Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
in-depth	دقیق و عمیق
Other Matches
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
deep rooted	عمیق
profound	عمیق
deepest	عمیق
deeper	عمیق
deep	عمیق
fathomless	عمیق
grand opera	اپرای عمیق
inhalation	نفس عمیق
channels	قسمت عمیق اب
channelled	قسمت عمیق اب
channeling	قسمت عمیق اب
channeled	قسمت عمیق اب
suspiration	نفس عمیق
channel	قسمت عمیق اب
pit type furnace	کوره عمیق
canyons	دره عمیق
soaking pit	کوره عمیق
sopor	خواب عمیق
canyon	دره عمیق
deep well	چاه عمیق
depth charge	خرج عمیق
crevasse	شکاف عمیق
deep targets	هدفهای عمیق
recondite	عمیق پیچیده
profoundly	بطور عمیق
abyss	بسیار عمیق
abysses	بسیار عمیق
abysm	بسیار عمیق
advance cracking	ترکهای عمیق
deep drawing	کشش عمیق
deep fording	عبور از اب عمیق
deep hole boring	سوراخ عمیق
deep hole drilling	سوراخ عمیق
deep percolation	نفوذ عمیق
depth charges	خرج عمیق
crevasses	شکاف عمیق
depth adjustment	تنظیم عمیق
heartstrings	احساسات عمیق
midnight	دل شب تاریکی عمیق
willie waught	جرعه عمیق
deep fording	عبوراز پایاب عمیق
deep supporting fire	اتش پشتیبانی عمیق
ravines	دره تنگ و عمیق
canons	دره عمیق وباریک
canon	دره عمیق وباریک
diving well	قسمت عمیق استخر
deep charge	خرج عمیق دریایی
in a world of one's own <idiom>	مشکل عمیق داشتن
bathyal	مربوط به دریای عمیق
steep	دارای شیب عمیق
steepest	دارای شیب عمیق
ravine	دره تنگ و عمیق
slow-wave sleep [SWS]	خواب عمیق [روانشناسی]
to be dead asleep	در خواب عمیق بودن
deep sleep	خواب عمیق [روانشناسی]
ebb tide	جریان جذر عمیق
To take a deep breath .	نفس عمیق کشیدن
clunks	صدای عمیق و تو خالی
pit type furnace	کوره نوع عمیق
psychognosy	مطالعه عمیق روانی
psychognosis	مطالعه عمیق روانی
clunk	صدای عمیق و تو خالی
reconditely	بطور پوشیده یا عمیق
suspire	نفس عمیق کشیدن
subsoil ploughing	شخم گود یا عمیق
pit furnace crane	جراثقال کوره عمیق
heartstring	عمیق ترین احساسات دل
subsoil	شخم عمیق زدن
bore hole pump	تلمبه توربینی چاه عمیق
plunges	گودال عمیق سرازیری تند
plunge	گودال عمیق سرازیری تند
tarn	دریاچه عمیق وکوچک کوهستانی
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
depth-adjustment mechanism	طرز کار تنظیم عمیق
deep hole boring machine	دستگاه مته سوراخ عمیق
deep hole drilling machine	دستگاه مته سوراخ عمیق
deep minefield	میدان مین عمیق زیرابی
plunged	گودال عمیق سرازیری تند
rut	جای چرخ عمیق روی شوسه
subcutis	عمیق ترین قسمت زیر پوست
hungry	[تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
heart strings	عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
ruts	جای چرخ عمیق روی شوسه
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
I have thought long and hard about it.	خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
particular redemption	دقیق
stringently	دقیق
stringent	دقیق
subtil	دقیق
astute	دقیق
exact solution	حل دقیق
scholastical	دقیق
scrutinizer	دقیق
advertent	دقیق
tenty	دقیق
exquisite	دقیق
literal	دقیق
exact	دقیق
intent	دقیق
scholastic	دقیق
exacted	دقیق
exacts	دقیق
accurate	دقیق
punctual	دقیق
precision	دقیق
punctilious	دقیق
punctiliously	دقیق
wistful	دقیق
controls	توپزن دقیق
precision balance	ترازوی دقیق
precision fire	تیر دقیق
precision instrument	سنجه دقیق
precision levelling	ترازیابی دقیق
precision scale	مقیاس دقیق
precision spirit level	ترازوی دقیق
precision sweep	روبش دقیق
precision adjustment	تنظیم دقیق
fine spun	دقیق خیالی
high accuracy measurement	سنجش دقیق
controlling	توپزن دقیق
precisian	خیلی دقیق
correct	دقیق یا درست
perpend	دقیق بودن
persnickety	کاربسیار دقیق
particularization	شرح دقیق
set	لجوج دقیق
micro pressure gage	فشارسنج دقیق
precision measurment	سنجش دقیق
precision tool	ابزار دقیق
precisionist	بسیار دقیق
pryingly	با نگاه دقیق
watchful	بی خواب دقیق
detailed analysis	بررسی دقیق
detailed analysis	آنالیز دقیق
corrects	دقیق یا درست
correcting	دقیق یا درست
sounds	بی خطر دقیق
soundest	بی خطر دقیق
sounded	بی خطر دقیق
sound	بی خطر دقیق
tenuous	لطیف دقیق
control	توپزن دقیق
queazy	زیاد دقیق
subtlest	دقیق لطیف
subtler	دقیق لطیف
subtle	دقیق لطیف
strictly speaking	دقیق شویم
setting up	لجوج دقیق
sets	لجوج دقیق
thorough paced	دقیق گام
watchfulness	دقیق هشیاری
going-over	بررسی دقیق
goings-over	بررسی دقیق
fine setting	تنظیم دقیق
thoroughgoing	بسیار دقیق
queasy	زیاد دقیق
pernickety	کاربسیار دقیق
precise	صریح دقیق
exact location	محل دقیق
arm of precision	اسلحه دقیق
scrutiny	بررسی دقیق
precise	دقیق کردن
instrument	الات دقیق
punctual	باذکرجزئیات دقیق
precision tools	الات دقیق
imprecise	غیر دقیق
fine adjustment	تنظیم دقیق
precise	خیلی دقیق
an a calculator	محاسب دقیق
instruments	الات دقیق
inspected	ازمایش دقیق بازبینی
chronometer	ساعت شمار دقیق
precision	اندازه گیری دقیق
astringent	سخت گیر دقیق
a true and accurate report	گزارشی درست و دقیق
facsimiles	کپی دقیق از یک متن
calibration	تنظیم الات دقیق
meticulous	خیلی دقیق وسواسی
scrupulously <adv.>	خیلی دقیق وسواسی
inspecting	ازمایش دقیق بازبینی
precision	بسیار دقیق بودن
zero	تنظیم دقیق دستگاه
tender	دقیق ترد ونازک
tendered	دقیق ترد ونازک
fine adjustment knob	دکمه تنظیم دقیق
off base <idiom>	غیر دقیق ،نادرست
tenderest	دقیق ترد ونازک
pick someone's brains <idiom>	اطلاعات دقیق به کسی
altitude fine adjustment	دستگاه تنظیم دقیق
mind one's P's and Q's <idiom>	خیلی دقیق به رفتاروگفتار
tendering	دقیق ترد ونازک
inspect	ازمایش دقیق بازبینی
sticklers	سمج خیلی دقیق
stickler	سمج خیلی دقیق
pores	بمطالعه دقیق پرداختن
zeroes	تنظیم دقیق دستگاه
zeros	تنظیم دقیق دستگاه
pore	بمطالعه دقیق پرداختن
particular	دقیق نکته بین

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com