English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
reseat در جای دیگر نشاندن
reseated در جای دیگر نشاندن
reseating در جای دیگر نشاندن
reseats در جای دیگر نشاندن
Other Matches
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
inlays : نشاندن
inlaying : نشاندن
set down نشاندن
stud نشاندن
pushing نشاندن
immigrated نشاندن
immigrates نشاندن
immigrating نشاندن
imprint نشاندن
imprinted نشاندن
imprints نشاندن
to make sit نشاندن
inlay : نشاندن
setting up نشاندن
sets نشاندن
set نشاندن
immigrate نشاندن
embed نشاندن
settles نشاندن
settings نشاندن
enchase نشاندن
setting نشاندن
settle نشاندن
to set down نشاندن
engrain نشاندن
insculp نشاندن
infix نشاندن
embeds نشاندن
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
to lay it on thick فرو نشاندن
fight the fire اتش نشاندن
reseated دوباره نشاندن
graved نشاندن جایگیر
to stamp out فرو نشاندن
setback عقب نشاندن
routes به زمین نشاندن
route به زمین نشاندن
inthrone بر تخت نشاندن
engraft نشاندن جادادن
relieving فرو نشاندن
reseat دوباره نشاندن
setbacks عقب نشاندن
seat جایگاه نشاندن
molify فرو نشاندن
seats جایگاه نشاندن
reseating دوباره نشاندن
unset باز نشاندن
seated جایگاه نشاندن
push instruction دستورالعمل نشاندن
set نشاندن کارگذاشتن
ground به گل نشاندن ناو
sets نشاندن کارگذاشتن
reseats دوباره نشاندن
setting up نشاندن کارگذاشتن
to imprint on the mind در خاطر نشاندن
upends راست نشاندن
retreat عقب نشاندن
preset از پیش نشاندن
quenched فرو نشاندن
quench فرو نشاندن
retreats عقب نشاندن
retreating عقب نشاندن
mollified فرو نشاندن
retreated عقب نشاندن
mollifies فرو نشاندن
mollify فرو نشاندن
mollifying فرو نشاندن
quenches فرو نشاندن
remitting فرو نشاندن
remitted فرو نشاندن
quash فرو نشاندن
upending راست نشاندن
quashed فرو نشاندن
upended راست نشاندن
quashes فرو نشاندن
relieve فرو نشاندن
upend راست نشاندن
relieves فرو نشاندن
remit فرو نشاندن
remits فرو نشاندن
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
transplanting درجای دیگری نشاندن
transplanted درجای دیگری نشاندن
pushes جای دادن نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
upending بر روی پایه نشاندن
push نشاندن فشار دادن
pushed نشاندن فشار دادن
pushes نشاندن فشار دادن
pushed جای دادن نشاندن
upended بر روی پایه نشاندن
upend بر روی پایه نشاندن
chair برکرسی یاصندلی نشاندن
chaired برکرسی یاصندلی نشاندن
chairing برکرسی یاصندلی نشاندن
transplants درجای دیگری نشاندن
chairs برکرسی یاصندلی نشاندن
push جای دادن نشاندن
to contain one's anger خشم خودرافرو نشاندن
inscribe حکاکی کردن نشاندن
inscribing حکاکی کردن نشاندن
to pile up a ship کشتی را بخاک نشاندن
propitiating خشم را فرو نشاندن
upends بر روی پایه نشاندن
up end راست نشاندن یا واداشتن
plasma plating نشاندن پوشش نسوز
inscribed حکاکی کردن نشاندن
propitiates خشم را فرو نشاندن
inscribes حکاکی کردن نشاندن
propitiate خشم را فرو نشاندن
propitiated خشم را فرو نشاندن
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
enthrones برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthroning برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
route به خاک نشاندن تثبیت کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
enthroned برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
enthrone برتخت سلطنت نشاندن بلندکردن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
embower درداربست جادادن در سایبان نشاندن
routes به خاک نشاندن تثبیت کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
crimping نشاندن گلوله روی پوکه
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
to r. aking کسی رادوباره به تخت پادشاهی نشاندن
engrave گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
ground بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
to inlay anything with gems چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
To carry ones point. To have ones way. حرف خود را به کرسی نشاندن ( پیش بردن )
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
to inlay a printed page صفحه چاپ شدهای را در برگ بزرگتر و محکم تری نشاندن
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
under weft پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
to inlay gems in anything چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
furthers دیگر
furthered دیگر
furthering دیگر
secus از دیگر سو
alternative شق دیگر
others دیگر
other دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
one an other یک دیگر
else دیگر
further دیگر
alternative دیگر
alternatives شق دیگر
another دیگر
thence دیگر
anymore دیگر
next دیگر
alternatives دیگر
no more دیگر نه
from each other <adv.> از هم دیگر
he is no more او دیگر
again دیگر
yon ان یکی دیگر ان
other people مردم دیگر
otherwhere در مکان دیگر
otherwhile گاه دیگر
about-face جهت دیگر
on the other part از طرف دیگر
otherwhere جای دیگر
about face سوی دیگر
about face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
about-faces سوی دیگر
about-faces جهت دیگر
otherness چیز دیگر
otherguise جور دیگر
otherguess بروش دیگر
otherguess جور دیگر
otherguess نوع دیگر
othergates طور دیگر
otherwhence از جای دیگر
othergates جور دیگر
on the other hand ازطرف دیگر
never more هرگز دیگر
my other books کتابهای دیگر من
elsewhere بجای دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com