English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (6 milliseconds)
English Persian
bleak درمعرض بادسرد متروک
bleaker درمعرض بادسرد متروک
bleakest درمعرض بادسرد متروک
bleakly درمعرض بادسرد متروک
Other Matches
biting wind بادسرد
bleak <adj.> متروک
abandoned متروک
derelict متروک
forlorn متروک
deserted <adj.> متروک
antiquated متروک
obsolete متروک
blasted [uninhabitable] <adj.> متروک
god-forsaken متروک
desolate <adj.> متروک
barren <adj.> متروک
loneliest بی یار متروک
strands متروک ماندن
lonelier بی یار متروک
lonely بی یار متروک
strand متروک ماندن
obsolete غیرمتداول متروک
ghost towns شهر متروک
obsolete فرسوده متروک
to fall to the ground متروک ماندن
to fall in to oblivion متروک ماندن
to be dashed to the ground متروک ماندن
obsolescence free دستگاه متروک
lorn متروک نومید
desuetude متروک ماندن
law fallen into desuetude قانون متروک
ghost town شهر متروک
cast off متروک مردود تفاله
abandonment ترک متروک گذاشتن
opened درمعرض
subjected درمعرض
prone درمعرض
subjects درمعرض
disposable درمعرض
subjecting درمعرض
open درمعرض
opens درمعرض
subject درمعرض
lay-by کنار گذاردن متروک کردن
lay-bys کنار گذاردن متروک کردن
lay by کنار گذاردن متروک کردن
discarding دست کشیدن از متروک ساختن
discard دست کشیدن از متروک ساختن
discarded دست کشیدن از متروک ساختن
discards دست کشیدن از متروک ساختن
wind درمعرض بادگذاردن
visual درمعرض دید
to hang by the eyelids درمعرض خطربودن
visually درمعرض دید
susceptibility درمعرض بودن
breathy درمعرض نسیم
visuals درمعرض دید
exposure درمعرض گذاری
disposure درمعرض گذاری
winds درمعرض بادگذاردن
exposures درمعرض گذاری
susceptibility درمعرض اسیب بودن
exposure to cold درمعرض سرما بودن
disposal مصرف درمعرض گذاری
draughth درمعرض جریان هوا
solarize درمعرض افتاب قراردادن
to expose to sale درمعرض فروش گذاشتن
vulnerable درمعرض اسیب در معرض
exhibits درمعرض نمایش قراردادن
exhibiting درمعرض نمایش قراردادن
confiscable درمعرض ضبط وتوقیف
exhibited درمعرض نمایش قراردادن
confiscatable درمعرض ضبط وتوقیف
exhibit درمعرض نمایش قراردادن
expose درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposes درمعرض گذاشتن نمایش دادن
exposing درمعرض گذاشتن نمایش دادن
to put on the market درمعرض فروش قرار دادن
to place on the market درمعرض فروش قرار دادن
exposes درمعرض اشعه قرار دادن
exposing درمعرض اشعه قرار دادن
expose درمعرض اشعه قرار دادن
suns درمعرض افتاب قرار دادن
marketed درمعرض فروش قرار دادن
sun درمعرض افتاب قرار دادن
market درمعرض فروش قرار دادن
sunned درمعرض افتاب قرار دادن
markets درمعرض فروش قرار دادن
sunning درمعرض افتاب قرار دادن
disposure درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
adventures : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
luminescence پدیده نورافشانی جسمی پس ازقرار گرفتن درمعرض تابش اشعه
desolater ویران کننده متروک کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com