English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (42 milliseconds)
English Persian
to form into groups دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
Search result with all words
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
Other Matches
categorizes دسته بندی کردن
resorts دسته بندی کردن
sort دسته بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
to erect into دسته بندی کردن به
categorized دسته بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
groups دسته بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
to form into groups دسته بندی کردن
regimentalation دسته بندی کردن
groupage دسته بندی کردن
categorizing دسته بندی کردن
classifies دسته بندی کردن
rally دسته بندی کردن
rating دسته بندی کردن
group دسته بندی کردن
grade دسته بندی کردن
resort دسته بندی کردن
grades دسته بندی کردن
ratings دسته بندی کردن
resorted دسته بندی کردن
classifying دسته بندی کردن
classify دسته بندی کردن
ranked درجه دادن دسته بندی کردن
rank درجه دادن دسته بندی کردن
ranks درجه دادن دسته بندی کردن
resorted رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resorts رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
resort رفت و امد مکرر دوباره دسته بندی کردن متشبث شدن به
lot integrity دسته بندی مهمات به حسب نوبه یا جدا کردن انها درانبار
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
bundles متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundle متمرکز کردن دسته کردن دسته
bundling متمرکز کردن دسته کردن دسته
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
estate دسته طبقه
estates دسته طبقه
classify دسته دسته کردن
groups دسته دسته کردن
distribute دسته دسته کردن
group دسته دسته کردن
windrow دسته دسته کردن
assort دسته دسته کردن
sorts دسته دسته کردن
regiments دسته دسته کردن
regiment دسته دسته کردن
sort دسته دسته کردن
sorted دسته دسته کردن
classifications دسته بندی
scale دسته بندی
assortment دسته بندی
ratings دسته بندی
rating دسته بندی
assortments دسته بندی
groupage دسته بندی
grading دسته بندی
classification دسته بندی
juntas دسته بندی
ordinations دسته بندی
clustering دسته بندی
ordination دسته بندی
junta دسته بندی
factions دسته بندی
faction دسته بندی
sorting test ازمون دسته بندی
classifications عمل دسته بندی
division قسمت دسته بندی
clanship دسته بندی قبیلهای
divisions قسمت دسته بندی
assorted <adj.> دسته بندی شده
zone punch سوراخ دسته بندی
zone decimal دسته بندی ده دهی
junto دسته بندی سیاسی
qsort دسته بندی پرسشها
classification عمل دسته بندی
zone decimal دسته بندی اعشاری
factionist عضو دسته بندی
zones ناحیه دسته بندی
sorter دسته بندی کننده
classification chart نمودار دسته بندی
zone ناحیه دسته بندی
factional مربوط به دسته بندی یا توط ئه
card sorting test ازمون دسته بندی برگه ها
color sorting test ازمون دسته بندی رنگها
marshalling yard محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
mounting دسته و پشت بند دسته شمشیر
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
natives Olivenöl extra روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
yarn sorting دسته بندی نخ [بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
exceptions چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
catchall بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
exception چیزی باسایر چیزها در همان دسته بندی متفاوت باشد
band دسته کردن
truss دسته کردن
bands دسته کردن
trussed دسته کردن
wreathed گل ها را دسته کردن
wreathe گل ها را دسته کردن
wreathing گل ها را دسته کردن
trusses دسته کردن
wreathes گل ها را دسته کردن
trussing دسته کردن
faggot دسته کردن
faggots دسته کردن
bundles دسته کردن
bundle دسته کردن
cluster دسته کردن
batching دسته کردن
sheaf دسته کردن
aggroup دسته کردن
fagot دسته کردن
bundling دسته کردن
nosegay دسته گل یایک دسته علف
defense classification طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
cluster bombs سنبله دسته کردن
cluster bomb سنبله دسته کردن
cluster سنبله دسته کردن
teams دسته درست کردن
record blocking دسته کردن رکوردها
clusters سنبله دسته کردن
team دسته درست کردن
quire کاغذ را دسته کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorizing طبقه بندی کردن
graduate طبقه بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
graduates طبقه بندی کردن
graduating طبقه بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
to categorize طبقه بندی کردن
classifies طبقه بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
pigeonhole طبقه بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
aggroup طبقه بندی کردن
systemize طبقه بندی کردن
layer طبقه بندی کردن
layers طبقه بندی کردن
classifying طبقه بندی کردن
classify طبقه بندی کردن
chorus هم سرایی کردن دسته خوانندگان
hand to hand دسته و پنجه نرم کردن
To put ones foot in it . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
hand-to-hand دسته و پنجه نرم کردن
To drop a brick . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
To make a gaffe . <idiom> دسته گل به آب دادن [افتضاح کردن]
to make up hay in to bundles علف خشک را دسته کردن
troupe بصورت دسته حرکت کردن
gangs دسته جمعی عمل کردن
rat دسته خود را ترک کردن
gang دسته جمعی عمل کردن
choruses هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused هم سرایی کردن دسته خوانندگان
troupes بصورت دسته حرکت کردن
chorusing هم سرایی کردن دسته خوانندگان
classed طبقه بندی کردن رده
integrade [طبقه بندی داخلی کردن]
class طبقه بندی کردن رده
classing طبقه بندی کردن رده
intergrade طبقه بندی داخلی کردن
classes طبقه بندی کردن رده
lorgnettes ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
log rolling دسته بندی سیاسی که دران همدیگر رابستایندویاری کننداصول نان بهم قرض دادن
sheave دسته کردن بصورت بافه دراوردن
labels برچسب زدن طبقه بندی کردن
label برچسب زدن طبقه بندی کردن
assort طبقه بندی کردن مناسب بودن
labeling برچسب زدن طبقه بندی کردن
labelled برچسب زدن طبقه بندی کردن
to crack [break up] a gang دسته جنایتکاران را منحل کردن [اصطلاح روزمره]
beam دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beams دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
stapled فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
stapling فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
staple فقره اصلی طبقه بندی یا جور کردن
bunches دسته کردن خوشه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com