Dictiornary-Farsi | دستگیر ترسو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 117 (7 milliseconds)

English	Persian
caitiff	دستگیر ترسو


Other Matches

charitable	دستگیر
captives	دستگیر
captive	دستگیر
captive	دستگیر کردن
adjutor	دستگیر مد دکار
captives	دستگیر کردن
pinches	دستگیر کردن
pinch	دستگیر کردن
fallen	دستگیر شده
apprehend	دستگیر کردن
apprehended	دستگیر کردن
nabbed	دستگیر کردن
nab	دستگیر کردن
run-ins	دستگیر کردن
run-in	دستگیر کردن
run in	دستگیر کردن
nabbing	دستگیر کردن
apprehends	دستگیر کردن
apprehending	دستگیر کردن
nabs	دستگیر کردن
distrain	دستگیر کردن
to take prisoner	دستگیر کردن
nails	دستگیر کردن
nailed	دستگیر کردن
nail	دستگیر کردن
arrest	دستگیر کردن
arrested	دستگیر کردن
arrests	دستگیر کردن
take captive	دستگیر کردن
manrope	دستگیر طنابی
pusillanimous	ترسو
meticulous	ترسو
chicken	ترسو
chickens	ترسو
trepidant	ترسو
weakhearted	ترسو
yellow-bellied <idiom>	ترسو
yellow	ترسو
recreant	ترسو
chickenhearted	ترسو
chicken livered	ترسو
hen hearted	ترسو
lily livered	ترسو
pavid	ترسو
pigeonhearted	ترسو
poltroonish	ترسو
cowish	ترسو
yellows	ترسو
yellowing	ترسو
yellowed	ترسو
poor spirited	ترسو
timorous	ترسو
faint-hearted	ترسو
lily-livered	ترسو
faint hearted	ترسو
pigeon hearted	ترسو
skittish	ترسو
pigeons	ترسو
pigeon	ترسو
timid	ترسو
shamefaced	ترسو
bashful	ترسو
hang dog	ترسو
to take somebody in custody	کسی را دستگیر کردن
captures	دستگیر کردن دستگیری
capturing	دستگیر کردن دستگیری
pick up <idiom>	دستگیر کردن شخص
capture	دستگیر کردن دستگیری
poltroon	ادم ترسو
pudding heart	ادم ترسو
shamefast	ترسو خجول
be unable to say boo to a goose	بسیار ترسو
timid [of] <adj.>	ترسو [کمرو ] [از]
have a yellow streak	بزدل و ترسو
quitter	ادم ترسو
quitters	ادم ترسو
goosy	احمق ترسو
funk	ادم ترسو
coward	ادم ترسو
sheepishly	ترسو کمرو
sheepish	ترسو کمرو
shied	ترسو موافب
shies	ترسو موافب
goosey	احمق ترسو
shyer	ترسو موافب
shyest	ترسو موافب
gunshy	ترسو بی تجربه
shy	ترسو موافب
shying	ترسو موافب
cowards	ادم ترسو
run (someone) in <idiom>	به زندان بردن ،دستگیر کردن
as timid as a mouse <idiom>	مثل موش [ترسو]
white livered	بزدل ترسو کم جرات
old womanish or manly	پیر زنانه ترسو
nervous nellie	ادم ترسو و بی اثر
He was arrested in the very act .	حین عمل ( ارتکاب جرم ) دستگیر شد
daff	ترسو خود را به نادانی زدن
Don't chicken out ! <idiom>	ترسو نباش ! [اصطلاح روزمره]
totake	شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
He is afraid of his own shadow.	ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
evading	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades	فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
letter of marque	پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
seize	اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes	اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized	اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
captured	تصرف شده اغتنامی دستگیر شده
detained	بازداشت کردن دستگیر کردن
detain	بازداشت کردن دستگیر کردن
detaining	بازداشت کردن دستگیر کردن
detains	بازداشت کردن دستگیر کردن
capture	اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing	اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures	اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن