Dictiornary-Farsi | درهم گیرکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
mat	درهم گیرکردن
mats	درهم گیرکردن


Other Matches

mashing	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashes	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mash	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
mashed	خمیر نرم خوراک همه چیز درهم درهم وبرهمی
intertwining	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwines	درهم بافتن درهم بافته شدن
pleach	درهم پیچیدن درهم گیر افتادن
intertwined	درهم بافتن درهم بافته شدن
intertwine	درهم بافتن درهم بافته شدن
clutter	درهم ریختگی درهم وبرهمی
clutters	درهم ریختگی درهم وبرهمی
cluttered	درهم ریختگی درهم وبرهمی
interlocked	در هم گیرکردن
interlocking	در هم گیرکردن
falter	گیرکردن
to run a	گیرکردن
interlocks	در هم گیرکردن
engage	گیرکردن
hawed	گیرکردن
interlock	در هم گیرکردن
falters	گیرکردن
faltered	گیرکردن
haws	گیرکردن
engages	گیرکردن
haw	گیرکردن
hawing	گیرکردن
misfire	گیرکردن اسلحه
middle of the road <idiom>	سردوراهی گیرکردن
misfired	گیرکردن اسلحه
misfires	گیرکردن اسلحه
foul	گیرکردن نارو زدن
fouled	گیرکردن نارو زدن
fouler	گیرکردن نارو زدن
fouls	گیرکردن نارو زدن
foulest	گیرکردن نارو زدن
to put ones foot in it	گیرکردن [دراشتباه یاسختی افتادن]
seizes	گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seized	گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
seize	گیرکردن پیستون بعلت حرارت زیاد
to stumble against a rock	گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
the name of the unit of silver	درهم
entangled	درهم
drachmas	درهم
drachm	درهم
shaggy	درهم
currency of early islam	درهم
drachma	درهم
mixed	درهم
drachmae	درهم
graded sand	شن درهم
garbled	درهم
unsettled	درهم
hash	درهم
uptight	درهم
puckering	درهم کشیدن
intertwined	درهم پیچیدن
intertwining	درهم پیچیدن
tangle	درهم پیچیدن
tangles	درهم پیچیدن
intertwines	درهم پیچیدن
intertwine	درهم پیچیدن
crack-up	درهم شکستگی
crack up	درهم شکستگی
mix up	درهم وبرهمی
mix-up	درهم وبرهمی
mix-ups	درهم وبرهمی
mix	درهم کردن
pucker	درهم کشیدن
confusion	درهم وبرهمی
disruptive	درهم گسیخته
mixes	درهم کردن
smash	درهم کوبیدن
smashes	درهم کوبیدن
pell-mell	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهم
higgledy-piggledy	درهم برهمی
disarray	درهم وبرهمی
smashers	درهم شکننده
smasher	درهم شکننده
puckers	درهم کشیدن
puckered	درهم کشیدن
meshed	درهم جا افتاده
anastomois	درهم بازشدگی
unorganized	درهم و برهم
turbidness	درهم برهمی
tousy	درهم وبرهم
topsyturvy	درهم برهم
topsy turvydom	درهم وبرهمی
in a tangle	درهم وبرهم
tear up	درهم دریدن
smiter	درهم شکننده
sloppiness	درهم برهمی
rimple	درهم کشیدن
raddle	درهم بافتن
wild and woolly	درهم ریخته
writhen	درهم پیچیده
topsy-turvy <idiom>	درهم برهم
foul-ups	درهم گوریدگی
foul-ups	درهم و برهمی
foul-up	درهم گوریدگی
foul-up	درهم و برهمی
cramped	درهم و برهم
conflating	درهم آمیختن
conflates	درهم آمیختن
conflated	درهم آمیختن
conflate	درهم آمیختن
puchery	درهم کشیدن
pleach	درهم بافتن
pial	درهم وبرهم
hugger mugger	درهم وبرهمی
higgledy piggledy	درهم وبرهم
hash total	جمع کل درهم
galley west	درهم وبرهم
fondu	درهم امیزنده
emboly	درهم فرورفتگی
elusory	درهم برهم
dumped rockfill	درهم سنگریز
cramp hand writing	خط درهم و برهم
condenser	درهم فشارنده
break down	درهم شکستن
hurry scurry	درهم وبرهم
hurry skurry	درهم وبرهم
out of order	درهم برهم
olla	اش درهم برهم
olio	درهم و برهم
off the rails	مختل درهم
muss	درهم وبرهمی
mixed environment	محیط درهم
messiness	درهم برهمی
intwine	درهم بافتن
interfluous	درهم امیزنده
in a bad order	درهم برهم
immingle	درهم امیختن
at sixes and sevens	درهم و برهم
taut	درهم پیچیدن
helter-skelter	درهم برهم
helter-skelters	درهم برهم
woebegone	درهم و برهم
imbroglio	درهم و برهم
vanquish	درهم شکستن
vanquished	درهم شکستن
vanquishes	درهم شکستن
vanquishing	درهم شکستن
sloppy	درهم وبرهم
sloppily	درهم وبرهم
overwhelm	درهم شکستن
overwhelmed	درهم شکستن
overwhelms	درهم شکستن
misrule	درهم وبرهمی
misruled	درهم وبرهمی
interlock	درهم بافتن
interlocked	درهم بافتن
interlocking	درهم بافتن
shagged	درهم وبرهم
compression	درهم فشردگی
turbid	درهم وبرهم
imbroglios	درهم و برهم
hash	درهم کردن
scrambling	درهم امیختن
scrambles	درهم امیختن
scrambled	درهم امیختن
scramble	درهم امیختن
crashingly	درهم شکستن
crashing	درهم شکستن
crashes	درهم شکستن
crashed	درهم شکستن
crash	درهم شکستن
interlocks	درهم بافتن
misrules	درهم وبرهمی
untidy	درهم و برهم
disrupting	درهم گسیختن
jumbled	درهم امیختگی
scrunches	درهم شکستن
scrunching	درهم شکستن
jumble	درهم امیختگی
untidiest	درهم و برهم
scrunched	درهم شکستن
hotchpotch	اش درهم وبرهم
disrupt	درهم گسیختن
jumbling	درهم امیختگی
misruling	درهم وبرهمی
untidily	درهم و برهم
untidier	درهم و برهم
disrupts	درهم گسیختن
jumbles	درهم امیختگی
scrunch	درهم شکستن
desultory	بی ترتیب درهم و برهم
tangly	پر گرفتاری درهم وبرهم
elflock	موی درهم وبرهم
discombobulate	درهم و برهم کردن
elf knot	موی درهم برهم
elf lock	موی درهم برهم
the matter is perplexed	موضوع درهم است
to make hay of	درهم برهم کردن
tangle	درهم وبرهم کردن
farrago	توده درهم وبرهم
hurry skurry	بطور درهم وبرهم
interlaced	درهم بافته مشبک
intertwist	درهم کشبک کردن
interlacement	درهم بافتگی تقاطع