Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
magnetic gear shift
دسته دنده مغناطیسی
Other Matches
stick shift
دسته دنده
shifting lever
دسته دنده
gear level
دسته دنده
gear lever
دسته دنده اتومبیل
gear shift
دسته دنده اتومبیل
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
gear stick
دسته دنده اتومبیل
shifting lever
اهرم دسته دنده اهرم حرکت در سمت
control stick
سیستم کنترل هواپیما بااستفاده از دسته دنده سیستم کنترل دستی
magnetic induction
چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی
ungear
از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
pinioning
دنده پینیون دنده لایتناهی
spur gear
دنده مهمیزی دنده خاردار
pinion
دنده پینیون دنده لایتناهی
pinions
دنده پینیون دنده لایتناهی
epicyclic transmission
یک یاچند چرخ دنده که در داخل یاخارج چرخ دنده دیگری حرکت می کنند
rougher
دنده دنده کننده
softest
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
soft
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
softer
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد
mediums
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
ferromagnetic material
هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
magnetic tape
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic tapes
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال
magnetic ink character recognition
تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی
degauss
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
record
گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
tapes
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
taped
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
tape
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها
magnetic skin effect
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی
magnetic blowout
خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
oil gear
جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
permalloy
خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
magnaflux
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان
magnetic deflector
یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی
magnetic reluctance
مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی
magnetic flow
فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی
magnetic ritation
گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی
sprocket
دنده چرخ زنجیرخور چرخ دنده
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
magnetic flux density
چگالی شار مغناطیسی چگالی خطوط قوا اندوکسیون مغناطیسی
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
reluctivity
مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
magnetic flux
فلوی مغناطیسی شار القاء شار مغناطیسی
dispersion
پراکندگی شار مغناطیسی پراکندگی فوران مغناطیسی
magnetic nuclear resonance
تشدید مغناطیسی هسته رزونانس مغناطیسی هسته
regiments
دسته دسته کردن
sect
دسته دسته مذهبی
sects
دسته دسته مذهبی
regiment
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
troop
دسته دسته شدن
trooped
دسته دسته شدن
windrow
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
shoals of people
دسته دسته مردم
scores of people
دسته دسته مردم
trooping
دسته دسته شدن
streams of people
دسته دسته مردم
they came in bands
دسته دسته امدند
classify
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
sorts
دسته دسته کردن
sorted
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
sort
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
to form into groups
دسته دسته کردن طبقه بندی کردن
coaction
عمل دسته جمعی همکاری دسته جمعی
geap
دنده
slat
دنده ها
geared
دنده
strict
یک دنده
costa
دنده
stricter
یک دنده
strictest
یک دنده
slats
دنده ها
drive
دنده
hard-nosed
یک دنده
gear
دنده
spare ribs
سر دنده
gears
دنده
drives
دنده
rib
دنده
dependum
ته دنده
sheaths
تیزی دنده
bendix
دنده بندیکس
sheath
تیزی دنده
reverse gear
دنده معکوس
gear case
جعبه دنده
reverse gears
دنده معکوس
gear cutter
دنده تراش
geared
چرخ دنده
stave
دنده بشکه
planetary gear
دنده خورشیدی
rib
گوشت دنده
gear
جعبه دنده
cogwheel
چرخ دنده
bendix
دنده استارت
bevel gear
دنده کرامویل
bevel gear
دنده مورب
rib
دنده میله
geared
جعبه دنده
pinwheel
چرخ دنده
cramwheel
دنده کرامویل
gears
جعبه دنده
cog
دنده چرخ
gearing
جعبه دنده
cogs
دنده چرخ
gearboxes
جعبه دنده
dependum angle
زاویه ته دنده
gear box
جعبه دنده
gears
چرخ دنده
drive mechanism
جعبه دنده
frame
دنده عرضی
cramwheel
دنده مخروطی
external thread
دنده خارجی
spareribs
گوشت دنده
french chop
گوشت دنده
gearbox
جعبه دنده
thread
دنده پیچ
grooved
دنده دار
ribbed
دنده دار
ratchet
دنده جغجغه ای
cogged wheel
چرخ دنده
pinioning
جرخ دنده
worm gear
دنده مورب
transmission case
جعبه دنده
gear
چرخ دنده
toothed wheel
چرخ دنده
cog wheel
چرخ دنده
wheelwork
چرخ دنده
low gear
دنده کندکن
high speed
دنده سریع
chop
گوشت دنده
gear wheel
چرخ دنده
top radius
گردی سر دنده
jackshaft
دنده عقب
timber
دنده عرضی
jackshaft
دنده دو در اتومبیل
laticostate
دنده پهن
cross-rib
دنده ی قوس
worm gear
دنده مارپیچی
cog
[cogwheel]
چرخ دنده
pinion
جرخ دنده
cogwheels
چرخ دنده ها
gearwheels
چرخ دنده ها
steering gear
دنده سکان
steering gear
دنده فرمان
transmission
جعبه دنده
gear wheels
چرخ دنده ها
longitudinal
دنده طولی
spur gear
دنده ملخی
threads
دنده پیچ
sprocket
دنده زنجیر
cog wheels
چرخ دنده ها
pinions
جرخ دنده
gearwheel
چرخ دنده
gearshift
میله دنده
gearshift
دنده عوض کن
transmissions
جعبه دنده
gearshifts
میله دنده
cogged wheels
چرخ دنده ها
gearshifts
دنده عوض کن
contact backlash
دنده کور تماس
crown gear
چرخ دنده محدب
bevel gearing
گیربکس دنده مخروطی
inside thread
دنده داخلی قلاویز
it serves him right
دنده اش هم نرم شود
compasition gear
چرخ دنده مرکب
sun gear
چرخ دنده خورشیدی
pull gear
چرخ دنده بالابر
transmission grease
گریس جعبه دنده
four gear drive
گیربکس چهار دنده
pinions
چرخ دنده جناحی
pinions
دنده هرزه گرد
gear assembly
مجموعه چرخ دنده ها
gear friction
اصطکاک چرخ دنده
gearbox position
وضعیت جعبه دنده
gear case
پوسته جعبه دنده
gear change box
جعبه تعویض دنده
gear transmission ratio
نسبت دنده گیربکس
gear ratio
نسبت چره دنده ها
gear quadrant
ماهک جعبه دنده
gear cutting
دنده تراشی
[مهندسی]
pinioning
دنده هرزه گرد
ratchet
ضامن چرخ دنده
hoisting gear
چرخ دنده بالابر
high gear
دنده قوی خودرو
differential gear
دنده عقب اتومبیل
spiral gear
چرخ دنده حلزونی
helical gear
چرخ دنده حلزونی
he broke his rib or something
دنده منده اش شکست
grub screw
میله دنده دار
pinion
چرخ دنده جناحی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com