English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
translation agency دفتر ترجمه
Other Matches
lexical analysis مرحلهای در ترجمه برنامه که نرم افزار کامپایل یا ترجمه کلمات کلیدی برنامه را با دستورات که ماشین جایگزین کند
engineering office دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
notary office دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
blotters دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotter دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
induction station دفتر استخدام دفتر پذیرش
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
journalize در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
duty roster دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
interpreting ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpret ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interpreted ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
interprets ترجمه کردن ترجمه شفاهی کردن
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
versions ترجمه
interpretations ترجمه
compilation ترجمه
rendition ترجمه
renderings ترجمه
compilations ترجمه
rendering ترجمه
renditions ترجمه
translation ترجمه
interpretation ترجمه
translation ترجمه
translations ترجمه
version ترجمه
an a translation ترجمه درست
metaphraze ترجمه لفظی
mechanical translation ترجمه مکانیکی
mechanical translation ترجمه ماشینی
machine translation ترجمه ماشینی
reversion ترجمه مجدد
translating ترجمه کردن
liberaltranstation ترجمه ازاد
translated ترجمه کردن
address translation ترجمه ادرس
algorithm translation ترجمه الگوریتم
mistranslation ترجمه نادرست
interpretations تعبیر ترجمه
put ترجمه کردن
the a of a trans lation صحت ترجمه
to do into ترجمه کردن به
trannlatability قابلیت ترجمه
translatable قابل ترجمه
translate time هنگام ترجمه
misinterpretation ترجمه غلط
paraphrase ترجمه ازاد
translate time حین ترجمه
translet ترجمه کردن
puts ترجمه کردن
putting ترجمه کردن
the a of a trans lation درستی ترجمه
translate ترجمه کردن
paraphrasing ترجمه ازاد
interpretation تعبیر ترجمه
paraphrases ترجمه ازاد
paraphrased ترجمه ازاد
translates ترجمه کردن
translation agency موسسه ترجمه
dynamic address translation ترجمه پویای ادرس
delectus برای ترجمه دارد
teutonize به المانی ترجمه کردن
had it trans ted بدهید ترجمه کنند
mistranslate ترجمه غلط کردن
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
object زبان برنامه پس از ترجمه
objected زبان برنامه پس از ترجمه
indirect objects زبان برنامه پس از ترجمه
objecting زبان برنامه پس از ترجمه
retranslate دوباره ترجمه کردن
fortran translation process فرایند ترجمه فرترن
objects زبان برنامه پس از ترجمه
assemble ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
literalist طرفدار معنی یا ترجمه لفظی
renders ارائه دادن ترجمه کردن
rendered ارائه دادن ترجمه کردن
render ارائه دادن ترجمه کردن
assembles ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
version کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
to to ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
tropology ترجمه یا تفسیر مجازی وروحانی
assembled ترجمه کد اسمبلی به زبان ماشین
versions کتابی که ترجمه کتاب دیگرباشد
literalize تحت اللفظی ترجمه کردن
This is its Persian rendering ( translation) . این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
pcv این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
bridgeware برنامههای کامپیوتری به منظور ترجمه دستورالعملها
paraphrasing نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
revised version ترجمه اصلاح شده کتاب مقدس
paraphrases نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
processor برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
paraphrase نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrased نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
encoding ترجمه پیام یا متن طبق سیستم کد گذاری
targum ترجمه زبان ارامی قسمتی از عهد عتیق
languages هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
literality صوری بودن عینیت تفسیر یا ترجمه لفظی
one pass assembler برنامه اسمبلر که در یک عمل که اصل را ترجمه میکند
to translate something [from/into a language] ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
pass برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
passed برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
passes برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
cross assembler ترجمه برنامه اسمبلر برای یک کامپیوتر دیگر
bureaus دفتر
bureau دفتر
book دفتر
book of account دفتر کل
cahier دفتر
booked دفتر
books دفتر
ledgers دفتر کل
notary public office دفتر
in office در دفتر
volumes دفتر
offices دفتر
ledger دفتر کل
volume دفتر
office دفتر
record دفتر
post- ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
posted ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
post ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
posts ویرایش یا تغییر متن پس از کامپایل یا ترجمه توسط ماشین
intermediate کد یک کامپیوتر یا اسمبلر در حین ترجمه کد سطح بالا به کد ماشین
septuagint ترجمه یونانی توریه بدست 07تن درزمان بطلیموس
to interpret [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
bill book دفتر بروات
audit office دفتر حسابرسی
office دفتر کار
office اطاق دفتر
offices دفتر کار
offices اطاق دفتر
account book دفتر حساب
advisory service دفتر مشاور
automated office دفتر خودکار
book of account دفتر روزنامه
waste book دفتر باطله
property book دفتر اموال
lawyer's office دفتر وکالت
press copy book دفتر کپیه
pocket book دفتر بغلی
telephone book دفتر تلفن
orderly room دفتر گروهان
order book دفتر سفارشات
official log book of a ship دفتر ثبت
office of records دفتر بایگانی
office manager رئیس دفتر
office attorney وکیل دفتر
purchase ledger دفتر کل خریدها
purchasing department دفتر خرید
copybook دفتر سرمشقدار
telephone d. دفتر تلفن
telephnone book دفتر تلفن
technical bureau دفتر فنی
social secretary رئیس دفتر
site office دفتر مشاوراملاک
run book دفتر رانش
run book دفتر اجرا
rule off ته دفتر را بستن
quartermaster's notebook دفتر سکانی
purchasing office دفتر خرید
telephone books دفتر تلفن
note book دفتر کتابچه
notary public دفتر ثبت
engineering office دفتر مهندسی
end office دفتر انتهایی
drawing office دفتر طراحی
daybook دفتر روزنامه
day book دفتر روزنامه
courier station دفتر پیک
copy letter book دفتر کپیه
copy book دفتر کپیه
chancery دفتر خانه
budget bureau دفتر بودجه
equipment logbook دفتر تجهیزات
site office دفتر ساختمانی
notary assistant دفتر یار
minute book دفتر وقایع
message book دفتر پیام
marriage registry دفتر ازدواج
job office دفتر کارگاه
information office دفتر اطلاعات
intelligence office دفتر اطلاعات
intelligence office دفتر راهنمایی
inquiry office دفتر اطلاعات
information bureau دفتر اطلاعات
head office دفتر مرکزی
branch office دفتر شعبه
journals دفتر روزنامه
register دفتر ثبت
central office دفتر مرکزی
postings ثبت در دفتر
book مجلد دفتر
booked مجلد دفتر
books مجلد دفتر
bell book دفتر موتورخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com