جبران کردن
reciprocates
جبران کردن
recuperate
جبران کردن
recuperates
جبران کردن
recuperating
جبران کردن
redressed
جبران کردن
redress
جبران کردن
retrieves
جبران کردن
make up for the past
جبران مافات کردن
make up a deficit
جبران کردن کسری
recvperate
جبران خسارت کردن
to make good a mistake
[ to wipe a disgrace]
<idiom>
اشتباهی را جبران کردن
to redress danger
جبران خسارت کردن
quittance
بازپرداختن جبران کردن
to atone for something
جبران کردن چیزی
to make amends for something
جبران کردن چیزی
amended
اصلاح کردن
amend
اصلاح کردن
filed
اصلاح کردن
rectify
اصلاح کردن
altered
اصلاح کردن
file
اصلاح کردن
modifying
اصلاح کردن
meliorate
اصلاح کردن
amending
اصلاح کردن
emend
اصلاح کردن
modify
اصلاح کردن
modifies
اصلاح کردن
emended
اصلاح کردن
rectified
اصلاح کردن
rectifies
اصلاح کردن
accomodate
اصلاح کردن
revising
حک و اصلاح کردن
alters
اصلاح کردن
revises
حک و اصلاح کردن
revise
حک و اصلاح کردن
altering
اصلاح کردن
emends
اصلاح کردن
emending
اصلاح کردن
alter
اصلاح کردن
redresses
اصلاح کردن
accommodate
اصلاح کردن
accommodated
اصلاح کردن
redress
اصلاح کردن
redressed
اصلاح کردن
accords
اصلاح کردن
accorded
اصلاح کردن
accommodates
اصلاح کردن
accord
اصلاح کردن
to sct aright
اصلاح کردن
redresses
دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover from something
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
redressed
دوباره پوشیدن جبران کردن
to recover lost time
وقت گمشده را جبران کردن)
to make r. for a wrong
بی عدالتی یا خطایی را جبران کردن
indemnify
بیمه کردن جبران خسارت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com