English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
this very question دقیقا همین پرسش
Other Matches
There is the rub . گیر کار همین جاست (همین است )
interrogatively بشکل پرسش بطور پرسش
on the nose <idiom> دقیقا
minutely دقیقا"
strictly دقیقا"
nighly دقیقا
graciously دقیقا"
rigidly دقیقا"
to a t دقیقا
identical دقیقا مشابه
spot-on دقیقا صحیح
dead even دقیقا برابر
quite so دقیقا اینطور
to a T <idiom> کاملا،دقیقا
on the dot <idiom> دقیقا سر موقع
In the minutest detail . موبه مو ( دقیقا" )
as ... as <adv.> دقیقا مانند ...
Just what I needed. دقیقا چیزی که میخواستم.
Just what I needed. دقیقا همینو میخواستم.
What does it exactly mean? منظور از این دقیقا چه است؟
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
This is just what I want . This is the very thing I want . این دقیقا" همان چیزی است که می خواهم
Greek Revival [سبک احیای معماری یونانی که دقیقا کپی از نقش و نگارهای باستانی بود.]
this same همین
as a consequence <adv.> بخاطر همین
alike <adv.> به همین نحو
immediately next door <adv.> همین همسایه ای
very همان همین
all the same <adv.> به همین نحو
that once همین یکبار
this once همین یکبار
one of these o c shortlies در همین روزها
not long a go همین تازگی ها
This very day . همین امروز
In the vicinity ( neighbourhood ). همین نزدیکی ها
One of these days . همین روزها
that is a همین بود
immediately next door <adv.> همین جنبی
that is a همین است
ditto <adv.> به همین نحو
by impl <adv.> بخاطر همین
as a result of this <adv.> بخاطر همین
in this respect <adv.> بخاطر همین
insofar <adv.> بخاطر همین
in so far <adv.> بخاطر همین
in this sense <adv.> بخاطر همین
for this reason <adv.> بخاطر همین
that is it همین است
for that reason <adv.> بخاطر همین
in this vein <adv.> بخاطر همین
as a result <adv.> بخاطر همین
thus [therefore] <adv.> بخاطر همین
therefore <adv.> بخاطر همین
in this wise <adv.> بخاطر همین
whereby <adv.> بخاطر همین
hence <adv.> بخاطر همین
consequently <adv.> بخاطر همین
by implication <adv.> بخاطر همین
in consequence <adv.> بخاطر همین
in this way <adv.> بخاطر همین
likewise <adv.> به همین نحو
in like manner <adv.> به همین نحو
in this manner <adv.> بخاطر همین
steadied همین راه برو
steadies همین راه برو
steadiest همین راه برو
the th inst پنجم همین ماه
last sunday همین یکشنبه که گذشت
I arrived as soon as he left ( went ) . همین که رفت من آمدم
Right now . همین الان ( حالا)
steadying همین راه برو
letter of even date نامه همین تاریخ
I'll bring it right away . همین الان می آورم
steady همین راه برو
valued policy بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
querying پرسش
queries پرسش
queried پرسش
item پرسش
questions پرسش
items پرسش
questioned پرسش
test item پرسش
query پرسش
question پرسش
This is precisely ( exactly) what I wanted to know . همین رامی خواستم بدانم
from now on <idiom> درست از همین لحظه به بعد
the whole of morality is there همه اخلاق همین جا است
I have to study من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
For example ( instance ) , lets take Iran . مثلا" فرضا" همین ایران
In fact, that is just what is good about it. اتفاقا"خوبیش در همین است
stick around <idiom> همین دوروبر منتظر ماندن
repeat range با همین مسافت تیراندازی کنید
catechise از راه پرسش
in an interrogatory tone با لحن پرسش
cross-examining پرسش کردن از
indirect question پرسش غیرمستقیم
oblique question پرسش غیرمستقیم
cross-examines پرسش کردن از
cross-examined پرسش کردن از
interogation mark نشان پرسش
point of interrogation نشان پرسش
interrogarive pronoun ضمیر پرسش
interrogatively ازراه پرسش
poseur پرسش دشوار
poseurs پرسش دشوار
poser پرسش دشوار
questioningly پرسش کنان
inquiries پرسش بازجویی
catechize از راه پرسش
catechist ازراه پرسش
inquiry پرسش بازجویی
posers پرسش دشوار
floorer پرسش سخت
item analysis تحلیل پرسش
item difficulty دشواری پرسش
questioned تردید پرسش
questtioningly پرسش کنل
questions تردید پرسش
question تردید پرسش
cross-examination پرسش و مقابله
question marks پرسش نشان
interrogator پرسش کننده
debriefs پرسش کردن
debriefed پرسش کردن
debrief پرسش کردن
questionary پرسش نامه
cross-examinations پرسش و مقابله
interrogators پرسش کننده
item selection پرسش گزینی
question mark پرسش نشان
item validity اعتبار پرسش
leadingquestion پرسش راهنما
cross-examine پرسش کردن از
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He just went outside. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
He just stepped out. او [مرد] همین الان رفت به بیرون.
inquiry پرسش بازجویی رسیدگی
leading question پرسش راهنمایی کننده
leap frog test آزمایش پرسش قورباغه
catechisms پرسش نامه مذهبی
leading questions پرسش راهنمایی کننده
catechism پرسش نامه مذهبی
inquiries پرسش بازجویی رسیدگی
catechise از راه پرسش یاددادن
status enquiry پرسش نامه وضعیت
to overwhelm with questions غرق پرسش کردن
open ended question پرسش باز پاسخ
multiple choice item پرسش چند گزینهای
item discrimination index ضریب افتراق پرسش
inquiry system سیستم پرسش- پاسخ
catechize از راه پرسش یاددادن
quizzes شوخی پرسش و ازمون
interrogator responsor دستگاه پرسش- پاسخ
quiz شوخی پرسش و ازمون
circularize پرسش نامه فرستادن
pan cosmism اعتقاد باینکه هر چه هست همین مادیات است
She is obsessed with it . فکر وذکرش فقط همین است وبس
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
inquisitorial مقرون به سخت گیری در پرسش
inquired پرسش کردن جویا شدن
inquire پرسش کردن جویا شدن
enquired پرسش کردن جویا شدن
enquires پرسش کردن جویا شدن
status enquiry پرسش درخصوص وضعیت مشتری
inquires پرسش کردن جویا شدن
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
She did not ask about this. او [زن] دراین باره پرسش نکرد.
resolveme this این پرسش را پاسخ دهید
multiple-choice وابسته به پرسش چند پاسخی
Wherever you go the sky has the same colour . <proverb> به هر کجا که روى آورى آسمان همین رنگ است .
Knock off your fighting right now! همین الآن از توی سر همدیگر زدن دست بکشید !
to p angone with questions با پرسش زیاد کسی را بستوه اوردن
to pry into a person affairs فضولانه در باره کسی پرسش کردن
to p any one with question کسی را از پرسش زیاد بستوه اوردن
this act provoked my inquiry این کار موجب پرسش من است
... if you don't mind my asking ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
interrogate مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
catechetical مبنی براموزش زبانی ازراه پرسش وپاسخ
interrogating مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
Akstafa peacock طرح طاووس در فرش های ترکمنی و قفقازی مربوط به همین نام
jump instruction پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
open به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opened به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
catechetics فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
opens به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
relational database management system پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
maieutics فن زنده کردن فکر نهایی شخص بوسیله پرسش وپاسخ
a penny for your thoughts <idiom> [طریقه ای پرسش در مورد اینکه طرف مقابل به چی فکر می کند؟]
images توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
querying که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queried که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com