English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
Search result with all words
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
Other Matches
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
neurovegetative system دستگاه اعصاب نباتی
nervous systems دستگاه عصبی
nervous system دستگاه عصبی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
cns دستگاه عصبی مرکزی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
ans دستگاه عصبی خود مختار
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
vegetable نباتی
vegetative نباتی
vegetal نباتی
honeydew شهد نباتی
humus خاک نباتی
margarin کره نباتی
vegetation نشو و نمای نباتی
the nervous system سلسله پیهای نباتی
peat زغالسنگ نارس خاک نباتی
galenical دوای نباتی داروی جالینوسی
sympathetics سلسله پیهای نباتی باشد
vegetable kingdom جهان گیاهان مولود نباتی
sponge cake کیکی که با روغن نباتی درست میشود
sponge cakes کیکی که با روغن نباتی درست میشود
vegetable oil روغنهای نباتی که تا قبل ازسال 5391 برای روغنکاری بکار میرفته اند
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
quad density تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
overwrought عصبی
neurogram رد عصبی
nervelessness بی عصبی
neurotic عصبی
abnerval عصبی
nervous عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
twitchy عصبی
engram رد عصبی
uptight عصبی
neural عصبی
keyed up <idiom> عصبی
equilibrator دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressor دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
compressors دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
nervelessly از روی بی عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
shocks حمله عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
shocked حمله عصبی
neural bond پیوند عصبی
nerve tissue بافت عصبی
shock حمله عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
plexus شبکه عصبی
nerve current جریان عصبی
nerve center مرکز عصبی
nerve cell سلول عصبی
nerve cell یاخته عصبی
nerve block وقفه عصبی
ganglion غده عصبی
nerve ending پایانه عصبی
nerve deafness کری عصبی
nerve fibre تار عصبی
neurofibril تار عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
neural arc قوس عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
neuralgia درد عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural conduction رسانش عصبی
nerve رشته عصبی
neural satiation اشباع عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
neurons یاخته عصبی
neuritis التهاب عصبی
interneuron داخل عصبی
willies حمله عصبی
nerves رشته عصبی
neurocyte یاخته عصبی
interneural داخل عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
neural network شبکه عصبی
Relax! عصبی نشو!
neural lesion ضایعه عصبی
neural induction القای عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
neuron یاخته عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
causalgia سوزش عصبی
candies شیرین کردن نباتی کردن
candy شیرین کردن نباتی کردن
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
preganglionic قبل از عقده عصبی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
neuropath دچار اختلالات عصبی
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
neurogenic دارای ریشه عصبی
parabiosis وقفه رسانش عصبی
hysteria هیستری حمله عصبی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
tracts دسته تار عصبی
tract دسته تار عصبی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
neuroblast یاخته رویانی عصبی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
commissure بافت عصبی رابط
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
tensing عصبی وهیجان زده
tense عصبی وهیجان زده
jittery وحشت زده و عصبی
tensed عصبی وهیجان زده
tensest عصبی وهیجان زده
tenser عصبی وهیجان زده
tenses عصبی وهیجان زده
neurotic دچار اختلال عصبی
discharge شلیک عصبی تخلیه
discharges شلیک عصبی تخلیه
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
peripheral device دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
magnetometer مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
arresting gear دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
performance factor ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
gun slide دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
cold swaging machine دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
transducer دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
lazier در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
dial test indicator دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
unit دستگاه قسمتی از یک دستگاه
units دستگاه قسمتی از یک دستگاه
automatic search jammer دستگاه پخش پارازیت خودکاردر دستگاههای ردیابی دستگاه پخش پارازیت خودکار
computer controlled machine دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
direct access storage device اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
which transponder علامت رمزی است به معنی چه نوع دستگاه گیرنده وفرستنده رمزی روی دستگاه شناسایی دشمن و خودی پدافند هوایی یا برج مراقبت یا برج رادار شناسایی سوارشده است
insulation testing apparatus دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
column grinder دستگاه سنگ سمباده با قسمت ساکن دستگاه سنگ سمباده ستونی
intercept receiver دستگاه گیرنده مخصوص استراق سمع دستگاه استراق سمع رادیویی
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com