Dictiornary-Farsi | دلم هری ریخت پایین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
My heart sank.	دلم هری ریخت پایین


Other Matches

depresses	پایین دادن لوله پایین اوردن
downhaul	پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depress	پایین دادن لوله پایین اوردن
amorphous	بی ریخت
isomorphic	هم ریخت
formless	بی ریخت
uniforms	یک ریخت
shapeless	بی ریخت
habitus	ریخت
form	ریخت
uniform	یک ریخت
morphology	ریخت
built	ریخت
shape	ریخت
shapes	ریخت
figuration	ریخت
forms	ریخت
trimorphous	سه ریخت
formed	ریخت
dimorphous	دو ریخت
the milk was spilt	شیر ریخت
isomorphic graph	گراف هم ریخت
isomorphism	هم ریخت بینی
leptomorph	کشیده ریخت
polymorph	چند ریخت
He shed his fair.	ترسش ریخت
of a fine or beauteous mould	خوش ریخت
He shed his fear . His fear was dispelled.	ترسش ریخت
polymorphic	چند ریخت
polymorphous	چند ریخت
gynandromorphy	ریخت دو جنسی
morphological	ریخت شناختی
shapely	خوش ریخت
heteromorphic	دگر ریخت
shapes	ریخت اندام
shape	ریخت اندام
somatotype	ریخت بدنی
morphology	ریخت شناسی
pulse shape	ریخت تپش
down	سوی پایین بطرف پایین
feature	طرح صورت ریخت
features	طرح صورت ریخت
zoomorphism	حیوان ریخت انگاری
blood rushed to his face	خون ریخت درچهره اش
featured	طرح صورت ریخت
featuring	طرح صورت ریخت
high life	زندگی پر ریخت و پاش
push the panic button <idiom>	از ترس قلبش فرو ریخت
it is quite another story now	ان سبوبشکست وان پیمانه ریخت
That jar is broken and that measure spilt . <proverb>	آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
splurging	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurged	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurge	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
splurges	ریخت وپاش به رخ دیگران کشیدن
A big crowd surged into the streets.	جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
vertically	از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
that fruit packs easily	ان میوه را باسانی میتوان توی فرف یا حلبی ریخت
bal	از مچ پا به پایین
shortest	پایین تر
lower	پایین
flat	پایین
shorter	پایین تر
short	پایین تر
de-	پایین
neath or neath	پایین
neath or neath	پایین تر
lower limit	حد پایین
underneath	پایین
bottom	پایین
flattest	پایین
sub-	یا پایین تر
bottoms	پایین
beneath	پایین تر
beneath	پایین
vide infara	پایین
lowering	پایین تر
hereinafter [formal] <adv.>	در پایین
hereafter <adv.>	در پایین
below <adv.>	در پایین
dowm	پایین
tailwater	پایین اب
subteen	پایین تر از سن 31
infara	پایین تر
hypogenous	پایین رو
down stairs	پایین
submiss	پایین
lowered	پایین تر
shitu	پایین
subatmospheric	پایین تر از جو
infara	پایین
lowers	پایین تر
low level	پایین
further down	پایین تر
low	پایین
down	پایین
lower most	پایین تر
below	پایین
lower	پایین تر
thereinafter [archaic or formal] <adv.>	در پایین
prolapsus	پایین افتادگی
pushdown	پایین فشردنی
lower classes	طبقه پایین
lower class	طبقه پایین
prolapse	پایین افتادن
prolapse	پایین افتادگی
feet	پایین دامنه
low	پایین ضعیف
nutate	پایین افتادن
nutant	پایین افتاده
oars down	پارو پایین
overhand	از پایین ببالا
nether world	جهان پایین
neath or neath	پایین زیرین
low	پایین اهسته
downmost	پایین ترین
on the down grade	پایین رونده
face down feed	خورد رو به پایین
down draft	جریان رو به پایین
down current	جریان رو به پایین
disrate	پایین اوردن
dim light	نور پایین
infrahuman	پایین تر از انسان
desceht	پایین امدن
decurrent	پایین افتاده
subordinating	فرعی پایین تر
let down	پایین کردن
look down	پایین امدن
low activity	فعالیت پایین
down stroke	ضربه رو به پایین
downward stroke	ضربه رو به پایین
downfeed	تغذیه رو به پایین
downward travel	ضربه رو به پایین
downward swing	نوسان رو به پایین
downward movement	حرکت رو به پایین
downward compatible	سازگار رو به پایین
downward compatibility	سازگارمتمایل به پایین
downtrend	سیربطرف پایین
go down	پایین رفتن
hereinbelow	در پایین این
hereinbelow	ازاین پایین تر
download	بارگیری پایین
downfield	میدان پایین
low altitude	ارتفاع پایین
low wing	بال پایین
lower bound	کران پایین
low resolution	تفکیک پایین
low resolution	وضوح پایین
lower limit	کران پایین
minor	پایین رتبه
lower mast	دکل پایین
lower most	پایین ترین
foot	پایین بادبان
lower threshold	استانه پایین
lowermost	پایین ترین
lowpass	پایین گذار
low pass	پایین گذر
low order	مرتبه پایین
low order	پایین رتبه
low energy	انرژی پایین
low frequency	فرکانس پایین
catabatic	پایین اینده
bottommost	پایین ترین
bottom up	از پایین به بالا
low level	در سطح پایین
bate	پایین اوردن
go dan barai	رد کردن از پایین
alow	روبه پایین
mean low water	اب پایین میانگین
downward	پایین زیرین
downward	روبه پایین
nether	واقع در پایین
nether	زیر پایین
downstairs	طبقه پایین
up and down	بالا و پایین
uoppon pyon soon koot	کف دست پایین
undermost	پایین ترین
lowest	پایین ترین
drive	ضربه از پایین
to sink in the scale	پایین رفتن
to set down	پایین اوردن
drives	ضربه از پایین
beneath	از زیر پایین تر از
lee	پایین باد
shut	پایین اوردن
shuts	پایین اوردن
shutting	پایین اوردن
subordinated	فرعی پایین تر
subordinates	فرعی پایین تر
At lower levels.	در سطوح پایین تر
breast	نورد پایین
From top to bottom.	ازبالاتا پایین
depression	پایین دادن
depressions	پایین دادن
to reach down	پایین اوردن
to look down	پایین امدن
push down stack	پایین فشردنی
descends	پایین امدن
the valley lies below	ده در پایین است
comedown	پایین رفتن
the masses	دستههای پایین تر