Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
in contemplation
درنظر گرفته شده
Other Matches
leave your books w me
درنظر
meaner
درنظر گرفتن
meanest
درنظر گرفتن
To consider . To take into account .
درنظر گرفتن
noting
درنظر گرفتن
mean
درنظر گرفتن
notes
درنظر گرفتن
note
درنظر گرفتن
purpose
درنظر داشتن
purposes
درنظر داشتن
to take into consideration
درنظر گرفتن
contemplating
درنظر داشتن اندیشیدن
contemplates
درنظر داشتن اندیشیدن
over estimation
زیادی درنظر گرفتن
contemplate
درنظر داشتن اندیشیدن
contemplated
درنظر داشتن اندیشیدن
open to the public
واضح درنظر عموم
presence
درنظر مجسم کننده
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
leakages
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
leakage
مقداری که معمولابرای کسری در اثرنشتی درنظر میگیرند
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
uptight
گرفته
dulls
گرفته
duller
گرفته
dulling
گرفته
dullest
گرفته
dulled
گرفته
dull
گرفته
low-spirited
گرفته
fustier
بو گرفته
fustiest
بو گرفته
brumous
مه گرفته
low spirited
گرفته
sombrous
گرفته
fusty
بو گرفته
darksome
گرفته
comate
مه گرفته
choky
گرفته
chock full
گرفته
heartsore
دل گرفته
air less
گرفته
adopted
گرفته
mistful
مه گرفته
muzzy
گرفته
fogbound
مه گرفته
bunged up
قی گرفته
addicted
خو گرفته
clouded
گرفته
gruff
گرفته
muggy
گرفته
pokey
گرفته
rancid
بو گرفته
folded in mist
مه گرفته
hoarse
گرفته
thick
گرفته
accustomed
خو گرفته
thicker
گرفته
hoarser
گرفته
thickest
گرفته
hoarsest
گرفته
fonder
انس گرفته
fondest
انس گرفته
mity
کزم گرفته
to d. itself
گرفته شدن
mistful
میغ گرفته
fond
انس گرفته
solemn
گرفته موقرانه
triste
گرفته محزون
tristful
گرفته محزون
rheumatic
رماتیسم گرفته
dulls
کندشدن گرفته
dulling
کندشدن گرفته
patinous
کبره گرفته
hoarsely
بطور گرفته
rainy
تر رگبار گرفته
pokier
گرفته دلگیر
began
دست گرفته
pokiest
گرفته دلگیر
poky
گرفته دلگیر
divorcee
زن طلاق گرفته
divorcees
زن طلاق گرفته
patinated
زنگار گرفته
derivative
گرفته شده
reposing upon
قرار گرفته بر
derivatives
گرفته شده
resolved that ......
تصمیم گرفته شد که
drippy
هوای گرفته
on the panel
جزوصورت گرفته
medalled
مدال گرفته
dullest
کندشدن گرفته
leaded
سرب گرفته
blear
گرفته وتاریک
airless
گرفته یا دم کرده
verminous
شپش گرفته
blear eyes
چشمان قی گرفته
addict
خو گرفته معتاد
addicts
: خو گرفته معتاد
Are you kidding ? Are you being funny?
شوخیت گرفته ؟
i have a secure grasp of it
انرا گرفته ام
filmy
غبار گرفته
filmiest
غبار گرفته
filmier
غبار گرفته
wont
خو گرفته عادت
cerated
موم گرفته
duller
کندشدن گرفته
maggoty
کرم گرفته
dulled
کندشدن گرفته
dull
کندشدن گرفته
measly
کرم گرفته
in mourning
چرک گرفته
caught
گرفته شده
eerie
ترساننده گرفته
smoky
دود گرفته
aeruginous
زنگ گرفته
lower
هوای گرفته وابری
foul house
چشمی گرفته لنگر
cut nails
ناخنهای گرفته یا چیده
lowered
هوای گرفته وابری
skim
شیر خامه گرفته
skimmed
شیر خامه گرفته
lowering
هوای گرفته وابری
lowers
هوای گرفته وابری
skims
شیر خامه گرفته
mossy
خزه گرفته باتلاقی
i had been caught
گرفته شده بودم
malty
خو گرفته به ابجو خوری
mucid
بوزک زده بو گرفته
lour
هوای گرفته وابریwerewolf
assumed
بخود گرفته عاریتی
skimmed milk
شیرخامه گرفته ورقیق
nidicolous
در اشیانه قرار گرفته
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
lour
گرفته شدن عبوس
AC
گرفته شده است
my time is occupied
وقتم گرفته است
included
دور گرفته شده
putrid flesh
گوشت گندیده یا بو گرفته
funky
بوی ناه گرفته
game
شکار گرفته شده
My left leg is in plaster .
پای چپ؟ را گچ گرفته اند
He was choking .
گلویش گرفته بود
skim milk
شیرخامه گرفته ورقیق
underlying
در زیر قرار گرفته
patinous
زنگارگرفته جرم گرفته
sultrily
بطور دم گرفته یا گرم
low key
دارای صدای گرفته
She was depressed.
دلش گرفته بود
low-key
دارای صدای گرفته
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
blinks
نادیده گرفته نگاه مختصر
hard bitten
سخت گاز گرفته شده
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
blighted
زنگ زده شپشه گرفته
jugate
روی هم قرار گرفته جفت
designed
در نظر گرفته شده مخصوص
weanling
کودک تازه از شیر گرفته
bloods hot eyes
چشمان قرمز و خون گرفته
woofer
دارای صدای کوتاه و گرفته
we are beset with dangers
خطرها ما را فرا گرفته اند
he drives a roaring trade
کارش خوب گرفته است
capsulate
درمحفظه یاحفره قرار گرفته
captured material
وسایل گرفته شده از دشمن
applique
مورد استفاده قرار گرفته
blinked
نادیده گرفته نگاه مختصر
blink
نادیده گرفته نگاه مختصر
subereous
از چوب پنبه گرفته شده
pokerface
قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
parrot learned
طوطی وار یاد گرفته
tried
در محک ازمایش قرار گرفته
borrowed money
پول قرض گرفته شده
oppressed
تحت ستم قرار گرفته
semidiurnal
در نصف روز انجام گرفته
she had him in her pocket
خوب جلوش را گرفته بود
throaty
دارای صدای گرفته وخشن
throatier
دارای صدای گرفته وخشن
throatiest
دارای صدای گرفته وخشن
The car is on fire.
اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
Silence prevailed every where.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
claque
پول گرفته اند دست بزنند
leach
[liquid formed by leaching]
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
leachate
مایعی که از صافی گرفته شده
[شیمی]
biotecture
[معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
Everybody stands in awe of him.
ازهمه زهر چشم گرفته است
bloodshot
سرخ وورم کرده خون گرفته
bleary
دارای چشمان قی گرفته وخواب الود
on board computer
کامپیوتری که در یک وسیله نقلیه جا گرفته است
bluer
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
loan word
واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
arrowroot
نشاستهای که ازریشه اوروت گرفته میشود
The rumour is gaining ground that …
این شایعه قوت گرفته است که ...
bluest
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
it follows necessarily that
ناچار این نتیجه گرفته میشود
zero hour
<idiom>
لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
blue
مستعد افسردگی دارای خلق گرفته
foul hooked
ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
inland duty
حقوقی که از بازرگانی دردرون کشور گرفته میشود
endorsee
کسی که به نام اوفهر نویسی صورت گرفته
give a catch
زدن ضربهای که ممکن است بل گرفته شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com