English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
English Persian
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
Other Matches
he has a rushing business کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
thrives رونق یافتن کامیاب شدن
thriving رونق یافتن کامیاب شدن
thrive رونق یافتن کامیاب شدن
thrived رونق یافتن کامیاب شدن
he prospered in his business کارش بالا گرفت
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
he was p in his business خوب بود کارش رونق گرفته بود
prosperous کامیاب
throve کامیاب شد
successful کامیاب
succeeder کامیاب
succeeded کامیاب شدن
succeeds کامیاب شدن
to pull through کامیاب شدن
palmy برجسته کامیاب
to come through کامیاب شدن
speeds کامیاب بودن
towardly کامیاب نرم
succeed کامیاب شدن
to miss fire کامیاب نشدن
speed کامیاب بودن
speeding کامیاب بودن
to get away with درهرکوششی کامیاب شدن
to make a hand of anything درکاری کامیاب شدن
he had no success کامیاب یاموفق نشد
prosper کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospered کامیاب شدن پیشرفت کردن
prospering کامیاب شدن پیشرفت کردن
god speed you کامیاب شوید موفق باشید
prospers کامیاب شدن پیشرفت کردن
to make one's در کار خود کامیاب شدن
boomed رونق
lustreer رونق
recovery رونق
recoveries رونق
booming رونق
boom رونق
booms رونق
upswing رونق
up-and-coming رو به رونق
prosperity رونق
the same shall succeed انانی که شکیبایی دارندهمان ها کامیاب خواهند شد
he is on his legs کارش دایراست
economic prosperity رونق اقتصادی
business prosperty رونق سوداگری
bullish market بازار رو به رونق
recovery phase مرحله رونق
quick recovery رونق سریع
upswing رونق گرفتن
juice up رونق دادن به
economic prosprity رونق اقتصادی
booms رونق گرفتن
booms رونق شدید
booming رونق شدید
boomed رونق گرفتن
boomed رونق شدید
revival اغاز رونق
animator رونق دهنده
animators رونق دهنده
boom رونق گرفتن
booming رونق گرفتن
revivals اغاز رونق
boom رونق شدید
he is sanguine of success خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
He is attentive to his work . متوجه کارش است
He is completely absorbed by his business. کاملاجذب کارش است
golden ages دوران رونق و رفاه
business prosperty رونق کسب و کار
golden age دوران رونق و رفاه
Let the secretary get on with it . بگذارید منشی کارش را بکند
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
He eventually landed in prison . عاقبت کارش بزندان کشید
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
eclipsed گرفت
eclipses گرفت
eclipsing گرفت
eclipse گرفت
prospers رونق یافتن موفق شدن
revivification تجدید حیات رونق تازه
prospering رونق یافتن موفق شدن
prospered رونق یافتن موفق شدن
prosper رونق یافتن موفق شدن
get off one's butt <idiom> سرش شلوغه کارش شروع شده
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
tethanus گرفت عضلانی
solar eclipse گرفت خورشید
eclipe of the moon ماه گرفت
the wind rises بادوزیدن گرفت
dynamic dump رو گرفت پویا
lunar eclipse گرفت ماه
wine cooper کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
originals که از آن می توان کپی گرفت
original که از آن می توان کپی گرفت
he went his way راه خودراپیش گرفت
The police stopped me. پلیس جلویم را گرفت
dump رو گرفت روبرداری کردن
irretraceable که نتوان ردانرا گرفت
the doctor bled me دکتراز من خون گرفت
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
since the outbreak of the war از روزی که جنگ در گرفت
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
i overpaid him for his work مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
She had a heart attack . قلبش گرفت ( حمله قلبی )
It caught her eye . She took to it at once . She took a fancy to it . نظرش را گرفت ( جلب کرد )
He got the money from me by a trick. با حقه وکلک پول را از من گرفت
It was engraved on my mind . درزهنم نقش گرفت ( بست )
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
Accidents wI'll happen . جلوی اتفاق رانتوان گرفت
he talked himself hoarse انقدرحرف زدکه صدایش گرفت
A surge of anger rushed over me . سرا پایم را فرا گرفت
paintress زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
ringman کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
chimney sweeps کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamically زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
pawn broker کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
chimney sweep کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
dynamic زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
His wish was fulfI'lled. آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
A wave of anger swept over the entire world . موجی از خشم دنیا را فرا گرفت
She mistook me for somebody else . مرا با یکی دیگر عوضی گرفت
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
She was transported with joy . شادی تمام وجودش را فرا گرفت
This idea took root in my mind. این نظریه درفکرم ریشه گرفت
There is no fault to find with my work. بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
quantum meruit هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
industrial union اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
piecer درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
bill posters کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
the inquisition دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
melchizedek > ملکی صدق < کاهنی که ازابراهیم عشر گرفت
commensurably چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
daemon در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
air man کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
tantalus تانتالوس که مورد شکنجه شدید زاوش قرار گرفت
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
Accidents wI'll happen. چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
air brush برس و مکنده هوایی جهت گرفت پرز اضافی و ذرات زائد فرش
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
First come first served. هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
Bounty hunter جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
the early bird catches the worm <proverb> کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
to strike oil کامیاب شدن موفق شدن
engels law ارتباط بین درامدو هزینههای مصرفی که اولین بار بوسیله امارشناس المانی قرن نوزدهم ارنست انگل مورد بررسی قرار گرفت
the lancet was infected نیشترالوده به میکرب شد نیشتر میکرب گرفت
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
purgation روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
twelve tables الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
preemptive multitasking حالت چندکاره که سیستم عامل یک برنامه را برای مدت زمانی اجرا میکند و پس کنترل را به برنامه بعدی میدهد به طوری که برنامه بعدی وقت پردازنده را نخواهد گرفت
second best theory نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com