Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
English
Persian
tarn
دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
Other Matches
tarn
دریاچه کوهستانی
poney
اسب کوتاه وکوچک
low level
مقام پست وکوچک
pony
اسب کوتاه وکوچک
cutty stool
چهارپایه کوتاه وکوچک
ponies
اسب کوتاه وکوچک
tunicle
پوشش یاپیراهن کوتاه وکوچک
lymph nodule
غده ساده وکوچک لنفاوی
rugulose
دارای چینهای فریف وکوچک
to fold up
تاه زدن وکوچک کردن پیچیدن
lovebird
طوطی سبز وکوچک مرغ عشق
hilum
چیز خیلی ریز وکوچک پیوندگاه گیاه
eidograph
اسبابی که بوسیله ان نقشه ایرابهرمقیاسی بخواهندبزرگ وکوچک میک
lakes
دریاچه
loch
دریاچه
lochs
دریاچه
lake
دریاچه
pond
دریاچه
ponds
دریاچه
slew
دریاچه
lagune
دریاچه
water reservoir
دریاچه
limnology
دریاچه شناسی
laky
دریاچه دار
artificial lake
دریاچه مصنوعی
laker
ماهی دریاچه
lakelet
دریاچه کوچک
bottom ice
یخ کف دریاچه یا رودخانه
salt lake
دریاچه شور
salina
دریاچه نمک
lin
دریاچه کوچک
linn
دریاچه کوچک
lough
دریاچه استخر
the transit of a lake
عبورازیک دریاچه
highland
کوهستانی
hilariously
کوهستانی
montane
کوهستانی
orestes
کوهستانی
mountains
کوهستانی
rangey
کوهستانی
rangy
کوهستانی
mountain
کوهستانی
mountainous
کوهستانی
mountaineers
کوهستانی
mountaineer
کوهستانی
trinidad lake asphalt
قیر دریاچه ترینیداد
laker
کشتی دریاچه پیما
high land
زمین کوهستانی
upland
زمین کوهستانی
upper terminal
ایستگاه کوهستانی
oread
حوری کوهستانی
transmountain
ماوراء کوهستانی
mountain troops
یکانهای کوهستانی
mountain climate
اقلیم کوهستانی
glens
دره کوهستانی
benches
سکوی کوهستانی
glen
دره کوهستانی
transmontane
ماوراء کوهستانی
shelf
سکوی کوهستانی
uplands
زمین کوهستانی
bench
سکوی کوهستانی
laguna
دریاچه جای کم عمق دریا
crannog
جزیره کوچک میان دریاچه
ghillie
نوکریکی از روسای کوهستانی
mountaineers
یکان کوهستانی کوهنورد
greenwood
درخت راج کوهستانی
mountaineer
یکان کوهستانی کوهنورد
clachan
دهکده کوچک کوهستانی
ice mining
انفجار یخ رودخانه یا دریاچه ها به وسیله مین
lacustrine animals
دورهای که روی دریاچه هاخانه می ساختند
to scrape down
تراشیدن وکوچک کردن بوسیله کشیدن پابرزمین سخن کسیراپایمال کردن
gillie
نوکر یکی ازروسای کوهستانی
gilly
نوکر یکی ازروسای کوهستانی
icekhana
اتومبیل رانی روی سطح یخ بسته دریاچه
gael
مردم کوهستانی اسکاتلند سلتهای اسکاتلندی
Sea
[mountain]
air makes you hungry.
هوای دریایی
[کوهستانی]
گشنگی می آورد.
lazy tongs
چنگ کهای زبانه دار یا قلاب دار که بزرگ وکوچک میشودوبرای اویختن لباس وغیره بکارمیرود
holm
جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
sporran
چنته یاکیسه چرمی جلو دامن اسکاتلندیهای کوهستانی
williwa
وزش ناگهانی باد یا هوای سرد در مناطق کوهستانی
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
beach balls
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
deep rooted
عمیق
deep
عمیق
fathomless
عمیق
profound
عمیق
deeper
عمیق
deepest
عمیق
atole
جزیره یا جزایر مرجانی که اطراف دریاچه را مثل کمربندی احاطه کرده باشد
depth charges
خرج عمیق
suspiration
نفس عمیق
channeling
قسمت عمیق اب
abysm
بسیار عمیق
channeled
قسمت عمیق اب
soaking pit
کوره عمیق
pit type furnace
کوره عمیق
profoundly
بطور عمیق
channelled
قسمت عمیق اب
willie waught
جرعه عمیق
canyon
دره عمیق
depth adjustment
تنظیم عمیق
sopor
خواب عمیق
depth charge
خرج عمیق
crevasse
شکاف عمیق
crevasses
شکاف عمیق
channels
قسمت عمیق اب
in-depth
دقیق و عمیق
midnight
دل شب تاریکی عمیق
canyons
دره عمیق
heartstrings
احساسات عمیق
channel
قسمت عمیق اب
inhalation
نفس عمیق
deep hole boring
سوراخ عمیق
deep hole drilling
سوراخ عمیق
deep percolation
نفوذ عمیق
grand opera
اپرای عمیق
deep targets
هدفهای عمیق
deep well
چاه عمیق
deep drawing
کشش عمیق
abysses
بسیار عمیق
recondite
عمیق پیچیده
advance cracking
ترکهای عمیق
abyss
بسیار عمیق
deep fording
عبور از اب عمیق
To take a deep breath .
نفس عمیق کشیدن
in a world of one's own
<idiom>
مشکل عمیق داشتن
slow-wave sleep
[SWS]
خواب عمیق
[روانشناسی]
steep
دارای شیب عمیق
steepest
دارای شیب عمیق
clunk
صدای عمیق و تو خالی
to be dead asleep
در خواب عمیق بودن
deep sleep
خواب عمیق
[روانشناسی]
canon
دره عمیق وباریک
psychognosy
مطالعه عمیق روانی
psychognosis
مطالعه عمیق روانی
pit type furnace
کوره نوع عمیق
pit furnace crane
جراثقال کوره عمیق
bathyal
مربوط به دریای عمیق
ravine
دره تنگ و عمیق
ravines
دره تنگ و عمیق
ebb tide
جریان جذر عمیق
deep fording
عبوراز پایاب عمیق
deep charge
خرج عمیق دریایی
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
reconditely
بطور پوشیده یا عمیق
diving well
قسمت عمیق استخر
canons
دره عمیق وباریک
deep supporting fire
اتش پشتیبانی عمیق
subsoil
شخم عمیق زدن
subsoil ploughing
شخم گود یا عمیق
clunks
صدای عمیق و تو خالی
suspire
نفس عمیق کشیدن
deep hole drilling machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
total discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[در باتری]
depth-adjustment mechanism
طرز کار تنظیم عمیق
plunge
گودال عمیق سرازیری تند
deep hole boring machine
دستگاه مته سوراخ عمیق
plunges
گودال عمیق سرازیری تند
deep minefield
میدان مین عمیق زیرابی
plunged
گودال عمیق سرازیری تند
bore hole pump
تلمبه توربینی چاه عمیق
ruts
جای چرخ عمیق روی شوسه
rut
جای چرخ عمیق روی شوسه
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
subcutis
عمیق ترین قسمت زیر پوست
hungry
[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
deep discharge
تخلیه الکتریکی عمیق
[مهندسی برق یا الکترونیک]
I have thought long and hard about it.
خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
water sky
لکههای دریاچهای شکل درداخل ابرها شکل انعکاس تصویر دریاچه ها روی ابر
affluent
رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
yodels
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelling
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodelled
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodel
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeled
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
yodeling
صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرارمیکنند
Brontide
نوعی صدا
[صدایی خفه شده و آرام که در برخی از مناطق زلزله خیز، به خصوص در امتداد سواحل و روی دریاچه ها شنیده میشود و تصور میرود که به دلیل لرزشهای ضعیف زمین باشد.]
straddle trench
خندق یا نوعی سنگر عمیق خطی کوتاه که معمولا برای تهیه مستراح اردوگاهی مورد استفاده قرار می گیرد
Sophrosyne
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
pack artillery
توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com