English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
noose درکمند انداختن
nooses درکمند انداختن
Other Matches
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bring down به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrifying بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifies بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down پایین انداختن انداختن
billiard point در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
hitch انداختن
to hew down انداختن
to fire off a postcard انداختن
hitched انداختن
to lay by the heels بر انداختن
to leave out انداختن
pilling تل انداختن
rut خط انداختن
ruts خط انداختن
felling انداختن
bottom ته انداختن
bottoms ته انداختن
overthrowing بر انداختن
stagger از پا انداختن
prostrate از پا انداختن
omitting انداختن
omitted انداختن
omits انداختن
deleting انداختن
deletes انداختن
deleted انداختن
delete انداختن
to draw lots انداختن
omit انداختن
overthrows بر انداختن
overthrown بر انداختن
overthrow بر انداختن
overthrew بر انداختن
hitches انداختن
slinging انداختن
thrusts انداختن
to put back پس انداختن
to play a searchlight انداختن
to pick off تک تک انداختن
fling انداختن
flinging انداختن
flings انداختن
hurl انداختن
thrust انداختن
slings انداختن
to skips over انداختن
throw انداختن
throwing انداختن
throws انداختن
sling انداختن
hurled انداختن
hurls انداختن
fell انداختن
fells انداختن
spills انداختن
spilling انداختن
spilled انداختن
spill انداختن
blobs لک انداختن
to let drop انداختن
hew انداختن
hewed انداختن
hewing انداختن
hews انداختن
felled انداختن
to let fall انداختن
blob لک انداختن
thrusting انداختن
floriate گل انداختن در
hewn انداختن
deracination بر انداختن
launched به اب انداختن
relegate انداختن
lash vt انداختن
let fall انداختن
launches به اب انداختن
leave out انداختن
retroject پس انداختن
relegating انداختن
relegates انداختن
run home جا انداختن
relegated انداختن
launching به اب انداختن
emplace جا انداختن
line خط انداختن در
lay away انداختن
hitching انداختن
brush finish خط انداختن
souse انداختن
spilled or spilt انداختن
string زه انداختن به
jaculate انداختن
benite به شب انداختن
launch به اب انداختن
lines خط انداختن در
slobbers دهان را اب انداختن
ensnare بدام انداختن
slobbered دهان را اب انداختن
to throw off دور انداختن
to throw in the towel لنگ انداختن
ensnaring بدام انداختن
moulted پوست انداختن
moult پوست انداختن
deactivating از اثر انداختن
embroil به نزاع انداختن
immobilize از رواج انداختن
slobbering دهان را اب انداختن
to throw out بیرون انداختن
unking شاهی انداختن
trepanation بدام انداختن
immobilised از رواج انداختن
immobilises از رواج انداختن
slobber دهان را اب انداختن
unmake از خاصیت انداختن
to youse to a به جنبش انداختن
moults پوست انداختن
ensnares بدام انداختن
immobilising از رواج انداختن
ensnared بدام انداختن
to throw up the sponge سپر انداختن
molts پوست انداختن
demoralised ازروحیه انداختن
demoralises ازروحیه انداختن
demoralising ازروحیه انداختن
demoralize ازروحیه انداختن
demoralized ازروحیه انداختن
demoralizes ازروحیه انداختن
demoralizing ازروحیه انداختن
dismount ازفرماندهی انداختن
dismounting ازفرماندهی انداختن
imperiling در مخاطره انداختن
dismounts ازفرماندهی انداختن
to take the photograph of عکس انداختن از
to take fun at دست انداختن
inveigle بدام انداختن
inveigled بدام انداختن
inveigles بدام انداختن
imperiled در مخاطره انداختن
interjects درمیان انداختن
interjecting درمیان انداختن
embroiled به نزاع انداختن
embroiling به نزاع انداختن
embroils به نزاع انداختن
sire نیا پس انداختن
sired نیا پس انداختن
sires نیا پس انداختن
molting پوست انداختن
hinder بتاخیر انداختن
molted پوست انداختن
imperils در مخاطره انداختن
imperilling در مخاطره انداختن
hindered بتاخیر انداختن
hindering بتاخیر انداختن
hinders بتاخیر انداختن
imperilled در مخاطره انداختن
interject درمیان انداختن
interjected درمیان انداختن
siring نیا پس انداختن
deferring عقب انداختن
expels بیرون انداختن
defer عقب انداختن
knock up از کار انداختن
knock-up از کار انداختن
knock-ups از کار انداختن
emasculate از مردی انداختن
emasculated از مردی انداختن
emasculates از مردی انداختن
emasculating از مردی انداختن
pickle ترشی انداختن
To launch a ship (boat). کشتی به آب انداختن
trap بدام انداختن
trap درتله انداختن
defers عقب انداختن
depress ازارزش انداختن
depresses ازارزش انداختن
expel بیرون انداختن
expelled بیرون انداختن
disfiguring از شکل انداختن
disfigures از شکل انداختن
disfigured از شکل انداختن
disfigure از شکل انداختن
expelling بیرون انداختن
miscast بناحق انداختن
triggers راه انداختن
triggered راه انداختن
trigger راه انداختن
trap در تله انداختن
inaugurate براه انداختن
inaugurated براه انداختن
deform ازشکل انداختن
entrapping بدام انداختن
endangers به مخاطره انداختن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com