Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
on sale
در معرض فروش گذاشته شده
Other Matches
put up for sale
به معرض فروش گذاشتن
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
woollen draper
پشمینه فروش ماهوت فروش شال فروش
pearlies
جامه میوه فروش یا سبزی فروش دوره گرد که دکمههای مروارید دارد
on licence
پروانه فروش ابجو یا نوشابههای دیگر که در همان جایگاه فروش گسازده شود
wine seller
میفروش باده فروش شراب فروش خمار
hard sell
سخت کوشی در فروش فروش مجدانه
sales force
نیروی فروش کارکنان قسمت فروش
sale maximization
به حداکثر رسانیدن فروش ماکزیمم فروش
incurved
تو گذاشته
new-laid
تازه گذاشته
new laid
تازه گذاشته
of ripe years
پابسن گذاشته
included
تو گذاشته تو مانده
in pawn
گرو گذاشته
stay behind
نیروی جا گذاشته شده
I am wearing my hat at an angle .
کلاهم را کج ( یکوری ) سرم گذاشته ام
He is through ( done ) with politics .
سیاست را بوسیده وکنار گذاشته
quartus
چهارمی شخص گذاشته وبارقم
I have pledged ( staked ) my reputation on it .
شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
the price was not reasonable
بهای گزافی بران گذاشته بودند
specific devise
زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
optional claiming race
مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
He had a cigar between his lips .
یک سیگار برگ گذاشته بود گوشه لبش
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
susceptible
در معرض
exposed to
در معرض
stay behind
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
lipping
قطعه چوبی که در ترک یاشکاف کمان گذاشته شده
plate mark
طرف ودولت روی سیمینه وزرینه گذاشته میشود
gingall
یکجورتفنگ سنگین که روی پایهای گذاشته اتش میکنند
foreign military sales
فروش نظامی خارجی فروش مواد و تجهیزات فروش مواد و تجهیزات نظامی به خارجیان
weather
در معرض هواگذاشتن
weathered
در معرض هواگذاشتن
exposed
در معرض نهادن
weathers
در معرض هواگذاشتن
open to attack
در معرض حمله
touch and go
در معرض خطر
displays
در معرض نمایش
displaying
در معرض نمایش
on sight
در معرض دید
on view
در معرض نمایش
on risk
در معرض خطر
exposure
در معرض نهادن
exposures
در معرض نهادن
liable to danger
در معرض خطر
stigmatist
در معرض تهمت
displayed
در معرض نمایش
stigmatic
در معرض تهمت
display
در معرض نمایش
subjected to danger
در معرض خطر
chip off the old block
<idiom>
(هرچی گذاشته اون برداشته)رفتار مشابه به والدین داشتن
succeeding spot
نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
dog cart
یکجورگردونه دوچرخه که کرسیهای ان پشت بپشت گذاشته شده وبرای
fly speck
گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
Any reform of the insurance law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
endanger
در معرض خطر گذاشتن
endangered
در معرض خطر گذاشتن
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
vulnerable
درمعرض اسیب در معرض
endangers
در معرض خطر گذاشتن
disposal
در معرض دید قرارگرفتن
subjecting
در معرض قرار دادن
endangering
در معرض خطر گذاشتن
critically endangered species
گونه در معرض خطر
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
subject
در معرض قرار دادن
vulnerability
در معرض تلفات بودن
insectile
در معرض هجوم حشرات
insolate
در معرض افتاب گذاشتن
lee shore
ساحل در معرض باد
susceptibility
در معرض خطر بودن
subjected
در معرض قرار دادن
subjects
در معرض قرار دادن
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
music stands
میزی که نت های موسیقی را روی آن گذاشته و جلو نوازنده قرار میدهند
hazard
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards
اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
radio detection
در معرض اکتشاف به وسیله بی سیم
to be vulnerable
[exposed]
to criticism
خود را در معرض انتقاد گذاشتن
to weather something
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوا گذاشتن
he is liable to become sick
در معرض ناخوش شدن است
exposed
در معرض دید جناح باز
criminate
در معرض اتهام قرار دادن
thermal exposure
در معرض حرارت قرار گرفتن
actuble
قابل به معرض نمایش گذاردن
ostensorium
فرف سیمین ی زرینی که هنگام عشاربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
slush funds
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
slush fund
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
subjecting
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjects
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subjected
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
to weather something in winter
چیزی را در معرض
[ آب و]
هوای زمستانی گذاشتن
ostensory
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان دران گذاشته نمایش میدهند
hallmark
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
foot block
قژعه چوبی یا فلزی کوچکی که در زیر ستون و روی خاک کار گذاشته میشود.
exchange control
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
hallmarks
عیاری که از طرف زرگر یا دولت روی الات سیمین وزرین گذاشته میشود انگ
monstrance
فرف سیمین یا زرینی که هنگام عشا ربانی نان رادران گذاشته نمایش میدهند
furrier
خز فروش پوست فروش
furriers
خز فروش پوست فروش
unwarned exposed
یکانهایی که در معرض غافلگیری تک اتمی قرار می گیرند
ret
در معرض رطوبت قرار دادن خیس کردن
unwarned exposed
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
persiennes
یکجور پشت پنجرهای که تیکههای چوب یا اهن نازک راترک ترک ... کار گذاشته اند
liquidity perference
جدولی که میزان پولهایی را که مردم جهت استفاده از ربح انهاراکد گذاشته اند نشان میدهد
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness
خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
exposing
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposure
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
expose
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
exposures
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposes
در معرض دید قرارگرفتن یا دادن فاهر شدن یاکردن
sales promotion
افزایش فروش از راه تبلیغات افزایش فروش
overexpose
بیش از اندازه لازم در معرض نورو غیره قرار دادن
stamped addressed envelope
پاکتی که بر روی آن تمبر زده و میفرستند تا طرف مقابل در آن چیزی گذاشته و بدون پرداخت هزینه ای آنرا برگرداند
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
restricted propellant
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
net ball
یکجور توپ بازی که توپ بایداز حلقهای که توری درزیران گذاشته اندردشود
to be exposed to a constant stream of something
در معرض چیزی به طور مداوم بودن
[بدون اینکه مستقیمآ به آن چیز توجه شود]
flags
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
flag
ترتیب کدها در شبکه ارسال بسته برای معرض شروع و خاتمه یک فریم داده
fallow
بایر گذاشته ایش کردن شخم کردن
mortgage property
مال مرهون مال به رهن گذاشته شده
horned scully
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
oligopoly
انحصار چند جانبه فروش انحصار چند قطبی فروش
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
burned
کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
tally ho
در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
dry rot
پوسیدگی
[خشک و فاسد شدن الیاف پنبه که در اثر رشد قارچ بر روی لیف بوجود می آید. فرش هایی که در جای رطوبتی یا گرم و شرجی قرار دارند بیشتر در معرض این آسیب دیدگی هستند.]
iceman
یخ فروش
taverner
می فروش
sale
فروش
selling
فروش
vendition
فروش
offtake
فروش
sell
فروش
turnover
کل فروش
marketing
فروش
turnover
فروش
sales
فروش
retailer
تک فروش
sells
فروش
iron monger
اهن فروش
forward sales
پیش فروش
fish fag
زن ماهی فروش
selling costs
هزینههای فروش
selling price
قیمت فروش
forward sales
فروش سلف
flesher
گوشت فروش
proceeds
حاصل فروش
sales representative
نماینده فروش
selling monopoly
انحصار فروش
fleshmonger
گوشت فروش
forced sale
فروش قانونی
businesses
خرید یا فروش
business
خرید یا فروش
forced sale
فروش اجباری
sellable
قابل فروش
fruiterer
میوه فروش
dealers
دست فروش
hucksterer
خرده فروش
hosier
جوراب فروش
sales tax
مالیات فروش
sales tax
مالیات بر فروش
dealer
دست فروش
sales represntative
نمایندگی فروش
herborist
گیاه فروش
herbist
گیاه فروش
haught
جاه فروش
salesroom
محل فروش
salt seller
نمک فروش
scholasticate
علم فروش
shopping center
مرکز فروش
corn d.
غله فروش
credit system
فروش اعتباری
crier
دست فروش
sale
قابل فروش
cutler
کارد فروش
d. in second hand goods
دست فروش
sale
بازار فروش
dead market
بازار کم فروش
credit sale
فروش غیرنقدی
credit sale
فروش قسطی
cornfactor
غله فروش
dairymen
لبنیات فروش
dairymen
شیر فروش
dairyman
لبنیات فروش
dairyman
شیر فروش
coster
سبزی فروش
costermonger
میوه فروش
credit sale
فروش نسیه
marketing
بازاریابی و فروش
spot sale
فروش نقد
euphuist
فصاحت فروش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com