Dictiornary-Farsi | درهم سنگریز | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
dumped rockfill	درهم سنگریز


Other Matches

mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
rock fill	سنگریز
compacted rockfill	سنگریز تو پر
rock fill dam	سد سنگریز
tipped rockfill	در هم سنگریز
rock dyke	سنگریز
rolled rockfill	سنگریز کوبیده
placed rockfill	چیده سنگریز
compacted rockfill	سنگریز کوبیده
hand placed rubble or riprap	سنگریز دستچینی
talus meterial	مصالح سنگریز
riprap	پوشش سنگریز
protective pitching	سنگریز حفافتی
hand packed rockfill	سنگریز دستچینی
coursed rockfill	سنگریز رگچینی
quarry run rockfill	هم اورده سنگریز
rock facing	سنگریز حفافتی
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
sluiced rock fill	سنگریز ابپاشی شده با فشار
talus scree	شیب سنگلاخ سرازیر سنگریز
uptight	درهم
hash	درهم
mixed	درهم
drachm	درهم
shaggy	درهم
graded sand	شن درهم
entangled	درهم
currency of early islam	درهم
drachma	درهم
the name of the unit of silver	درهم
drachmas	درهم
unsettled	درهم
drachmae	درهم
garbled	درهم
mix up	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
mix-ups	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
higgledy-piggledy	درهم برهم
meshed	درهم جا افتاده
intertwined	درهم پیچیدن
at sixes and sevens	درهم و برهم
break down	درهم شکستن
smashers	درهم شکننده
anastomois	درهم بازشدگی
intertwines	درهم پیچیدن
tangles	درهم پیچیدن
disruptive	درهم گسیخته
smasher	درهم شکننده
puckers	درهم کشیدن
puckering	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
confusion	درهم وبرهمی
tangle	درهم پیچیدن
mix	درهم کردن
intertwining	درهم پیچیدن
disarray	درهم وبرهمی
higgledy-piggledy	درهم برهمی
pell-mell	درهم برهم
smashes	درهم کوبیدن
crack up	درهم شکستگی
smash	درهم کوبیدن
mixes	درهم کردن
pucker	درهم کشیدن
turbidness	درهم برهمی
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
tear up	درهم دریدن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
foul-ups	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
puchery	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
pial	درهم وبرهم
hurry scurry	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
unorganized	درهم و برهم
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
cramp hand writing	خط درهم و برهم
hurry skurry	درهم وبرهم
immingle	درهم امیختن
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
muss	درهم وبرهمی
messiness	درهم برهمی
intwine	درهم بافتن
interfluous	درهم امیزنده
in a tangle	درهم وبرهم
in a bad order	درهم برهم
condenser	درهم فشارنده
imbroglios	درهم و برهم
untidy	درهم و برهم
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
misruling	درهم وبرهمی
scrunch	درهم شکستن
scrunched	درهم شکستن
sloppy	درهم وبرهم
overwhelms	درهم شکستن
hotchpotch	اش درهم وبرهم
taut	درهم پیچیدن
scrunches	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
shagged	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelm	درهم شکستن
helter-skelter	درهم برهم
untidiest	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
helter-skelters	درهم برهم
mats	درهم گیرکردن
woebegone	درهم و برهم
untidier	درهم و برهم
mat	درهم گیرکردن
vanquish	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
hash	درهم کردن
untidily	درهم و برهم
turbid	درهم وبرهم
scrambling	درهم امیختن
sloppily	درهم وبرهم
disrupting	درهم گسیختن
jumbled	درهم امیختگی
disrupts	درهم گسیختن
crash	درهم شکستن
jumble	درهم امیختگی
interlocks	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlock	درهم بافتن
disrupt	درهم گسیختن
crashed	درهم شکستن
crashingly	درهم شکستن
intertwine	درهم پیچیدن
scrambled	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
misrules	درهم وبرهمی
crack-up	درهم شکستگی
jumbling	درهم امیختگی
jumbles	درهم امیختگی
scramble	درهم امیختن
interlaced scan	پوییدن درهم بافته
boa constrictors	بوآی درهم کوب
muddled	درهم وبرهم کردن
he wrinkled his forehead	جبین درهم کشید
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
hurry scurry	بطور درهم وبرهم
goulash	چیز درهم و برهم
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
higgledy piggledy	بطور درهم وبرهم
boa constrictor	بوآی درهم کوب
interlacement	درهم بافتگی تقاطع
promiscuously	بطور درهم برهم
indistinct	غیر روشن درهم
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
shagging	درهم وبرهم ساختن
shags	درهم وبرهم ساختن
shag	درهم وبرهم ساختن
interlaced	درهم بافته مشبک
the matter is perplexed	موضوع درهم است
to make hay of	درهم برهم کردن
jakes	اشغال درهم ریخته
inweave	درهم متقاطع کردن
intertwist	درهم کشبک کردن