English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (22 milliseconds)
English Persian
lecture درس دادن با گفتارتنها کنفرانس
lectured درس دادن با گفتارتنها کنفرانس
lectures درس دادن با گفتارتنها کنفرانس
lecturing درس دادن با گفتارتنها کنفرانس
Other Matches
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
dumbarton oaks conference کنفرانس "دومبارتون اکس " کنفرانس منعقده در ساختمان دومبارتون اکس واقع درواشنگتن به سال 4491 که طی ان دولتهای امریکا بریتانیا
conferences کنفرانس
conference کنفرانس
conclave کنفرانس
conclaves کنفرانس
colloquia کنفرانس
colloquium کنفرانس
auditoriums تالار کنفرانس
powwow کنفرانس پرتشریفات
lecturing کنفرانس درس
huddles کنفرانس مخفیانه
huddling کنفرانس مخفیانه
auditoria تالار کنفرانس
shipping conference کنفرانس کشتیرانی
peace conference کنفرانس صلح
conference terms شرایط کنفرانس
computer conferencing کنفرانس کامپیوتری
auditorium تالار کنفرانس
huddled کنفرانس مخفیانه
lectures کنفرانس درس
circuits اتحادیه کنفرانس
huddle کنفرانس مخفیانه
circuit اتحادیه کنفرانس
lectured کنفرانس درس
lecture کنفرانس درس
protocols صورت جلسه کنفرانس
teleconference کنفرانس از راه دور
news conference مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
protocol صورت جلسه کنفرانس
round table کنفرانس میز گرد
news conferences مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
wcce کنفرانس جهانی کامپیوترها در تعلیم و تربیت
world conference of computer in educatio کنفرانس بین المللی اموزش کامپیوتر
ncc Conference NationalComputer کنفرانس ملی کامپیوتر
the rules of protocol قوانین قرارداد [صورت جلسه کنفرانس]
The conference is scheduled for bahman 20 . کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود
big five بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
general act قرارداد عمومی سندی است که شرکت کنندگان در کنفرانس تنظیم نموده مفاد ان را مانند قسمتی ازقوانین داخلی بر خود لازم الاتباع اعلام می نمایند
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
the concert of europe منظوردولی هستند که پس ازشکست ناپلئون اول در سال 5181 در کنفرانس وین سیاست خارجی خود را با هم هماهنگ ساختند و این هماهنگی بخصوص در زمینه مسائل مربوط به بالکان وعثمانی محسوس بود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
individualize تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
to set forth شرح دادن بیرون دادن
irritated خراش دادن سوزش دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
irritates خراش دادن سوزش دادن
organises سازمان دادن ارایش دادن
compensates پاداش دادن عوض دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
organize سازمان دادن ارایش دادن
organising سازمان دادن ارایش دادن
plating اب دادن روکش فلز دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
embellishing ارایش دادن زینت دادن
embellishes ارایش دادن زینت دادن
embellished ارایش دادن زینت دادن
embellish ارایش دادن زینت دادن
organizing سازمان دادن ارایش دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
effectuate انجام دادن صورت دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
compensate پاداش دادن عوض دادن
compensated پاداش دادن عوض دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
organizes سازمان دادن ارایش دادن
irritate خراش دادن سوزش دادن
prefer ترجیح دادن برتری دادن
loaning قرض دادن عاریه دادن
loans قرض دادن عاریه دادن
purging غرامت دادن جریمه دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
loan قرض دادن عاریه دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
preferring ترجیح دادن برتری دادن
prefers ترجیح دادن برتری دادن
decern تشخیص دادن تمیز دادن
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates تخفیف دادن تسکین دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
informing اطلاع دادن گزارش دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
house منزل دادن پناه دادن
pronounces حکم دادن فتوی دادن
empowers اختیار دادن وکالت دادن
promotes ترفیع دادن ترویج دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
slashes چاک دادن شکاف دادن
order سفارش دادن دستور دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
relate گزارش دادن شرح دادن
relates گزارش دادن شرح دادن
promoting ترفیع دادن درجه دادن
promotes ترفیع دادن درجه دادن
massaging ماساژ دادن تغییر دادن
promoted ترفیع دادن ترویج دادن
houses منزل دادن پناه دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
promote ترفیع دادن درجه دادن
promote ترفیع دادن ترویج دادن
slashed چاک دادن شکاف دادن
lends عاریه دادن اجاره دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
pronounce حکم دادن فتوی دادن
promoted ترفیع دادن درجه دادن
promoting ترفیع دادن ترویج دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
cures شفا دادن بهبودی دادن
incises چاک دادن شکاف دادن
cured شفا دادن بهبودی دادن
incised چاک دادن شکاف دادن
incise چاک دادن شکاف دادن
develop بسط دادن پرورش دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com