Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
English
Persian
capitalized expense
در ضمن اصل دارایی نیز منظور میشود
Search result with all words
assessed value
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود
Other Matches
levy a sum on a person's property
به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
capitalization unit
هزینهای که صرف دارایی ثابت میشود
constructive trust
منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
appliance computer
سیستم کامپیوتری آماده اجرا که خریداری میشود و به سرعت برای یک منظور کاربردی قابل استفاده است
clipboard
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
clipboards
قسمتی از حافظه کامپیوتر که به منظور ذخیره دادهای که از یک فایل یا برنامه دیگرمنتقل میشود کنار می گذارند تخته رسم
precedents
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود
precedent
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود
economizing
صرفه جویی در دارایی حداکثر استفاده را از دارایی موجود کردن
foreign attachment
توقیف دارایی شخص بیگانه یاغائب ازمحل دارایی
dower
درCL این مقدار معادل ثلث کل دارایی مرد اعم از اعیان وعرصه است که به طریق عمری به زوجه اش واگذار میشود
conflict of lows
در حقوق بین الملل خصوصی مطرح میشود و منظور مغایرت قوانین داخلی با قوانین خارجی است
expansion card
کارتی که به منظور نصب تراشه یا مدار اضافی به یک سیستم افزوده میشود تا این که قابلیت سیستم توسعه یابد
exquatur
اجازه اقدام دادن به کنسول منظور اجازهای است که به کنسول داده میشود تا به وفایف خود عمل کند
author language
زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
offensive weapon
در CL به هر نوع وسیلهای اطلاق میشود که برای ازار بدنی ساخته یاتغییر داده شده باشد یا حامل ان را برای این منظور حمل کند
he inherited a large fortune
دارایی زیادی بمیراث برد دارایی زیادی به او رسید
financed
رسته دارایی دارایی
finance
رسته دارایی دارایی
finances
رسته دارایی دارایی
financing
رسته دارایی دارایی
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
top
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی
sector
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
sectors
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود
universal
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود
portfolio
دارایی
purse
دارایی
financing
دارایی
financed
دارایی
possession
دارایی
finances
دارایی
portfolios
دارایی
wealth
دارایی
means
دارایی
estate
دارایی
property
دارایی
estates
دارایی
asset
دارایی
fortune
دارایی
finance
دارایی
fortunes
دارایی
pursed
دارایی
purses
دارایی
pursing
دارایی
holding
دارایی
personalty
دارایی شخصی
thing
اسباب دارایی
cham cell or of the e.
وزیر دارایی
intendant
پیشکار دارایی
circulating asset
دارایی در گردش
circulating asset
دارایی جاری
property tax
مالیات دارایی
capital goods
دارایی ثابت
installation property
دارایی قسمت
temporality
دارایی دینوی
the furniture of ones pocket
دارایی جیب
fortunes
دارایی ثروت
to take an inventory of
صورت دارایی
fortune
دارایی ثروت
Chancellor of the Exchequer
وزیر دارایی
money bag
دارایی دولت
ministry of f.
وزارت دارایی
Chancellors of the Exchequer
وزیر دارایی
personal chattels
دارایی منقول
personal state
دارایی منقول
private property
دارایی شخصی
assets and equities
دارایی ودیون
possession
دارایی متصرفات
liabilities and assets
بدهی و دارایی
weals
ثروت دارایی
weal
ثروت دارایی
inventory
دفتر دارایی
equities
دارایی شرکاء
financial agency
اداره دارایی
finance officer
افسر دارایی
assets
مایملک دارایی
current assets
دارایی جاری
current asset
دارایی جاری
hab
داشتن دارایی
equity
دارایی شرکاء
finance ministry
وزارت دارایی
hereditament
دارایی غیرمنقول
finance office
اداره دارایی
pricked
منظور
scope
منظور
with a view to
به منظور
with the view of
به منظور
pricks
منظور
with the intention of
به منظور
view
منظور
meaning
منظور
meanings
منظور
objectless
بی منظور
pricking
منظور
sake
منظور
intentions
منظور
purposes
منظور
purpose of the dam
منظور از سد
purposeless
بی منظور
aims
منظور
intention
منظور
views
منظور
viewing
منظور
aim
منظور
prick
منظور
purpose
منظور
viewed
منظور
aimed
منظور
inventory
صورت دارایی موجودی
immovable
دارایی غیر منقول
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
belonging
متعلقات واموال دارایی
disinvestment
خرج دارایی بی چیزی
personal property
دارایی شخصی منقول
financed
قسمت مالی یا دارایی
dedicated assets
دارایی وقف شده
personal chattels
دارایی شخصی منقول
to come into a property
دارایی را بدست اوردن
holding
دراختیار داشتن دارایی
finance
قسمت مالی یا دارایی
capital account
حساب دارایی وسرمایه
draw up inventory
تنظیم صورت دارایی
church warden
متصدی دارایی کلیسا
hotch
سرجمع کردن دارایی
hereditaments
دارایی غیر منقول
private property
دارایی شخصی بلامعارض
property book
دفتر دارایی یکان
finances
قسمت مالی یا دارایی
financing
قسمت مالی یا دارایی
real account
حساب دارایی غیرمنقول
real property
دارایی غیر منقول
jointure
دارایی مشترک زن و شوهر
get at
<idiom>
منظور داشتن
to make allowance
منظور کردن
intent
معنی منظور
intention
قصد و منظور
allocating
منظور کردن
to what purpose
برای چه منظور
allocates
منظور کردن
intentions
قصد و منظور
allocate
منظور کردن
laid on
<past-p.>
منظور شده
whereunto
بچه منظور
scope
منظور از عملیات
appropriated
<adj.>
<past-p.>
منظور شده
objective
منظور ازعملیات
for publicity purposes
به منظور تبلیغ
objectives
هدف منظور
objectives
منظور ازعملیات
scope
منظور مفاد
whereto
بچه منظور
provided
<adj.>
<past-p.>
منظور شده
objective
هدف منظور
echoing
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoes
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echoed
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
echo
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود
forms
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
form
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
perfoliate
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
formed
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود
averaging
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averages
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
averaged
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
average
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود
traces
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
trace
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
traced
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود
loads
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
load
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود
softer
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
soft
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
softest
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود
dummies
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
dummy
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود
realty
دارایی غیر منقول ملک
installation property book
دفتر دارایی قسمت یا یکان
chattel
مال منقول دارایی شخصی
heir in tail
وارث دارایی حبس شده
benefical owner of an estate
مالک بهره برداریک دارایی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
appreciations
افزایش ارزش دارایی و موجودی
impropriator
تفریط کننده دارایی کلیسا
inventorial
مربوط به دفتر دارایی فهرستی
inventory reconciliation
تطابق موجودی با دارایی یکان
to sell up a debtor
دارایی بدهکاری راگروکشیدن وفروختن
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
realty
دارایی غیرمنقول و نمائات و منضمات ان
state of in her itance
ملک یا دارایی قابل توارث
appreciation
افزایش ارزش دارایی و موجودی
assets
ابزار تجهیزات مایملک و دارایی
adhoc
تنها به این منظور
self defeating
علیه منظور خود
self-defeating
علیه منظور خود
to make oneself clear
<idiom>
منظور را روشن کردن
town fog
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com