English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (35 milliseconds)
English Persian
revolutionised در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionises در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionising در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionize در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionized در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizes در کشور ایجاد شورش کردن
revolutionizing در کشور ایجاد شورش کردن
Other Matches
extradite مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
republics حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republic حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
revolts شورش کردن
rioting شورش کردن
revolt شورش کردن
riot شورش کردن
riots شورش کردن
rioted شورش کردن
revolt شورش کردن طغیان
revolts شورش کردن طغیان
mutiny یاغیگری شورش کردن
to rise up against someone [something] شورش کردن بر خلاف
to brew rebellion توط ئه شورش کردن
mutinies یاغیگری شورش کردن
to fly off شورش کردن طغیان کردن منحرف شدن
revolt شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
revolts شورش یا طغیان کردن افهار تنفر کردن
insurrectional شورش شورش کننده
mutinies شورش کردن یاغی شدن
mutiny شورش کردن یاغی شدن
economic nationalism ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
Burundi کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
secession تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
provincialism اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
rebels شورش کردن طغیان کردن
rebel شورش کردن طغیان کردن
rebelled شورش کردن طغیان کردن
rebelling شورش کردن طغیان کردن
ActiveX سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
importing به کشور اوردن افهار کردن
imported به کشور اوردن افهار کردن
to emigrate [to] مهاجرت کردن [به] [به کشور دیگررفتن]
import به کشور اوردن افهار کردن
preclude مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluded مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
yowl صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowled صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowls صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
deportation تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
creating ایجاد کردن
develops ایجاد کردن
engender ایجاد کردن
engendered ایجاد کردن
engendering ایجاد کردن
develop ایجاد کردن
creates ایجاد کردن
engenders ایجاد کردن
screeching ایجاد کردن
screech ایجاد کردن
screeched ایجاد کردن
create ایجاد کردن
screeches ایجاد کردن
To smuggle in to ( out of ) a country . جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
to raise big problems for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
to raise big problems for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to face a serious problem for the country مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
nonaligned کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
breaches ایجاد شکاف کردن
put out منتشرساختن ایجاد کردن
mushrooming بسرعت ایجاد کردن
tempests توفان ایجاد کردن
reflating تورم ایجاد کردن
obstructing ایجاد مانع کردن
tide جزرومد ایجاد کردن
mushroomed بسرعت ایجاد کردن
reflectorize ایجاد انعکاس کردن
breach ایجاد شکاف کردن
To set(create,establish)a precedent. ایجاد سابقه کردن
mushroom بسرعت ایجاد کردن
reflate تورم ایجاد کردن
breached ایجاد شکاف کردن
reflecterize ایجاد انعکاس کردن
mushrooms بسرعت ایجاد کردن
set off <idiom> بالانس ایجاد کردن
inbreed از یک نژاد ایجاد کردن
reflated تورم ایجاد کردن
constructs ایجاد کردن ساخت
obstructs ایجاد مانع کردن
reflates تورم ایجاد کردن
discomfit ایجاد اشکال کردن
discomfited ایجاد اشکال کردن
construct ایجاد کردن ساخت
obstructed ایجاد مانع کردن
constructed ایجاد کردن ساخت
canalize ایجاد ابراه کردن
obstruct ایجاد مانع کردن
tempest توفان ایجاد کردن
discomfits ایجاد اشکال کردن
punch سوراخ ایجاد کردن
punched سوراخ ایجاد کردن
punches سوراخ ایجاد کردن
constructing ایجاد کردن ساخت
discomfiting ایجاد اشکال کردن
deluging غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluge غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluged غرق کردن طوفان ایجاد کردن
deluges غرق کردن طوفان ایجاد کردن
beget بوجود اوردن ایجاد کردن
obsessing ایجاد عقده روحی کردن
obsesses ایجاد عقده روحی کردن
obsessed ایجاد عقده روحی کردن
screak صدای گوشخراش ایجاد کردن
knock about سرو صدا ایجاد کردن
leave a bad taste in one's mouth <idiom> حس تنفر وانزجار ایجاد کردن
begetting بوجود اوردن ایجاد کردن
clunk این صدا را ایجاد کردن
screeck صدای گوشخراش ایجاد کردن
clunks این صدا را ایجاد کردن
begets بوجود اوردن ایجاد کردن
procreant وابسته به ایجاد کردن یا زادن
work out در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
wham باتصادم ایجاد صدا کردن
delay خیری ایجاد کردن در چیزی
delays خیری ایجاد کردن در چیزی
obsess ایجاد عقده روحی کردن
delaying خیری ایجاد کردن در چیزی
blows در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
nettle ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
nettles ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن برانگیختن
blow در اثر دمیدن ایجاد صدا کردن
plash صدای چلپ چلوپ ایجاد کردن
twitter صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twittered صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
whish : صدای حرف "سین " ایجاد کردن
twittering صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
twitters صداهای مسلسل ومتناوب ایجاد کردن
vesiculate حفره ایجاد کردن ابدانک دارکردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
stave شبیه لوله ایجاد سوراخ کردن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
loopholes سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
loophole سوراخ دیده بانی ایجاد کردن
strangulate خفقان ایجاد کردن گلو را فشردن
calenture تب نواحی حاره که دراثرگرمازدگی ایجاد میشود تب کردن
stipple با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
counter shed پودکشی [عمل رد کردن پود بین تارها که در آن با ضربی کردن تارها، فضای خالی ایجاد می شود.]
riots شورش
rioting شورش
revolt شورش
riot شورش
rioted شورش
revolts شورش
uproar شورش
rebelled شورش
rebelling شورش
rebels شورش
rebel شورش
mutations شورش
mutation شورش
rebellions شورش
mutinies شورش
mutiny شورش
rebellion شورش
muting شورش
revolutions شورش
raged شورش
rage شورش
insurrections شورش
uprising شورش
uprisings شورش
revolution شورش
insurrection شورش
rages شورش
insurgency شورش
turbalence شورش
counter insurgency ضد شورش
muitiny شورش
poop قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
poops قسمت بلند عقب کشتی صدای بوق ایجاد کردن
country cover diagram دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
ragingly شورش کنان
rebellions شورش تمرد
insurrection شورش فتنه
revolt طغیان شورش
rebelion شورش مسلحانه
revolutionary شورش طلب
revolutionaries شورش طلب
insurgence قیام شورش
insurgents متمرد شورش گر
insurgent متمرد شورش گر
armed rebellion شورش مسلحانه
insurgency قیام شورش
revolutionist شورش طلب
malcontent اماده شورش
revolutions دوران شورش
revolter شورش کننده
revolts طغیان شورش
sedition شورش اغتشاش
revolution دوران شورش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com