Dictiornary-Farsi | دفتر مشترک قسمتها | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
interface	دفتر مشترک قسمتها
interfaces	دفتر مشترک قسمتها


Other Matches

joint servicing	دفتر خدمات و پشتیبانی مشترک از نیروهای مسلح
joint petroleum office	دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
services	قسمتها
troops	افراد قسمتها سربازان
intraservice support	پشتیبانیهای قسمتها ازهمدیگر
blotters	دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office	دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
notary office	دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
blotter	دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
induction station	دفتر استخدام دفتر پذیرش
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
civilian internee information bureau	دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
interoperability	قابلیت همکاری با قسمتها یایکانهای دیگر قابلیت تعمیم کار یک یکان
customs of the services	مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
journalize	در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
duty roster	دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
central postal directory	دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
bureaus	دفتر
notary public office	دفتر
record	دفتر
bureau	دفتر
office	دفتر
ledger	دفتر کل
book of account	دفتر کل
offices	دفتر
ledgers	دفتر کل
cahier	دفتر
book	دفتر
in office	در دفتر
booked	دفتر
books	دفتر
volumes	دفتر
volume	دفتر
party line	خط مشترک
participant	مشترک
participants	مشترک
subscribers	مشترک
party lines	خط مشترک
subscriber	مشترک
sense	حس مشترک
subscriber's line	خط مشترک
sensed	حس مشترک
senses	حس مشترک
intercommon	حق مشترک
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
held in common	مشترک
conjoint	مشترک
joint	مشترک
common	مشترک
commoners	مشترک
commonest	مشترک
common user	مشترک
offices	اطاق دفتر
offices	دفتر کار
waste book	دفتر باطله
journal	دفتر روزنامه
cash book	دفتر نقدی
telephone book	دفتر تلفن
copybook	دفتر سرمشقدار
telephone books	دفتر تلفن
journals	دفتر روزنامه
cash books	دفتر نقدی
information office	دفتر اطلاعات
cashbook	دفتر نقدی
office	دفتر کار
office	اطاق دفتر
job office	دفتر کارگاه
courier station	دفتر پیک
copy letter book	دفتر کپیه
copy book	دفتر کپیه
notary assistant	دفتر یار
notary public	دفتر ثبت
note book	دفتر کتابچه
office attorney	وکیل دفتر
office of records	دفتر بایگانی
official log book of a ship	دفتر ثبت
order book	دفتر سفارشات
orderly room	دفتر گروهان
day book	دفتر روزنامه
daybook	دفتر روزنامه
minute book	دفتر وقایع
intelligence office	دفتر اطلاعات
intelligence office	دفتر راهنمایی
inquiry office	دفتر اطلاعات
information bureau	دفتر اطلاعات
head office	دفتر مرکزی
lawyer's office	دفتر وکالت
engineering office	دفتر مهندسی
end office	دفتر انتهایی
marriage registry	دفتر ازدواج
drawing office	دفتر طراحی
message book	دفتر پیام
equipment logbook	دفتر تجهیزات
pocket book	دفتر بغلی
press copy book	دفتر کپیه
budget bureau	دفتر بودجه
branch office	دفتر شعبه
book of account	دفتر روزنامه
bill book	دفتر بروات
bell book	دفتر موتورخانه
automated office	دفتر خودکار
audit office	دفتر حسابرسی
technical bureau	دفتر فنی
telephnone book	دفتر تلفن
advisory service	دفتر مشاور
telephone d.	دفتر تلفن
social secretary	رئیس دفتر
site office	دفتر مشاوراملاک
site office	دفتر ساختمانی
property book	دفتر اموال
purchase ledger	دفتر کل خریدها
purchasing department	دفتر خرید
purchasing office	دفتر خرید
quartermaster's notebook	دفتر سکانی
office manager	رئیس دفتر
rule off	ته دفتر را بستن
chancery	دفتر خانه
run book	دفتر اجرا
central office	دفتر مرکزی
run book	دفتر رانش
account book	دفتر حساب
registry	دفتر خانه
translation agency	دفتر ترجمه
booking	ثبت در دفتر
customs	دفتر گمرک
inventory	دفتر دارایی
registries	دفتر فهرست
registry	دفتر فهرست
bookings	ثبت در دفتر
postings	ثبت در دفتر
registries	دفتر خانه
posting	ثبت در دفتر
registering	در دفتر واردکردن
registering	دفتر ثبت
register	در دفتر واردکردن
register	دفتر ثبت
book	مجلد دفتر
booked	مجلد دفتر
books	مجلد دفتر
registers	دفتر ثبت
registers	در دفتر واردکردن
intercommunion	ارتباط مشترک
common factor	عامل مشترک
common fronties	مرز مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
common language	زبان مشترک
intersections	فصل مشترک
common wealth	مشترک المنافع
joint supply	عرضه مشترک
common area	ناحیه مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
intersection	فصل مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
common gender	جنس مشترک
common wall	دیوار مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
common	مشترک اشتراکی
mutual interests	منافع مشترک
collaboration	کار مشترک
co-operation	همکاری مشترک
mutual debts	دیون مشترک
joint zone	منطقه مشترک
jointly owned property	مال مشترک
collaboration	همکاری مشترک
cooperation	همکاری مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
common trait	ویژگی مشترک
line termination circuit	اتصال مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
my and his father	پدر مشترک من و او
co-operation	کار مشترک
commonweal	مشترک المنافع
cooperation	کار مشترک
factors	عامل مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
complex fraction	برخه مشترک
factor	عامل مشترک
concerted action	عمل مشترک
cooperative work	کار مشترک
joint	مشترک الحاقی
joint	ستاد مشترک
halvers	نیمه مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
interface	وجه مشترک
intercommunion	اقدام مشترک
joint exercise	مانور مشترک
EEC	بازار مشترک