Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
journal book
دفتر گزارش روزانه
Other Matches
journal
گزارش روزانه
journals
گزارش روزانه
logbook
گزارش روزانه سفرکشتی
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
system log
گزارش روزانه عملیات سیستم
diary
دفتر خاطرات روزانه
diary
دفتر یادداشت روزانه
diaries
دفتر خاطرات روزانه
diaries
دفتر یادداشت روزانه
log book
دفتر رخدادهای روزانه
log books
دفتر رخدادهای روزانه
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
diarist
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarists
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
daybook
دفتر ثبت وقایع روزانه
diary
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diaries
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
departure report
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
day fighter
هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
blotters
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
blotter
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
notary office
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
report generator
گزارش زایی گزارش گیری
report generator
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
induction station
دفتر استخدام دفتر پذیرش
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
civilian internee information bureau
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
journalize
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
duty roster
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
central postal directory
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
diurnal
روزانه
perdiem
روزانه
day-to-day
<adj.>
روزانه
each day
<adv.>
روزانه
dailies
روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
روزانه
every day
<adv.>
روزانه
day by day
روزانه
per day
روزانه
every single day
<adv.>
روزانه
workaday
روزانه
on a daily basis
<adv.>
روزانه
diurnally
روزانه
by d.
روزانه
day in, day out
<adv.>
روزانه
everyday
<adj.>
روزانه
quotidian
روزانه
dailgy food allowance
جیره روزانه
victualling allowance
جیره روزانه
diurnal load
بار روزانه
daily wage
مزد روزانه
order of the day
برنامه روزانه
daily storage
مخزن روزانه
daily round
کارهای روزانه
purchase journal
دفترخرید روزانه
daily round
گردش روزانه
daily pay
دستمزد روزانه
journals
دفتروقایع روزانه
day in, day out
<adv.>
بطور روزانه
workout
ورزش روزانه
workouts
ورزش روزانه
way of life
فعالیتهای روزانه
morning orders
دستورات روزانه
morning orders
برنامه روزانه
habitude
عادت روزانه
each day
<adv.>
بطور روزانه
every day
<adv.>
بطور روزانه
every single day
<adv.>
بطور روزانه
duily bread
نان روزانه
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
journal
دفتروقایع روزانه
day hospital
بیمارستان روزانه
day school
مدرسهی روزانه
day schools
مدرسهی روزانه
mean daily
متوسط روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
بطور روزانه
diurnal tide
کشند روزانه
semidiurnal tide
کشند نیم روزانه
utilization
کاربرد روزانه استفاده
rations
مقدار جیره روزانه
ration
مقدار جیره روزانه
plan of the day
برنامه روزانه ناو
breviary
کتاب نمازوادعیه روزانه
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
rationed
مقدار جیره روزانه
dailgy food allowance
جیره غذایی روزانه
daily bread
نان یارزق روزانه
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
day of supply
روز امادتدارکات روزانه
working day
ساعت کار روزانه
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
daily flood peak
بیشینه روزانه سیل
extern
کمک پزشک روزانه
daily routine
عادت جاری روزانه
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
cargo outturn report
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
daylight traffic line
خط منع ایاب ذهاب روزانه
log
شرح روزانه جدول لگاریتم
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
logs
شرح روزانه جدول لگاریتم
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
termograph
دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
cash register
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
ephermeris
جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
daymark
علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
reportage
گزارش
report generator
گزارش زا
reported
گزارش
recitetion
گزارش شز
account
گزارش
report
گزارش
reports
گزارش
personal
امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
quarterly report
گزارش سه ماهه
commentaries
گزارش رویداد
commentary
گزارش رویداد
logs
گزارش سفرهواپیما
viva voting
گزارش شفاهی
accident reporting
گزارش حادثه
viva report
گزارش شفاهی
visualreport
گزارش بصری
technical report
گزارش فنی
wrap up
گزارش خلاصه
expertise
گزارش اهل فن
returning
گزارش دادن
report generator
مولد گزارش
returning
گزارش رسمی
detailed report
گزارش مشروح
log
گزارش سفرهواپیما
report generation
تولید گزارش
returns
گزارش دادن
returns
گزارش رسمی
report file
فایل گزارش
to give forth
گزارش دادن
minute
گزارش وقایع
reported
گزارش دادن
reported
گزارش دادن به
blue bark
گزارش حرکت
blue bell
گزارش جنایت
blue bell
گزارش بدرفتاری
periodic report
گزارش دورهای
reports
گزارش دیدبانی
edit line
خط گزارش وضعیت
report
گزارش دیدبانی
account
اهمیت گزارش
reports
گزارش دادن به
reports
گزارش دادن
command report
گزارش فرماندهی
an incomprehensive report
گزارش کوتاه
report
گزارش دادن
annual report
گزارش سالانه
annual report
گزارش سالیانه
report
گزارش دادن به
bruit
گزارش سروصدا
returned
گزارش رسمی
flash report
گزارش انی
situation report
گزارش وضعیت
final report
گزارش نهایی
story
روایت گزارش
status report
گزارش وضعیت
subemit a report
گزارش دادن
rpg
مولدبرنامه گزارش
reported
گزارش دیدبانی
school report
گزارش اموزشگاه
internal report
گزارش داخلی
management report
گزارش مدیریت
turn in
<idiom>
گزارش دادن
hot report
گزارش مهم
error report
گزارش خطا
actions
گزارش وضع
submit a report
گزارش دادن
report progarm generator
تولیدبرنامه گزارش
press report
گزارش خبری
report progarm generator
مولدبرنامه گزارش
return
گزارش دادن
return
گزارش رسمی
survey report
گزارش بازرسی
returned
گزارش دادن
report program
برنامه گزارش
action
گزارش وضع
report writer
گزارش نویسی
report writer
نویسنده گزارش
reportable
گزارش دادنی
Schedule+
برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
draft report
گزارش نیمه نهایی
periodic intelligence report
گزارش نوبهای اطلاعاتی
docking report
گزارش تعمیر ناو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com