English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (21 milliseconds)
English Persian
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
Other Matches
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
salvaged اوراق کردن وسایل
salvaging اوراق کردن وسایل
mounting سوار کردن وسایل
salvage اوراق کردن وسایل
salvages اوراق کردن وسایل
cryptodevice وسایل رمز کردن
stack ردیف کردن وسایل و تجهیزات
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
cannibalises محل اوراق کردن وسایل
cannibalize محل اوراق کردن وسایل
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
camouflaged پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalizing محل اوراق کردن وسایل
cannibalized محل اوراق کردن وسایل
camouflages پنهان کردن وسایل جنگی
stacks ردیف کردن وسایل و تجهیزات
hoists بلند کردن وسایل سنگین
cannibalizes محل اوراق کردن وسایل
cannibalising محل اوراق کردن وسایل
cannibalised محل اوراق کردن وسایل
stacked ردیف کردن وسایل و تجهیزات
hoisted بلند کردن وسایل سنگین
camouflaging پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage پنهان کردن وسایل جنگی
hoist بلند کردن وسایل سنگین
juryrig سوار کردن موقت وسایل
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
pickup zone منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
cocooning اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
stacked جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacks جمع اوری و منظم کردن وسایل
stack جمع اوری و منظم کردن وسایل
sync حرف ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
mekeready وسایل تهیه کردن فرم وصفحه بندی
sync بیت ارسالی برای سنکرون کردن وسایل
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
augmentation تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
procurement تهیه و انجام خدمات و اماد تدارک کردن وسایل
furnishing تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
cryptocustodian مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
furnish تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
furnishes تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
disposal انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflage استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
sickest مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
sick مریضی اعلام خراب بودن وسایل یا بدکار کردن انها
accessorize اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
directing اداره کردن روانه کردن وسایل
tetragraph کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
mechanises با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
self- برای اطمینان از صحت نحوه کار کردن , معمولاگ حافظه , وسایل جانبی و دیسک درایوها بررسی می شوند
rig in باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
furniture وسایل
accouterment وسایل
plant وسایل
plants وسایل
facilities وسایل
assets وسایل
media وسایل
means وسایل
tubing ورزش یا تفریح قایق سواری درمسیر رود
deadline منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
deadlines منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
single up یک لا کردن طنابها
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
push botton وسایل خودکار
Home appliances وسایل خانگی
mess kit وسایل غذاخوری
fabricator سازنده وسایل
essential elements وسایل ضروری
bedding وسایل خواب
artificial aids وسایل کمکی
captured material وسایل اغتنامی
fitment وسایل نصب
utensils وسایل اسباب
pool equipment وسایل تعمیرگاه
salvage وسایل اسقاطی
mnemonics وسایل یادیار
rigging warrant فهرست وسایل
tentage وسایل چادر
salvages وسایل اسقاطی
artificial suporters وسایل محافظتی
tentage وسایل چادرزنی
tentage وسایل چادرها
salvaged وسایل اسقاطی
utensil وسایل اسباب
salvaging وسایل اسقاطی
test equipment وسایل ازمایش
fitments وسایل نصب
communication channels وسایل ارتباطی
installs از کارانداختن وسایل
furtherance تهیه وسایل
tools of research وسایل تحقیقات
means of production وسایل تولید
installing از کارانداختن وسایل
utility وسایل رفاهی
sonic equipment وسایل اوازی
install از کارانداختن وسایل
scuba diving غواصی با وسایل
building plant وسایل ساختمان
means استطاعت وسایل
dust collection equipment وسایل گردگیری
subsistence وسایل زیست
sonic equipment وسایل اوایی
erosion فرسایش وسایل
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment وسایل یدکی
cable accessory وسایل کابل
attachment وسایل وابسته
check out equipment وسایل ازمایشگاهی
loading facilities وسایل بارگیری
chaffing gear وسایل ضد سایش
chaffing gear وسایل ضد ساییدگی
layouts ترتیب وسایل
mess gear وسایل غذاخوری
cryptodevice وسایل رمز
accessory equipment وسایل یدکی
cryptomaterial وسایل رمز
sundry items وسایل متفرقه
war material وسایل جنگی
layout ترتیب وسایل
scuba diver غواص با وسایل
clamper مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
gimmickry وسایل اغفال یا تقلب
spin ماهیگیری با وسایل چرخان
incommunicado بدون وسایل ارتباط
sail locker انبار وسایل ملوانی
plugs ورودی که به وسایل مختلف
gasmen مکانیک وسایل گازسوز
gate وسایل ورود ورودیه
incoming traffic جاده وسایل که می آیند
drawing instrument وسایل رسم فنی
aids to navigation وسایل کمک ناوبری
Other means of transport سایر وسایل نقلیه
drawing instrument وسایل نقشه کشی
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
gun bag کیسه وسایل توپ
spins ماهیگیری با وسایل چرخان
plugging ورودی که به وسایل مختلف
splint وسایل شکسته بندی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com