English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
brush with the law <idiom> درگیری با قانون
Other Matches
heads up در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
emergency scramble درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
legalism رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
forced sale فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
code قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure قانون اصول محاکمات قانون شکلی
engagements درگیری
engagement درگیری
contentions درگیری
contretemps درگیری
contention درگیری
involvement درگیری
brakes قطع درگیری
braked قطع درگیری
jaw clutch coupling درگیری دندانه
brake قطع درگیری
braking قطع درگیری
rules of engagement قوانین درگیری
engagements درگیری با دشمن
engagement درگیری با دشمن
self involvement خود- درگیری
disengagement قطع درگیری
say's law قانون سی . براساس این قانون
canon قانون کلی قانون شرع
canons قانون کلی قانون شرع
penal statute قانون جزایی قانون مجازات
set to مشت بازی درگیری
set-to مشت بازی درگیری
cease engagement درگیری را قطع کنید
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
break off position نقطه قطع درگیری
gear in درگیری دو چرخ دنده
set-tos مشت بازی درگیری
rules of engagement روشهای درگیری پدافند هوایی
catalytic ترغیب کننده دشمن به درگیری
coupling جفت شدگی اتصال درگیری
engagement control کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
gear arrangment نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
cease engagement درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
marginal productivity law قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
tactical reconnaissance براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
gate فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
gates فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
liners باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
implied trust امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
bullied درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bullying درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bully درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bullies درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
fewer تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
few تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
igo علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
heading crossing angle زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
armed peace حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
tied on در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
the law does not apply to him او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
target discrimination قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
scrambled فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambles فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scramble فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambling فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
pounces در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
aircraft scrambling دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
combat نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combats نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
action report گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
the long arm of the law دست قانون [دست قدرتمند قانون]
crank starter درگیری فالایویل و چرخ دنده میل لنگ راه انداز میل لنگ
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
laws قانون
enacment قانون
legislation قانون
law قانون
legal قانون
hess's law قانون هس
nisi قانون
regulation قانون
statute قانون
statutes قانون
kanoon قانون
acted قانون
law of constant heat sumation قانون هس
regardless of the law به قانون
act قانون
lex قانون
edict قانون
canons قانون
edicts قانون
rule قانون
code قانون
canon قانون
labour act قانون کار
labour law قانون کار
lambert law قانون لامبرت
laplace's law قانون لاپلاس
nomographer قانون گذار
labour code قانون کار
joiting law قانون ژول
joule's law قانون ژول
jurisconsult قانون دان
law of primacy قانون تقدم
jurisprudent قانون دان
It's a rule that ... قانون است که ...
juristic قانون دان
law abidingness پیروی قانون
law breaker قانون شکن
law of frequency قانون بسامد
law of gravitation قانون گرانش
in the eyes of law از دید قانون
claimant [arbitration proceedings] مدعی [قانون]
law of induced current قانون لنتس
law of nations قانون ملل
pursuer [Scottish English] مدعی [قانون]
complainant [British E] مدعی [قانون]
plaintiff مدعی [قانون]
law of progression قانون پیشروی
law of readiness قانون امادگی
law of election قانون انتخابات
law of effect قانون اثر
law of demand قانون تقاضا
law of clouser قانون بستار
law fallen into desuetude قانون متروک
law merchant قانون تجارت
law of advantage قانون امتیاز
law of analogy قانون تمثیل
law of causation قانون علیت
law of complimentarity قانون مکملیت
law of contract قانون قرارداد
law of recency قانون تاخر
jachson's law قانون جکسون
law of contiguity قانون مجاورت
employment act قانون اشتغال
to inure قانون شدن
enactment of law وضع قانون
enactor واضع قانون
to take effect قانون شدن
engel's law قانون انگل
engels law قانون انگل
extralegal ماورای قانون
faraday's law قانون فارادی
faraday's law قانون فاراده
to go into effect قانون شدن
einstein's law قانون اینشتاین
crown law قانون جزائی
curie's law قانون کوری
dalton's law قانون دالتون
dead letter قانون منسوخ
declaratory statute قانون اعلامی
demorgans law قانون دمورگان
distribution law قانون توزیع
economic law قانون اقتصادی
fechner's law قانون فخنر
five second rule قانون 5 ثانیه
petitioner [divorce proceedings] مدعی [قانون]
hook's law قانون هوک
hubble law قانون هابل
ignorance of law جهل به قانون
breach of the law نقض قانون
insolvent law قانون درماندگی
insolvent law قانون اعسار
introduce law انشاء قانون
hauy law قانون هوی
greshams law قانون گرشام
to come into operation قانون شدن
game law قانون شکار
gas laws قانون گاز
gay lussac's law قانون گیلوساک
governing law قانون حاکم
graham's law قانون گراهام
gresham's law قانون گرشام
islamic law قانون شرع
law of reflection قانون بازتاب
paschen's law قانون پاشن
riot act قانون ضد اغتشاشات
rule of thumb قانون کلی
rule of thumb قانون عمومی
religious law قانون شرع
raoult's law قانون رائول
penal statute قانون جزا
peronality of laws ویژگی قانون
the letter of the law لفظ یا نص قانون
planck law قانون پلانک
power law قانون توانی
preamble of a statute مقدمه قانون
press law قانون مطبوعات
procedural law قانون شکلی
scofflaw قانون شکن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com