English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7 milliseconds)
English Persian
helve دسته تیشه ومانند ان
Other Matches
cubbing شکارتوله خرس ومانند ان
flummery فرنی وحریره ومانند ان
hacienda بنگاه کشاورزی یا معدن ومانند ان
pepo کدو و خیار ومانند انها
to catch a likeness چیزیرادیدن ومانند انرادرست کردن
doughnut نان شیرینی گرد ومانند حلقه
doughnuts نان شیرینی گرد ومانند حلقه
metage اندازه گیری بارزغال سنگ ومانند ان
footlights ردیف چراغهای جلو صحنه نمایش ومانند ان
frostwork نقش شبنم یخ زده بر روی پنجره ومانند ان
pastries کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastry کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
mopped چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mop چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mops چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopping چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
hatchet تیشه
axe تیشه
hatchets تیشه
ax تیشه
bush hammer تیشه
axed تیشه
axing تیشه
scabbing تیشه
chip axe تیشه
carpenters axe تیشه نجاری
broadaxe تیشه سرپهن
broadax تیشه سرپهن
narrow edged hoe تیشه دم قلم
adzes تیشه زدن
self assumption تیشه روبخودی
scabbing تیشه کاری
adz تیشه زدن
roughening by picking تیشه کاری
adze تیشه زدن
scutch تیشه معماری
chipper تیشه نجاری خراط
kevel تیشه سنگ تراش
spuds تیشه مخصوص کندن یخ
granulating hammer تیشه سنگ تراشی
hacking تیشه کاری سنگ
spud تیشه مخصوص کندن یخ
mason hammer تیشه یا چکش بنایی
to kick against the pricks تیشه بریشه خودزدن
To dig ones own grave. تیشه به ریشه خود زدن
hack hammer چکش تیشه مانندکه سنگ تراشان بکارمیبرند
kevel چوب یکنوع تیشه برای سنگ تراشی
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
nosegay دسته گل یایک دسته علف
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
shoals of people دسته دسته مردم
assort دسته دسته کردن
troop دسته دسته شدن
trooped دسته دسته شدن
trooping دسته دسته شدن
assort دسته دسته شدن
distribute دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
they came in bands دسته دسته امدند
streams of people دسته دسته مردم
scores of people دسته دسته مردم
classify دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
in detail مفصلا دسته دسته
regiment دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
sect دسته دسته مذهبی
sects دسته دسته مذهبی
group دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
sorted دسته دسته کردن
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
lied زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lie زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
procession دسته
stems دسته
clan دسته
ilk دسته
hilts دسته
skein دسته
gangs دسته
hilt دسته
helms دسته
clans دسته
category دسته
stemming دسته
A bouquet (bunch)of flowers. دسته گه
tussock دسته مو
tussocks دسته مو
ringleader سر دسته
cliques دسته
clique دسته
nib دسته
nibs دسته
stem دسته
ringleaders سر دسته
stemmed دسته
helm دسته
skeins دسته
batches دسته
passel دسته
lever دسته
shook دسته
pitman دسته
parcels دسته
parcel دسته
work team دسته
tuft دسته
tufts دسته
levers دسته
gang دسته
helve دسته
team دسته
platoon دسته
platoons دسته
bracket دسته
groups دسته دسته
scores دسته دسته
wisp دسته
wisps دسته
processions دسته
droves دسته
drove دسته
clusters دسته
handles دسته
bouquets دسته گل
bouquet دسته گل
kind دسته
kindest دسته
kinds دسته
cluster bomb دسته
cluster دسته
handle دسته
cluster bombs دسته
teams دسته
cranks دسته
assortments دسته
bunched دسته
sheaf دسته
ranges دسته
ranged دسته
range دسته
sections دسته
section دسته
bunches دسته
bunching دسته
nosegay دسته گل
crank دسته
cranking دسته
assortment دسته
A bunch ( bouquet ) of flowers . دسته گل
host دسته
hosted دسته
hosting دسته
hosts دسته
bail arm دسته
cranked دسته
bunch دسته
armies دسته
school دسته
corps دسته
schools دسته
covey دسته
handgrip دسته
congregation دسته
congregations دسته
horde دسته
hordes دسته
classes دسته
classing دسته
handhold دسته
setting up دسته
bundle دسته
bodle دسته
bundles دسته
rabble دسته
fasciculate دسته دسته
bevy دسته
fascicle or cule دسته
bundling دسته
brigade دسته
brigades دسته
fascicled دسته دسته
boodle دسته
fascicle دسته
gens دسته
sets دسته
set دسته
cheque book دسته چک
haft دسته
ear دسته
ears دسته
lot دسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com