Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
Other Matches
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
endangering
در معرض خطر گذاشتن
put up for sale
به معرض فروش گذاشتن
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
endangers
در معرض خطر گذاشتن
endanger
در معرض خطر گذاشتن
endangered
در معرض خطر گذاشتن
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
solarium
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
solariums
اتاق افتاب رو اطاق مریضخانه که دران مریض حمام افتاب میگیرد
heliograph
گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
susceptible
در معرض
exposed to
در معرض
display
در معرض نمایش
subjected to danger
در معرض خطر
on sight
در معرض دید
liable to danger
در معرض خطر
weather
در معرض هواگذاشتن
on view
در معرض نمایش
on risk
در معرض خطر
displayed
در معرض نمایش
displaying
در معرض نمایش
displays
در معرض نمایش
weathers
در معرض هواگذاشتن
weathered
در معرض هواگذاشتن
exposures
در معرض نهادن
stigmatic
در معرض تهمت
exposed
در معرض نهادن
exposure
در معرض نهادن
open to attack
در معرض حمله
stigmatist
در معرض تهمت
touch and go
در معرض خطر
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
susceptibility
در معرض خطر بودن
critically endangered species
گونه در معرض خطر
disposal
در معرض دید قرارگرفتن
subjects
در معرض قرار دادن
subjecting
در معرض قرار دادن
subjected
در معرض قرار دادن
subject
در معرض قرار دادن
insectile
در معرض هجوم حشرات
lee shore
ساحل در معرض باد
vulnerability
در معرض تلفات بودن
criminate
در معرض اتهام قرار دادن
hazard
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
hazarding
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
actuble
قابل به معرض نمایش گذاردن
on sale
در معرض فروش گذاشته شده
exposed
در معرض دید جناح باز
he is liable to become sick
در معرض ناخوش شدن است
subjected
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjecting
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
unwarned exposed
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
dislocates
افتاب
sun
افتاب
sunshine
افتاب
suns
افتاب
subsolar
در فل افتاب
sunned
افتاب
sunless
بی افتاب
sunnier
افتاب رو
patent to the sun
افتاب رو
photosphere
افتاب
dislocating
افتاب
queen's weather
افتاب
sunny
افتاب رو
sunning
افتاب
sunniest
افتاب رو
dislocate
افتاب
overexpose
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
sunup
طلوع افتاب
german giant swing
افتاب شکسته
sunbath
حمام افتاب
sunlike
مانند افتاب
sunbeam
پرتو افتاب
basks
افتاب خوردن
sunshine recorder
افتاب سنج
sunshiny
افتاب گیر
sunstruck
افتاب زده
sunward
سوی افتاب
giant circle
افتاب شکسته
giant swing
افتاب یا مهتاب
sunbaked
افتاب پخته
sun worship
افتاب پرستی
p of the sun
طلوع افتاب
p of the sun
نیش افتاب
helianthemum
افتاب چرخ
helianthus
گل افتاب گردان
heliograph
افتاب نگار
heliolatrous
افتاب پرست
sun worshipper
افتاب پرست
heliologist
افتاب شناس
heliophilous
افتاب دوست
heliosis
افتاب زدگی
heliotherapy
معالجه با افتاب
heliotrope
گل افتاب پرست
heliotrope
افتاب گرای
patent to the sun
افتاب گیر
girasole
گل افتاب پرست
solarization
تابش افتاب
sun struck
افتاب زده
sun dried
در افتاب خشکانیده
sun burn
افتاب زدگی
sun beam
پرتو افتاب
sunbeam
تیغ افتاب
sunbeams
پرتو افتاب
sunbeams
تیغ افتاب
solarism
افسانههای افتاب
basking
افتاب خوردن
roman candle
افتاب مهتاب
girasol
گل افتاب پرست
basked
افتاب خوردن
bask
افتاب خوردن
heliotropism
افتاب گرایی
visor
افتاب گردان
chamaeleontis
افتاب پرست
dawns
طلوع افتاب
sunburn
افتاب زدگی
dawning
طلوع افتاب
dawned
طلوع افتاب
sunstroke
افتاب زدگی
streamers
تیغ افتاب
dawn
طلوع افتاب
sundial
شاخص افتاب
sundials
شاخص افتاب
visors
افتاب گردان
visard
افتاب گردان
turnsole
گل افتاب گردان
visorless
بی افتاب گردان
vizor
افتاب گردان
weather beaten
افتاب زده
broiling sun
افتاب سوزان
chamaeleon
افتاب پرست
cockshut
غروب افتاب
streamer
تیغ افتاب
daisy
گل افتاب گردان
sunrises
طلوع افتاب
sunrise
طلوع افتاب
sunsets
غروب افتاب
dry in the sun
خشکاندن در افتاب
sunshine
نور افتاب
eclipse of sun
افتاب گرفتگی
sunshine
تابش افتاب
sunlight
نور افتاب
daisies
گل افتاب گردان
sunshades
افتاب گردان
sunflowers
گل افتاب گردان
sunflower
گل افتاب گردان
helianthemum
چرخ افتاب
sunshade
افتاب گردان
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
sunlit
روشن از فروغ افتاب
under the sun
در جهان در زیر افتاب
sunburn
افتاب سوخته کردن
sunbathes
حمام افتاب گرفتن
basked
حمام افتاب گرفتن
helianthus
روزگردک جنس گل افتاب
sunflower
گیاه افتاب گرا
peeping
نیش افتاب روزنه
peeps
نیش افتاب روزنه
sunbathe
حمام افتاب گرفتن
sunbathed
حمام افتاب گرفتن
sunbathing
حمام افتاب گرفتن
peeped
نیش افتاب روزنه
peep
نیش افتاب روزنه
bask
حمام افتاب گرفتن
sunflowers
گیاه افتاب گرا
side screen
چادر افتاب گیر
to take the sun
افتاب بخود دادن
sun dial
افتاب نما مقنطره
sunbaked
حرارت افتاب دیده
to sun one self
خودرا افتاب دادن
sung hat
کلاه افتاب گیر
basking
حمام افتاب گرفتن
sun hat
کلاه افتاب گیر
sunshiny
منور از نور افتاب
basks
حمام افتاب گرفتن
solarize
درمعرض افتاب قراردادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com