Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
party
دسته متشکل جمعیت
Other Matches
flocked
جمعیت دسته پرندگان
flocking
جمعیت دسته پرندگان
flocks
جمعیت دسته پرندگان
flock
جمعیت دسته پرندگان
malthusian theory of population
فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
organized
متشکل
formant
متشکل
mounting
دسته و پشت بند دسته شمشیر
organizing
متشکل کردن
unaligned
غیر متشکل
organizes
متشکل کردن
organize
متشکل کردن
endarch
متشکل در خارج
organising
متشکل کردن
organises
متشکل کردن
reorganises
دوباره متشکل کردن
reorganising
دوباره متشکل کردن
reorganize
دوباره متشکل کردن
reorganized
دوباره متشکل کردن
reorganizes
دوباره متشکل کردن
reorganizing
دوباره متشکل کردن
reorganised
دوباره متشکل کردن
gimmal
متشکل ازقطعات مرتبط
bitty
متشکل از قطعات ریز
nation state
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-state
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
nation-states
حکومت متشکل از یک قوم یا یک ملت
e c s c (european coal & steel commissio
سازمان متشکل ازنمایندگان بلژیک
stanzaic
متشکل از چند بند شعر
tetraspore
گروهی متشکل ازچهار هاگ
council of entent
متشکل از جمهوریهای افریقایی داهومی
geodesic dome
گنبد متشکل ازسطوح هندسی
lignocellulose
مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
beam column framing
ساختمان با قابهای متشکل ازتیر و ستون
nosegay
دسته گل یایک دسته علف
nordic council
شورای اسکاندیناوی مجمع متشکل ازنمایندگان دانمارک
jo bolt
نوعی پرچ با دندانههای داخلی متشکل از سه قسمت
recombinant
موجود دارای صفات ارثی متشکل جدید
craft union
اتحادیه متشکل از متخصصین فن یاصنعت یا حرفه خاص
DNA double helix
[یک ساختار دو رشته ایی متشکل از ۴ نوکلئوتید است. ]
lorgnettes
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
lorgnette
ذره بین یا عینک دسته داری که در اپراهاونمایشگاههابکارمیرود عینک دسته بلند
bilateral infrastructure
سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
master slave computer system
یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
cellulose nitrate
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درمواد منفجره دوپها وپلاستیکهای ساختمانی بکارمیرود
reed valve
شیری متشکل از ورقه فولادی نازکی که جریان یکطرفه سیال را سبب میشود
capacitor intel filter
شبکهای متشکل از یک خازن و یک سلف بمنظور یکنواخت کردن خروجی موج داررکتیفایر
wrap round engine
موتور توربوجت متشکل ازقسمت مرکزی ان که با کانال رم جت مجزایی احاطه شده است
mobs
جمعیت
thinly populated
کم جمعیت
populations
جمعیت
armies
جمعیت
population
جمعیت
rabble
جمعیت
gregariously
با جمعیت
army
جمعیت
crowds
جمعیت
crowd
جمعیت
mobbing
جمعیت
many peopled
پر جمعیت
over peopled
پر جمعیت
gaggle
جمعیت
population
[pop.]
جمعیت
gaggles
جمعیت
throng
جمعیت
thronged
جمعیت
mob
جمعیت
mobbed
جمعیت
thronging
جمعیت
throngs
جمعیت
demos
جمعیت
thickly peopled
پر جمعیت
company
جمعیت
thinners
کم جمعیت
densely populated
پر جمعیت
companies
جمعیت
gangs
جمعیت
thinned
کم جمعیت
press
جمعیت
full of life
پر جمعیت
heaping
جمعیت
heaps
جمعیت
thickly populated
پر جمعیت
populace
جمعیت
desolate
بی جمعیت
cortege
جمعیت
heap
جمعیت
herding
جمعیت
presses
جمعیت
thins
کم جمعیت
herds
جمعیت
herd
جمعیت
thinnest
کم جمعیت
bodle
جمعیت
herded
جمعیت
gang
جمعیت
corteges
جمعیت
society
جمعیت
societies
جمعیت
thin
کم جمعیت
open loop system
مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
Common Market
بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
multipropellant
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
rollpin
پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
people
جمعیت قوم
population structure
ترکیب جمعیت
population explosion
انفجار جمعیت
population growth
رشد جمعیت
population structure
ساخت جمعیت
peoples
جمعیت قوم
population inversion
وارونگی جمعیت
peopling
جمعیت قوم
peopled
جمعیت قوم
sparse population
جمعیت کم یا پراکنده
working population
جمعیت شاغل
demography
جمعیت نگاری
to the cheers of
[the crowd]
با تشویق
[جمعیت]
young population
جمعیت جوان
social
جمعیت دوست
people
تن
[جمعیت شهری]
urban population
جمعیت شهری
underpopulation
کمبود جمعیت
multitudes
جمعیت کثیر
stationary population
جمعیت ثابت
the crowd scattereal
جمعیت متفرق شد
multitude
جمعیت کثیر
settled
جمعیت دار
the total population
همه جمعیت
demography
جمعیت شناسی
populated
جمعیت دار
bikes
انبوه جمعیت
habitancy
جمعیت سکنه
demographer
جمعیت شناس
demographic transition
گذار جمعیت
demotic distribution
توزیع جمعیت
aging population
جمعیت سالمند
overpopulation
اضافه جمعیت
habitance
جمعیت سکنه
depopulation
تخلیه جمعیت
bike
انبوه جمعیت
depopulating
کم جمعیت کردن
depopulates
کم جمعیت کردن
optimum population
حد مطلوب جمعیت
population density
تراکم جمعیت
ruck
جمعیت وازدحام
knight errantry
جمعیت سلحشوران
rucks
جمعیت وازدحام
depopulate
کم جمعیت کردن
population distribution
توزیع جمعیت
depopulated
کم جمعیت کردن
cuno filter
نوعی فیلتر متشکل از تعدادی دیسک که توسط تیغه هایی ازهم جدا شده اند
cellulose acetate
ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
zero population growth
رشد جمعیت صفر
birth rate
ضریب افزایش جمعیت
gregariously
از روی جمعیت دوستی
population planning
برنامه ریزی جمعیت
A big crowd gathered.
جمعیت انبوهی جمع شد
birth rates
ضریب افزایش جمعیت
demography
علم جمعیت شناسی
gangs
جمعیت تشکیل دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
templar
عضو جمعیت فراماسون
populate
دارای جمعیت کردن
The police held the crowd back.
پلیس جمعیت را عقب زد
populates
دارای جمعیت کردن
populating
دارای جمعیت کردن
gregarious
جمعیت دوست گروه جو
demography
مطالعه مهاجرت جمعیت
troop
دسته دسته شدن
sorts
دسته دسته کردن
groups
دسته دسته کردن
trooping
دسته دسته شدن
trooped
دسته دسته شدن
sort
دسته دسته کردن
in detail
مفصلا دسته دسته
streams of people
دسته دسته مردم
they came in bands
دسته دسته امدند
windrow
دسته دسته کردن
scores of people
دسته دسته مردم
sect
دسته دسته مذهبی
sects
دسته دسته مذهبی
sorted
دسته دسته کردن
shoals of people
دسته دسته مردم
regiment
دسته دسته کردن
assort
دسته دسته شدن
assort
دسته دسته کردن
regiments
دسته دسته کردن
group
دسته دسته کردن
distribute
دسته دسته کردن
classify
دسته دسته کردن
logogram
چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
logograph
چیستان یامعمایی متشکل ازکلماتی که باید باهم جمع شوند وکلمه دیگری ازان ساخته شود
cluster mill
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید
branches
در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch
در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
the t. population
کلیه جمعیت همه مردم
doubling time of population
زمان دو برابر شدن جمعیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com