Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
cross action
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
Other Matches
demurs
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurred
در CL حالتی است که مدعی علیه
demur
در CL حالتی است که مدعی علیه
end centered unit cell
سلول واحد دو وجهی متقابل پر
interlocking directorate
حالتی که شخص واحد ریاست چندین کمپانی رقیب را داشته باشد
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
regarding
درموضوع
string
سری از حروف به ترتیب الفبا- عددی یا کلمات که تغییر کرده اند و به عنوان واحد مجزا درکامپیوتر به کار می روند
in personam
علیه شخص خاصی علیه انسان
remote data concentrator
وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
counteroffensive
تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
absolute system of units
سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
recriminate
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial
یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance
اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
pugilist
دعوایی
contentious
دعوایی
obstreperous
دعوایی
scrapper
دعوایی
bellicose
دعوایی
barrator
دعوایی
litigious
دعوایی
gamecock
ادم دعوایی
scarf joint
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
to bring the matter before a court
[the judge]
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
I have a tooth abscess.
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
revivor
تعقیب دعوایی که به علتی معوق مانده بوده است
swashbuckler
ادم دعوایی وپر هیاهو وغره دارای زرق وبرق
powered
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power
واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
knot
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
cpu
واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme
واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
warsaw treaty
پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
functional unit
واحد در حال کار واحد تابعی
to suspend
[stay]
a ruling
[proceedings]
[the execution]
تعلیق کردن حکمی
[دعوایی ]
[ اجرای حکمی]
[قانون]
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
in contemplation
مطرح
under consideration
مطرح
propounded
مطرح
knot
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
lays
مطرح کردن
put forward
مطرح کردن
lay
مطرح کردن
tabling
مطرح کردن
considered
مطرح شده
introduced
مطرح کردن
introduces
مطرح کردن
introducing
مطرح کردن
table
مطرح کردن
come up
مطرح شدن
tabled
مطرح کردن
tables
مطرح کردن
introduce
مطرح کردن
putting
مطرح کردن
to come upon
مطرح شدن
to bring forth
مطرح کردن
to be on the carpet
مطرح بودن
kaldor criterion
مطرح گردید
bring up
مطرح کردن
broacher
مطرح کننده
propound
مطرح کردن
to raise
مطرح کردن
to come on the tapis
مطرح شدن
set forth for discussion
مطرح کردن
to touch on
مطرح کردن
to touch upon
مطرح کردن
to bring up
مطرح کردن
puts
مطرح کردن
put
مطرح کردن
to come up
مطرح شدن
propounds
مطرح کردن
propounding
مطرح کردن
trimorphous
سه حالتی
inexpressiveness
بی حالتی
trimorph
سه حالتی
two state
دو حالتی
expressional
حالتی
raise a question
مطرح کردن سوال
reoccurrence
دوباره مطرح شدن
posed
: مطرح کردن گذاردن
pose a question
سوال مطرح کردن
poses
: مطرح کردن گذاردن
pose
: مطرح کردن گذاردن
posing
: مطرح کردن گذاردن
overtures
کشف مطرح کردن
overture
کشف مطرح کردن
The subject under discrssion .
موضوعی که مطرح نیست
reoccurring
دوباره مطرح شدن
to bring up
تقدیم یا مطرح کردن
under consideration
مطرح شده مطروحه
two state jump
جهش دو حالتی
two state variable
متغییر دو حالتی
multiphase
چند حالتی
state equation
معادله حالتی
dichotomy
دو حالتی دورستگی
degenerating
چند حالتی
two state circuit
مدار دو حالتی
degenerate
چند حالتی
degenerates
چند حالتی
degenerated
چند حالتی
two state algebra
جبر دو حالتی
dichotomies
دو حالتی دورستگی
To discuss a question with someone .
موضوعی را با کسی مطرح کردن
Money is no object at all .
پول اصلا" مطرح نیست
to put out of court
شایسته مطرح کردن ندانستن
talk out
مطرح مذاکره قرار دادن
The badness of the climate is immaterial.
بدی آب وهوا مطرح نیست
trigon
سه حالتی ستاره سه تایی
to fall into
دچار
[حالتی]
شدن
impasse
حالتی که از ان رهایی نباشد
degeneracy
چند حالتی بودن
strike an attitude
حالتی بخود گرفتن
to get into
دچار
[حالتی]
شدن
desperateness
حالتی که بیرون ازامیدباشد
obtruding
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrude
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
extrajudicial
خارج از موضوع مطرح شده دردادگاه
obtruded
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
obtrudes
بدون تقاضا چیزی را مطرح کردن
to put to the issue
بطور متنازع فیه مطرح کردن
passage
انتقال از حالتی به حالت دیگر
passages
انتقال از حالتی به حالت دیگر
When wI'll the matter come up for discussion ?
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
versus
علیه
con
بر علیه
pro and con
له و علیه
against
علیه
v
علیه
cons
بر علیه
pros and cons
له و علیه
conning
بر علیه
conned
بر علیه
rehashes
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehashed
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
rehash
بحثهای قدیمی را دوباره بصورت جدیدی مطرح کردن
emergency
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
the greenish hue of blue
حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
emergencies
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
victim of an offence
مجنی علیه
pro and con
دلائل له و علیه
anti
مخالف علیه
beneficiaries
موقوف علیه
beneficiary
موقوف علیه
beneficiary of an endowment
موقوف علیه
assignee
محال علیه
divisor
مقسوم علیه
party against whom a protest is made
معترض علیه
divtsor
مقسوم علیه
drawee
محال علیه
recognizor
محکوم علیه
appellee
مستانف علیه
person placed under guardianship
مولی علیه
wards
مولی علیه
presentee
معروض علیه
third person of a transfer
محال علیه
peace be upon him
علیه السلام
pupils
مولی علیه
pupil
مولی علیه
denominators
مقسوم علیه
out of court
محکوم علیه
respondent
مدعی علیه
denominator
مقسوم علیه
respondent
مستانف علیه
losing party
محکوم علیه
ward
مولی علیه
object of protest
معترض علیه
lady ship
سرکار علیه
judgement debtor
محکوم علیه
defendant
مدعی علیه
respondents
مدعی علیه
defendants
مدعی علیه
respondents
مستانف علیه
hand inhand poition
رقص در حالتی که بدن هر دورقصنده به یک سمت است
roll reversal
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
tactical reconnaissance
براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
recognition
و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
merger
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
mergers
حالتی که مالی درمال دیگر مستغرق شود
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
action in personam
دعوی بر علیه شخص
lese majesty
خیانت علیه حکومت
lese majeste
خیانت علیه حکومت
non fatal offences against the person
جرائم بر علیه ابدان
public mischief
جرم علیه جامعه
common d.
مقسوم علیه مشترک
biological defense
پدافند بر علیه تک میکربی
cross action
علیه وی اقامه کند
self defeating
علیه منظور خود
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
offences against property
جرائم بر علیه اموال
self-defeating
علیه منظور خود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com