English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
Other Matches
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
component change order دستور تغییر قطعات یک وسیله
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
salvages پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvage پیاده کردن کامل قطعات
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
devices کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
separator نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
rig in باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
rebuilds نوسازی کردن قطعات
renovation تجدید قطعات کردن
assemble سوار کردن قطعات
rebuild نوسازی کردن قطعات
assembles سوار کردن قطعات
assembled سوار کردن قطعات
to alight from a vehicle پیاده شدن از وسیله نقلیه ای
match mark جفتن و جور کردن قطعات
quadrat به قطعات مستطیل تقسیم کردن
polar motion وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
connectivity توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
connection of loom pieces متصل کردن قطعات دار [قالی]
reconditioned نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
recondition نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
foldboat قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
reconditions نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
fishplate قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
on board spares قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
bull گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
new work عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
fans 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
add insult to the injury <idiom> [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
disembarks پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
set down پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
take down پیاده کردن
demodulation پیاده کردن
disembark پیاده کردن
unset پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
carburizing گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
arm 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
staking پیاده کردن مسیر
pedestrianizes پیاده روی کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
dismantling پیاده کردن موتور
dismantle پیاده کردن موتور
setting out پیاده کردن نقشه
dismantled پیاده کردن موتور
dismount پیاده کردن یا شدن
pedestrianized پیاده روی کردن
disassembly پیاده کردن موتور
pad پیاده سفر کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
pads پیاده سفر کردن
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
dosmount command فرمان پیاده کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
setting out پیاده کردن مسیر
dismantles پیاده کردن موتور
communication بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
walks گردش کردن پیاده رفتن
removable قابل سوار و پیاده کردن
walk گردش کردن پیاده رفتن
walked گردش کردن پیاده رفتن
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
pitches دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
pitch دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
statements 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statement 1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
antiwithdrawal device وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
one for one که برای هر دستور یا کلمه دستور در زبان یک دستور که ماشین تولید میکند
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
table از دستور خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
to issue instructions دستور صادر کردن
brief دستور خلاصه کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
briefer دستور خلاصه کردن
tabling از دستور خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
briefest دستور خلاصه کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
obeys اجرا کردن دستور
obeying اجرا کردن دستور
obeyed اجرا کردن دستور
obey اجرا کردن دستور
briefed دستور خلاصه کردن
cannibalises استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalized استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
to act for somebody به دستور کسی عمل کردن
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com