Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
black book
دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
Other Matches
stopped
انجام ندادن عملی
stops
انجام ندادن عملی
stop
انجام ندادن عملی
register
انجام عملی به یک محرک
stopping
انجام ندادن عملی
verbs
دستورالعمل انجام عملی
verb
دستورالعمل انجام عملی
registers
انجام عملی به یک محرک
registering
انجام عملی به یک محرک
pops
بسرعت عملی انجام دادن
popped
بسرعت عملی انجام دادن
interrupt
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
waste instruction
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
pop
بسرعت عملی انجام دادن
interrupts
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
interrupting
انجام عملی پس از تشخیص وقفه
avalanche
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
avalanches
عملی که باعث انجام عملهای بعدی میشود
backwash
اضطراب یااشفتگی بعداز انجام عملی عواقب
circuits
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuit
ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
operate
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operates
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
threshold
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds
سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
op code
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
rogues gallery
گالری تصاویر جنایتکاران ومجرمین
connective
نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
inseparables
دوستان یاکسانی که از همدیگرسوانشوند
instruction
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions
کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
Boolean connective
حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
go to sleep
اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
dynamic
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
dynamically
توقف فرآیند ووووقتی سیستم به کاربر می گوید پیش از خاتمه فرآیند عملی باید انجام شود
completing
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completes
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
completed
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
complete
عملی که عملوندهای لازم را بازیابی میکند از حافظه و عمل را انجام میدهد و نتیجه و عملوندها را به حافظه بر می گرداند و دستور بعدی برای اجرا را می خواند
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
neurone
یاخته پی و کاران
neurones
یاخته پی و کاران
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
notary office
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
blotter
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotters
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
gangsters
همدست تبه کاران
jockey club
باشگاه سوار کاران
gangster
همدست تبه کاران
felonry
گروه تبه کاران
nsfnet
یک شبکه گسترده تهیه شده توسط دفتر محاسبات علمی پیشرفته در موسسه ملی علوم برای انجام عملیات غیرنظامی طراحی وزارت دفاع طراحی شد که بخاطردلایل امنیتی در دسترس عمومی نمیباشد
haunt
محل اجتماع تبه کاران
heresiarch
رئیس بدعت کاران ومرتدین
underworld
دنیای تبه کاران واراذل
haunts
محل اجتماع تبه کاران
i had best to leaveit
بهترین کاران است که ان راول کنیم
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
induction station
دفتر استخدام دفتر پذیرش
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
civilian internee information bureau
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
journalize
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
phonendoscope
شنیده میشوند
plastic zone
منطقهای که در ان خاکها زیر و رو میشوند
boxes are made of wood
جعبه ها از چوب ساخته میشوند
single
استفاده از اعدادی که در یک کلمه ذخیره میشوند
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
avoirdupois
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
taboos
ممنوع
in d.
ممنوع
impermissible
ممنوع
barred
ممنوع
prohibbited
ممنوع
prohibited
ممنوع
taboo
ممنوع
illicit
ممنوع
disallowable
ممنوع
forbidden
ممنوع
plasmodium
نوعی از پلاسمودیدها که انگل یاختههای خون میشوند
bird's eye perspective
پرسپکتیو اجسامی که از نقاط دور دیده میشوند
pronominal adjective
صفتی که اگر موصوف آن را بیندازند ضمیر میشوند
it's forbidden to ...
ممنوع است که...
debarring
ممنوع کردن
restricts
ممنوع کردن
debar
ممنوع کردن
rule out
ممنوع ساختن
forbids
ممنوع کردن
forbid
ممنوع کردن
NO PARKING
پارکینگ ممنوع
closed
ممنوع الورود
prohibiting
ممنوع کردن
prohibits
ممنوع کردن
restricting
ممنوع کردن
prohibited
ممنوع شده
restrict
ممنوع کردن
prohibited goods
اشیاء ممنوع
debars
ممنوع کردن
debarred
ممنوع کردن
prohibit
ممنوع کردن
forbidden band
نوار ممنوع
no waiting
توقف ممنوع
forbidden
ممنوع شده
no parking
توقف ممنوع
forbidden vibration
ارتعاشات ممنوع
forbidden zone
ناحیه ممنوع
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
in love - engaged - married
عاشق . نامزد . متاهل
[مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
ballistic
مربوط بعلم حرکت اجسامی که درهوا پرتاپ میشوند
data link
راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
back plate
صفحه متحرکی که سیلندرچرخ و کفشکها روی ان سوار میشوند
reversal
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
reversals
نیمی از سیکل نیروهایی که بصورت نوسانی وارد میشوند
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
to be absolutely forbidden
[prohibited]
مطلقا ممنوع بودن
it is strictly forbidden
اکیدا ممنوع است
forbidden energy zone
ناحیه انرژی ممنوع
bar
بازداشتن ممنوع کردن
ban item
کالای ممنوع الورود
bars
بازداشتن ممنوع کردن
No left
[right]
turn!
گردش به چپ
[راست]
ممنوع!
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
No camping
اردو زدن ممنوع
No camping
چادر زدن ممنوع
forbidden transition
جهش الکترونی ممنوع
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
coated chippings
خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
forlorn hope
دستهای که قبلا مامور حمله و بمباران جای محصوری میشوند
periodicals
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
green manure
گیاهانی نظیر شبدرکه جهت تقویت زمین کشت میشوند
herdic
کالسکهای که بدنه کوتاهی دارد واز عقب سوار ان میشوند
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
no thoroughfare
امدو شدیاعبور) ممنوع است
the import of which is prohibited
ان کالا ممنوع الورود است
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
windbreaks
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند
windbreak
درختستان یابوته هایی که برای جلوگیری از وزش باد کاشته میشوند
eft
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
palatals
حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظ میشوند
zeeman
پدیدهای که در ان هر یک ازطیفهای خطی با عبور ازمیدان مغناطیسی به دو یاچند جزء تجزیه میشوند
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
to bar somebody from something
[doing something]
ممنوع کردن
[کسی از چیزی]
[اصطلاح رسمی ]
dry town
شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
to bar somebody from a competition
شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
presentationism
عقیده باینکه چیزهای واقعی هنگام درک در مغز انسان نمایش داده میشوند
blended
شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
lift strut
پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
multipropellant
سوخت راکت متشکل از دو یاچند جزء که بصورت مجزا به محفظه احتراق وارد میشوند
His sculptures blend into nature as if they belonged there.
مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
lift wire
سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
outlaws
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
fence month
ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
weather bound
ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
commit no nuisance
ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawed
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawing
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw
یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
talking is not permitted
سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
compound bending
خمشی که دران لنگر پیچشی صفر بوده وتنشهای عمودی کششی وفشاری فاهر میشوند
aluminum paste
تکههای بسیار کوچک الومینیوم که مانع برخورداشعه ماوراء بنفش خورشیدبه سطح جسم میشوند
stratus
لایه یکنواخت و یک شکلی ازابرهای کم ارتفاع وخاکستری رنگ که از سطح زمین بخوبی دیده میشوند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
continuous wave
امواج الکترومگنتیک که بدون فاصله تکرار میشوند ومعمولا دارای دامنه و طول موج و فرکانس ثابت میباشند
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
contra rotating
دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند
curing
پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند
aircraft arresting hook
مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
incorporating mill
کارخانهای که اجزای باروت دران امیخته میشوند کارخانه باروت سازی
central refueling provisions
سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com