English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
ink writer در تلگراف مرکب نویس
Other Matches
phantoplex telegraphy تلگراف چهار سیمی مرکب
inker مرکب نویس
wires تلگراف کردن تلگراف زدن
wire تلگراف کردن تلگراف زدن
addersser or or نامه نویس عریضه نویس
ego loss programming تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
versions نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
combined influence mine مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
telegrams تلگراف
telegraphically با تلگراف
telegraph تلگراف
telegraphs تلگراف
telegram تلگراف
telegraphy فن تلگراف
telegraphy تلگراف
cablegram تلگراف
cabled تلگراف
cable تلگراف
telegraphed تلگراف
telegraphing تلگراف
alpha pegasi مرکب الفرس متن الفرس مرکب
combined operations عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
cabled سیم تلگراف
telegraph relay رله تلگراف
telegraphed تلگراف کردن
telegrapher تلگراف کننده
cabled تلگراف کردن
wireless telegraphy تلگراف بیسیم
telegraphic alphabet الفبای تلگراف
telegraphed دستگاه تلگراف
multiple telegraphy تلگراف چندگانه
telegraph key تکمه تلگراف
telegraph engineering تکنیک تلگراف
relay magnet رله تلگراف
radioteletype تلگراف بی سیم
radiotelegraphy تلگراف بی سیم
dispensers نافرهزینه تلگراف
dispenser نافرهزینه تلگراف
radiotelegraphic تلگراف بی سیم
radiotelegraph رادیو تلگراف
radiotelegraph تلگراف بی سیم
radio telegraphy تلگراف بیسیم
duplex telegraphy تلگراف دوگانه
phonoplex telegraphy تلگراف فونوپلکس
impluse telegraphy تلگراف ایمپولزی
telegram تلگراف کردن
telegraph cable کابل تلگراف
telegraph apparatus دستگاه تلگراف
telegraph alphabet الفبای تلگراف
telegraph تلگراف کردن
synchronous telegraphy تلگراف همزمان
telegrams تلگراف کردن
telegraph دستگاه تلگراف
spark sending تلگراف جرقهای
duplex telegraphy تلگراف دو جهتی
telegraphs تلگراف کردن
telegraphing تلگراف کردن
telegraphs دستگاه تلگراف
line telegraphy تلگراف خطی
wireless تلگراف بی سیم
wirelesses تلگراف بی سیم
by wire بوسیله تلگراف
cable سیم تلگراف
central office تلکس و تلگراف
cable تلگراف کردن
telegraphic key شستی تلگراف
telegraphing دستگاه تلگراف
trunks تلگراف یا تلفن بدنه
fire alarm telegraph تلگراف اتش سوزی
aerogram مخابره با تلگراف بی سیم
central telegraph office مرکز تلگراف اصلی
quadruplex circuit تلگراف تمام جهتی
interband telegraphy تلگراف باند میانی
multiplex telegraphy تلگراف چند جهتی
quadruplex telegraphy تلگراف تمام جهتی
quadruplex telephony تلگراف تمام جهتی
keyboard printing telegraph تلگراف ثبات تکمهای
radiotelegram مخابره تلگراف بیسیم
radiotelegraph تلگراف رادیویی کردن
polar duplex telegraphy تلگراف دو جهتی قطبی
radiotelegraphic تلگراف رادیویی کردن
trunk تلگراف یا تلفن بدنه
rewiring دوباره تلگراف زدن
wireway سیم تلگراف و تلفن
rewires دوباره تلگراف زدن
rewired دوباره تلگراف زدن
rewire دوباره تلگراف زدن
surface line خط تلفن و تلگراف تعجیلی
cabled پیغام تلگرافی تلگراف زدن
cable پیغام تلگرافی تلگراف زدن
surface line خط تلگراف یا تلفن روی زمینی
heliographic مربوط به مخابره تلگراف افتابی
wirelesses بابی سیم تلگراف مخابره کردن
wireless بابی سیم تلگراف مخابره کردن
ccitt کمیته مشاوره بین المللی تلگراف وتلفن
relay دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relays دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
relayed دستگاه تقویت نیروی برق یا رادیو و تلگراف و غیره
phonopore اسبابی که بوسیله ان مخابرات تلفنی را ازتوی سیم تلگراف می گذراند
morse alphabet or code الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
DC روش ارتباط با استفاده از باسهای روی یک مدار سیمی مثل سیستم تلگراف
common carrier شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
chirographer خط نویس
composed مرکب
combined مرکب
hybrid مرکب
mixed مرکب
inks مرکب
complexity مرکب
complex مرکب
multiplex مرکب
ink pad مرکب زن
complexes مرکب
ink مرکب
complexities مرکب
parasyntetic مرکب
formant مرکب
roadsters مرکب
compounded مرکب
combined arms مرکب
compounds مرکب
conposite مرکب
tracing ink مرکب
compound مرکب
composite مرکب
roadster مرکب
anecdotist حکایت نویس
calligrapher خوش نویس
calligraphist خوش نویس
idyllist قصیده نویس
chronicler وقایع نویس
pamphleteers رساله نویس
odist قصیده نویس
epistler رساله نویس
pamphleteer رساله نویس
lapicide سنگ نویس
allegorist تمثیل نویس
annalist تاریخچه نویس
annotator حاشیه نویس
annotator تفسیر نویس
aphorist موجز نویس
acceptor قبولی نویس
aphorist پند نویس
head liner سرصفحه نویس
gnomical کوتاه لب نویس
geneologist شجره نویس
dialogist مکالمه نویس
grandiloquent قلنبه نویس
endorseer فهر نویس
dramaturge درام نویس
programmers برنامه نویس
emblematist مثل نویس
elegist مرثیه نویس
elegiast قصیده نویس
elegiast مرثیه نویس
editorialist سرمقاله نویس
deponent گواهی نویس
endorser فهر نویس
gazetteer روزنامه نویس
affiant گواهی نویس
historians تاریخ نویس
gazetteer مجله نویس
foul copy چرک نویس
conveyancer قباله نویس
historian تاریخ نویس
fictionist داستان نویس
fictionist افسانه نویس
copyreader سرمقاله نویس
fabulist افسانه نویس
fabler افسانه نویس
epistoler نامه نویس
cryptographer رمز نویس
endorser پشت نویس
programmer برنامه نویس
prosateur نثر نویس
scrabbler مسوده نویس
sign writer تابلو نویس
sign writer لوحه نویس
draft چرک نویس
draft پیش نویس
songwriter سرود نویس
stenograph تند نویس
paragrapher عبارت نویس
story teller افسانه نویس
tabulating machine جدول نویس
tabulator جدول نویس
the psalmist زبور نویس
tractarian مقاله نویس
scholiast حاشیه نویس
drafted پیش نویس
bookmakers کتاب نویس
bookmaker کتاب نویس
proser نثر نویس
proverbialist مثل نویس
drafts چرک نویس
drafts پیش نویس
rewriter دوباره نویس
rough or foul copy چرک نویس
drafted چرک نویس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com