Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (23 milliseconds)
English
Persian
greyhound
در تاوه پختن غربال کردن
greyhounds
در تاوه پختن غربال کردن
Other Matches
riddle
غربال کردن
riddles
غربال کردن
sieve
غربال کردن
sieving
غربال کردن
sieves
غربال کردن
winnow
غربال کردن
sieved
غربال کردن
canvassed
الک یا غربال کردن
canvasses
الک یا غربال کردن
canvassing
الک یا غربال کردن
sieves
غربال الک کردن
sieve
غربال الک کردن
sieving
غربال الک کردن
sieved
غربال الک کردن
canvass
الک یا غربال کردن
concocts
ترکیب کردن پختن
concoct
ترکیب کردن پختن
concocted
ترکیب کردن پختن
concocting
ترکیب کردن پختن
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
to d. a chinken
شکم جوجه راپیش از پختن پاک کردن
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
screened
الک کردن غربال کردن
screening, screenings
الک کردن غربال کردن
screen
الک کردن غربال کردن
screens
الک کردن غربال کردن
floor slab
تاوه کف
frying pan
تاوه
frying pans
تاوه
slab
تاوه
slab bridge
پل تاوه
slabs
تاوه
one way slab
تاوه یکطرفه
landing slab
تاوه پاگرد
roof slab
تاوه سقف
spillway slab
تاوه سرریزان
deck spillway
تاوه سرریزان
spillway slab
تاوه سرریز
panful
مظروف یک تاوه یا دیگچه
underlays
کاغذ زیر تاوه
capping slab
تاوه نعل درگاه
abaculus
تاوه روی ستون
underlay
کاغذ زیر تاوه
covering slab
تاوه یا صفحه روکش
slab of varying thickness
تاوه با ستبرای متغیر
abacus
تاوه روی سرستون سرستونی
abacuses
تاوه روی سرستون سرستونی
slab for bearing
سنگ بتنی کف تاوه تکیه گاه
riddles
غربال
mesh
غربال
bunt
غربال
riddle
غربال
meshing
غربال
meshes
غربال
bar screen
غربال
screener
غربال چی
cribble
غربال
jigger
غربال
harp
غربال
screen
غربال
screening, screenings
غربال
screens
غربال
ethmoid
غربال
screened
غربال
scalps
الک غربال
gipsify
غربال بندکردن
scalp
الک غربال
screen grid
توری غربال
gipsyhood
غربال بندی
greyhounds
غربال سیمی
gipsydom
غربال بندی
greyhound
غربال سیمی
screening
غربال زنی
thermal scanning
غربال گرمایی
coarse sieve
غربال سوراخ درشت
griddles
غربال سیمی کارگران
griddle
غربال سیمی کارگران
He carries water in asieve.
<proverb>
آب در غربال یمل مى کند.
gipsyism
غربال بندی اطواروحرکات کولی ها
cook
پختن
cooked
پختن
grill
پختن
cooks
پختن
shirr
پختن
fire a kiln
پختن
decoct
پختن
anneal
پختن
hatched
پختن
bakes
پختن
hatch
پختن
hatches
پختن
grills
پختن
grilling
پختن
baked
پختن
bake
پختن
potting
در دیگ پختن
To cook food.
غذا پختن
fire bricks
اجر پختن
brick burning
پختن اجر
ragout
راگو پختن
To bake bread.
نان پختن
parboiled
نیمه پختن
parboiling
نیمه پختن
pot
در دیگ پختن
parboils
نیمه پختن
pots
در دیگ پختن
parboil
نیمه پختن
kilns
درکوره پختن
kiln
درکوره پختن
portland cement kiln
کوره پختن سیمان
coddling
اهسته جوشاندن یا پختن
pressure cook
تحت فشار پختن
coddles
اهسته جوشاندن یا پختن
close aneal
باز پختن مسدود
to build castles in the air
خیالات خام پختن
braised
با اتش ملایم پختن
to build castles in the air
هوس خام پختن
braising
با اتش ملایم پختن
To cook a pottage for some one .
<proverb>
آش براى کسى پختن .
nuking
با ریزموج یا میکروویو پختن
nukes
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuked
با ریزموج یا میکروویو پختن
nuke
با ریزموج یا میکروویو پختن
braise
با اتش ملایم پختن
escallop
گوش ماهی پختن
braises
با اتش ملایم پختن
coddled
اهسته جوشاندن یا پختن
autoclave
بادیگ زودپز پختن
coddle
اهسته جوشاندن یا پختن
fanner
غربال یا اسبابی که اشغال وکاه را بوجاری میکند بادبزن
trommel
غربال سیمی استوانه شکلی مخصوص سنگ معدن
pot liquor
اب ته دیگ پس از پختن سبزیجات دران
bake
پختن
[نان و کیک غیره]
frying
روی اتش پختن تهییج
fry
روی اتش پختن تهییج
fries
روی اتش پختن تهییج
convenience foods
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience food
غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
to cook
پختن
[مانند سوپ و نهار و شام]
scallop
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
scallops
گوش ماهی دوختن لبه تزئینی بلباس پختن
stewing
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewed
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stews
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stew
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com