English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
Other Matches
single shot hit probability احتمال اصابت یک گلوله به هدف
missfire عمل نکردن گلوله
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
miss موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
sensing تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
misses موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
odds-on دارای احتمال بیش از 5 درصد
to keep it up ول نکردن
infests ول نکردن
infesting ول نکردن
infest ول نکردن
infested ول نکردن
disassociated همکاری نکردن
disassociate همکاری نکردن
indulging مخالفت نکردن
indulged مخالفت نکردن
indulges مخالفت نکردن
disapprove تصویب نکردن
indulge مخالفت نکردن
withdraws قبول نکردن
to make no mention of ذکر نکردن
disassociates همکاری نکردن
disassociating همکاری نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to keep one's distance اشنایی نکردن
square deals تقلب نکردن
square deal تقلب نکردن
to be d. to توجه نکردن به
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
missfire عمل نکردن
disoblige ممنون نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
discountenance تصویب نکردن
discommend توصیه نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
disapproves تصویب نکردن
rejection قبول نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
disclaims قبول نکردن
disbelieves باور نکردن
disobey اطاعت نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
withdraw قبول نکردن
disbelieve باور نکردن
disbelieving باور نکردن
disbelieved باور نکردن
disclaim قبول نکردن
disobeys اطاعت نکردن
disclaimed قبول نکردن
disclaiming قبول نکردن
disobeying اطاعت نکردن
abort ریشه نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
standpat ورق عوض نکردن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
to lose interest جلب توجه نکردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
disapprove رد کردن تصویب نکردن
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
understate حقیقت را افهار نکردن
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
understated حقیقت را افهار نکردن
understating حقیقت را افهار نکردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
underplaying دست خودرا ادا نکردن
underplayed دست خودرا ادا نکردن
failure عمل نکردن گیر سلاح
underplay دست خودرا ادا نکردن
failures عمل نکردن گیر سلاح
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
married failure عمل نکردن اتصالی مین
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
underplays دست خودرا ادا نکردن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
line of impact خط اصابت گلوله
impact اصابت گلوله
hits اصابت گلوله
impacts اصابت گلوله
hit اصابت گلوله
hitting اصابت گلوله
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
impact point محل اصابت گلوله
angle of incidence زاویه اصابت گلوله
point of impact محل اصابت گلوله
burst محل اصابت گلوله
bursts محل اصابت گلوله
impact area منطقه اصابت گلوله ها
Welsh زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
refuse قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
welch زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
not to lose sight of ملاحظه کردن [به کسی یا چیزی] را فراموش نکردن
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
vertical probable error خطای اصابت قائم گلوله
pattern نقشه طرح اصابت گلوله ها
patterns نقشه طرح اصابت گلوله ها
effective beaten zone منطقهای که 28 درصد گلوله ها دران فرود می اید
surface of impact سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
absolute deviation انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
fails عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
set forward جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
bilateral spotting دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
do not coin money <idiom> پول چاپ نکردن [پول چاپ نمی کنم]
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
geometrical percentage درصد هندسی که عبارتست ازخارج قسمت سطح مقطع فولاد به سطح مقطع بتن دریک قطعه بتن مسلح ضرب درصد
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
trend مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
trends مسیرانحراف گلوله در برد که معمولا باعث گذارخوردن گلوله میشود
sabot کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
clues گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
clue گلوله کردن بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
frangible bullet گلوله غیر فلزی بی استحکام گلوله نرم
ogive ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
inventory fraction نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
dud منفجرنشدن گلوله گلوله ناپیدا
splinterproof ضدبسکهای گلوله ضد قطعات گلوله
velocity jump جهش لوله توپ یا جهش گلوله در اثر سرعت اولیه پرتاب گلوله
maximum ordinate حداکثر ارتفاع سهمی گلوله ارتفاع نقطه اوج مسیر گلوله
cent- درصد
cent درصد
centi- درصد
rates درصد
rate درصد
cents درصد
percentage درصد
percent درصد
point درصد
per cent درصد
percentages درصد
base of trajectory تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
nuclear stalemate گلوله اتمی خارج از رده گلوله اتمی ممنوعه
percent salt درصد نمک
volume percent درصد حجمی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com