Dictiornary-Farsi | دفترداری ساده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
book keeping by single e.	دفترداری ساده


Other Matches

simple design	طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
accountics	دفترداری
bookkeeping	دفترداری
keep books	دفترداری کردن
bookkeeping	housekeeping دفترداری
to keep books	دفترداری کردن
book keeping by double e.	دفترداری مترادف
double entry	سیستم دفترداری دوبل
basic	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics	یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet	طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structures	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structuring	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure	با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
taffetized	ساده
naif	ساده
idiot	ساده
unaadorned	ساده
unsophisticated	ساده
positive	ساده
idiots	ساده
plain	ساده
unceremoniously	ساده
plainer	ساده
unmeaning	ساده
plainest	ساده
plains	ساده
incomposite	ساده
homespun	ساده
untutored	ساده
fraudless	ساده
baldest	ساده
simple minded	ساده دل
semplice	ساده
simplex	ساده
simpleminded	ساده دل
clodhoppers	ساده
clodhopper	ساده
sheepish	ساده دل
sheepishly	ساده دل
baldly	ساده
bald	ساده
simple hearted	ساده دل
plain hearted	ساده دل
unassuming	ساده
naive	ساده
frugal	ساده
simplistic	ساده
explicit	ساده
downright	ساده
inexpensive	ساده
clean	ساده
cleaned	ساده
cleanest	ساده
cleans	ساده
artless	ساده
balder	ساده
unceremonious	ساده
simple	ساده
good-humored	ساده دل
expansive <adj.>	ساده دل
simpler	ساده دل
simpler	ساده
seemly <adj.>	ساده دل
innocent <adj.>	ساده دل
freestanding	ساده
simplest	ساده
simplest	ساده دل
free spoken	ساده گو
simple	ساده دل
simple-hearted <adj.>	ساده دل
daff	ساده دل
slickest	ساده
slick	ساده
fanciless	ساده
fructose	ساده
conversable <adj.>	ساده دل
unaffected	ساده
charmless	ساده
incomplex	ساده
sketch	نقشه ساده
empirical formula	فرمول ساده
navvy	کارگر ساده
navvies	کارگر ساده
simpletons	ساده لوح
sketched	طرح ساده
sketched	نقشه ساده
sketches	نقشه ساده
simpleton	ساده لوح
sementem	معنی ساده
sketches	طرح ساده
sketch	طرح ساده
simple oscillator	نوسانگر ساده
plain weave	بافت ساده
primitive	شکل ساده
simple schizophrenia	اسکیزوفرنی ساده
simplifies	ساده کردن
simplifies	ساده سازی
simplify	ساده کردن
simplify	ساده سازی
simple parry	دفاع ساده
simplifying	ساده کردن
simplifying	ساده سازی
flat rate	نرخ ساده
martin	ساده لوح
free spokenness	ساده گویی
primary cell	پیل ساده
reducible	ساده شدنی
clean bill of lading	بارنامه ساده
simple interest	سود ساده
simplified	ساده شده
clean collection	وصولی ساده
naivete	ساده لوحی
galah	ساده لوح
lambs	ادم ساده
lamb	ادم ساده
lamblike	ساده لوح
clean bill	برات ساده
ingenue	دختر ساده
in plain english	به انگلیسی ساده
booby	ساده لوح
king post truss	خرپای ساده
gullibility	ساده لوحی
gowk	ساده لوح
cats paw	ساده لوح
gobemouche	ساده لوح
gaby	ساده لوح
frugal food	خوراک ساده
credulity	ساده لوحی
plain flap	فلپ ساده
plain paper	کاغذ ساده
plain rib	تیغه ساده
dupable	ساده لوح
penny whistles	نی لبک ساده
pick wickian	ساده بی تکلف
penny whistle	نی لبک ساده
credulousness	ساده لوحی
basic circuit	مدار ساده
simplistic	ساده طبع
natively	بطور ساده
overhand knot	گره ساده
perfect gazes	گازهای ساده
phoneme	صدای ساده
nincompoops	ساده لوح
nincompoop	ساده لوح
phonemes	صداهای ساده
infrugal	غیر ساده
simplifications	ساده سازی
sot	ساده لوح
oafs	ساده لوح
oaf	ساده لوح
soft headed	ساده لوح
simple-minded	ساده لوح
noddy	ساده لوح
two time	دو حرکت ساده
underhand service	سرویس ساده
unfigured	بی صورت ساده
unskilled worker	کارگر ساده
soft eye	چشمی ساده
smpleton	ساده لوح
single entry	حسابداری ساده
simplifier	ساده کننده
simplification	ساده سازی
plain-clothes	ساده پوش
plain clothes	ساده پوش
single bevel but weld	جوش لب به لب "وی " ساده
single bond	پیوند ساده
candid	صاف و ساده
naive	ساده لوح
deck hand	ملوان ساده
deck hands	ملوان ساده
In simple (plain) English.	به انگلیسی ساده
plainly	بطور ساده
lamblkin	ساده لوح
reducing	ساده کردن
plain design	طرح کف ساده
bare	ساده اشکار
liquidation	ساده سازی
reduce	ساده کردن
(a) snap <idiom>	خیلی ساده
simple compression	فشار ساده
take it easy <idiom>	ساده بگیر
baring	ساده اشکار
barest	ساده اشکار
bares	ساده اشکار
barer	ساده اشکار
bared	ساده اشکار
reduces	ساده کردن
simplifcation	ساده سازی
simple shear	برش ساده
goofs	ادم ساده
goofing	ادم ساده
goofed	ادم ساده
goof	ادم ساده
simple correlation	همبستگی ساده
simplex channel	مجرای ساده
simple distillation	تقطیر ساده
simple eye	چشم ساده
simple fraction	کسر ساده
simple beam	تیر ساده