English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
Other Matches
in claisum دریایی که در قلمرو کشورویژهای باشد
king dom کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
theonomy کشوری که خداپادشاه ان باشد
the u states کشوری که پادشاه داشته باشد
the u kingdom کشوری که پادشاه داشته باشد
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
oldster ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
kites کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
kite کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
chine عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
stadimeter مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
marine تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
naval activity تاسیسات دریایی قسمت دریایی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
civic کشوری
state کشوری
state- کشوری
stated کشوری
states کشوری
stating کشوری
vernaculars کشوری
vernacular کشوری
civilians کشوری
civil کشوری
civilian کشوری
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
state ایالت کشوری
state- ایالت کشوری
stated ایالت کشوری
intrastate درون کشوری
states ایالت کشوری
stating ایالت کشوری
civil department تشکیلات کشوری
civil servants مستخدم کشوری
civil servant مستخدم کشوری
Civil Service خدمات کشوری
civil defence service خدمات کشوری
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
civic d. محرومیت از حقوق کشوری
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
airspace [over a country] فضای هوایی [در کشوری]
bourgeon قلمرو
realm قلمرو
domain قلمرو
areas قلمرو
area قلمرو
domains قلمرو
sphere قلمرو
spheres قلمرو
territories قلمرو
territory قلمرو
home range قلمرو
kingdom قلمرو
dominion قلمرو
shrievalty قلمرو
orbit قلمرو
orbited قلمرو
orbits قلمرو
milieux قلمرو
circling قلمرو
zone قلمرو
milieu قلمرو
circled قلمرو
circle قلمرو
realms قلمرو
count palatine قلمرو
milieus قلمرو
zones قلمرو
circles قلمرو
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
lieutenancy قلمرو ستوانی
dukedom قلمرو دوک
dukedoms قلمرو دوک
subkingdom قلمرو تابعه
satrapy قلمرو ساتراپ
territory of state قلمرو دولت
knowledge domain قلمرو دانش
knowledge domain قلمرو اگاهی
realms قلمرو سلطان
diocese قلمرو اسقف
grand duchy قلمرو دوک
jurisdication حق قضاوت قلمرو
realm قلمرو سلطان
scope قلمرو حوزه
archdeaconry قلمرو و سرشماس
queendom قلمرو ملکه
viscounty قلمرو ویکنت
regality سلطنت قلمرو
heathendom قلمرو کفار
pashalic قلمرو پاشا
duchies قلمرو دوک
sultanates قلمرو سلطان
popedom قلمرو پاپ
principality قلمرو شاهزاده
principalities قلمرو شاهزاده
sultanate قلمرو سلطان
duchy قلمرو دوک
dioceses قلمرو اسقف
abbacy قلمرو راهب
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
centumvir عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
naturalizing بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalises بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalising بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
imported بردن محصولات به کشوری برای فروش
import بردن محصولات به کشوری برای فروش
banana republics کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
importing بردن محصولات به کشوری برای فروش
banana republic کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
archbishopric مقام یا قلمرو اسقف
prelature قلمرو اسقف اعظم
bailiwick ناحیه قلمرو مامور
palatinate ناحیه قلمرو کنت
title of territory مالکیت قلمرو کشور
barony ملک یا قلمرو بارون
diocesan وابسته به قلمرو اسقف
purview قلمرو اجراء چشم رس
parsonages قلمرو کشیش بخش
kaiserdom قلمرو حکومت قیصر
seigneury قلمرو حکومت لرد
parsonage قلمرو کشیش بخش
khanate قلمرو حکومت خان
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
self supporting country کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
archdiocese قلمرو مذهبی اسقف اعظم
sovereignty اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
archduchy قلمرو و حکومت دوک بزرگ
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
parishes بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
seigniory قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی
dominion قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
count palatine قلمرو خود امتیازات شاهانه داشت
parish بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
extraterritorial واقع درخارج قلمرو داخلی خارج مملکتی
thaneship قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
vicariate قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
vicarate قلمرو خلافت حوزه تحت نظر خلیفهء اعظم
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
naval gunfire تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com