Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
Other Matches
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
analogies
توافق
analogy
توافق
conciliation
توافق
consistency
توافق
concurrence
توافق
concert
توافق
to come to an understanding
توافق
concord
توافق
accommodations
توافق
accommodation
توافق
settlement
توافق
concerts
توافق
settlements
توافق
coincidence
توافق
coincidences
توافق
adaptation
توافق
agreements
توافق
agreement
توافق
adaptations
توافق
rapport
توافق
maladapted
بی توافق
band
توافق
concent
توافق
consent
توافق
consented
توافق
consenting
توافق
consents
توافق
commensurability
توافق
commensurableness
توافق
bands
توافق
accords
توافق
keeping
توافق
accorded
توافق
accord
توافق
basic agreement
توافق اولیه
plea agreement
توافق مدافعه
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
maladjustment
عدم توافق
maladjustments
عدم توافق
adaptability
توافق سازگاری
adaptation
توافق سازش
conconancy
توافق صدا
master agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
توافق اولیه
adaptations
توافق سازش
breaches
خطای رد یک توافق
breached
خطای رد یک توافق
breach
خطای رد یک توافق
understanding
توافق تظر
understandings
توافق تظر
consonance
توافق صدا
consistence
توافق سازگاری
conformation
سازش توافق
conformable
قابل توافق
frame agreement
توافق اولیه
concordat
توافق دوستانه
reach an agreement
به توافق رسیدن
compromiser
توافق کار
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
consistency
توافق سازگاری
inadaptable
توافق ندادنی
inconsonantly
باعدم توافق
inharmoniousness
عدم توافق
correspondence principle
اصل توافق
disparities
عدم توافق
disparity
عدم توافق
unilateral agreement
توافق یک جانبه
maladaptation
عدم توافق
synesis
توافق معانی
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
harmonometer
توافق سنج
disagreement
عدم توافق
collective agreement
توافق جمعی
disconformity
عدم توافق
discordance
عدم توافق
dissidence
عدم توافق
agreement of arguments
توافق نشانوندها
agreement coefficient
ضریب توافق
adaptiveness
قوه توافق
consensus
توافق عام
adaption
توافق سازش
adaptableness
قابلیت توافق
accompt
سازگاری توافق
disagreements
عدم توافق
mutual agreement
توافق طرفین
outline agreement
توافق اولیه
adaptable
قابل توافق
give-and-take
آماده به توافق
deals
توافق تجاری
modus vivendi
توافق موقت
adhesion
همبستگی توافق
accordance
وفق توافق
deal
توافق تجاری
maladjusted
بی توافق دژسازگار
approves
توافق در مورد چیزی
approving
توافق در مورد چیزی
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
adaptability
قابلیت توافق و سازش
consensus
توافق ورضایت عمومی
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
compromise
توافق مصالحه کردن
compromises
توافق مصالحه کردن
compromising
توافق مصالحه کردن
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
come to an agreement
توافق حاصل کردن
discordantly
از روی عدم توافق
approve
توافق در مورد چیزی
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
abidance
رفتار برطبق توافق
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
odds
عدم توافق مغایرت
variance
مغایرت عدم توافق
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
adhere
توافق داشتن متفق بودن
adhered
توافق داشتن متفق بودن
adheres
توافق داشتن متفق بودن
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
approval
توافق برای استفاده از چیزی
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
undertakes
توافق برای انجام کاری
undertaken
توافق برای انجام کاری
undertake
توافق برای انجام کاری
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre
آنچه قبلا توافق شده است
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
combination
توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
exchange of instruments of ratification
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
clearing and switch buying
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
protocols
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
normalising
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
protocol
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
normalised
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalises
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalize
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalizes
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
cartel
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartels
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
She declined several restaurants before we could agree on one.
او
[زن]
چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
inductive coordination
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
exchange of notes
نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
confirm
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
confirms
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
commission of conciliation
کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
disharmony
عدم هم اهنگی عدم توافق
disaccord
عدم توافق عدم هم اهنگی
on the whole
<idiom>
درکل
modus vivendi
توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
at heart
<idiom>
اصولا،درکل
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com