Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (44 milliseconds)
English
Persian
deject
دل شکسته کردن
Search result with all words
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
humble
شکسته نفسی کردن
humblest
شکسته نفسی کردن
to humble oneself
شکسته نفسی کردن
to weigh down
سنگینی کردن بر پایین اوردن شکسته شدن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
to feel humbled
احساس شکسته نفسی کردن
to be humbled
احساس شکسته نفسی کردن
Other Matches
telescopic
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
heartbroken
دل شکسته
zigzagged
شکسته
running hand
خط شکسته
broken
شکسته
shaky
شکسته
shakiest
شکسته
shakier
شکسته
disrupted
شکسته
broken-hearted
<adj.>
دل شکسته
fracted
شکسته
fragmental
شکسته
heartsick
دل شکسته
zigzag
شکسته
cursive
خط شکسته
zigzagging
شکسته
downhearted
دل شکسته
in pieces
شکسته
zigzags
شکسته
fragmentary
شکسته
wrecked
شکسته
heart broken
دل شکسته
broken
شکسته شده
bone setting
شکسته بندی
split screen
صفحه شکسته
fracturing
سطح شکسته
crushed stone
سنگ شکسته
bonesetter
شکسته بند
bone setter
شکسته بند
broken
<adj.>
شکسته
[دستگاهی]
shards
کوزه شکسته
shard
کوزه شکسته
ballast
مصالح شکسته
cold short
شکسته سرد
fyloft
صلیب شکسته
giant circle
افتاب شکسته
hot short
شکسته گرم
split-screen
صفحه شکسته
broken stone
سنگ شکسته
haken kreuz
صلیب شکسته
fracture
سطح شکسته
framentary
شکسته ناقص
taxis
شکسته بندی
cauliflower ear
گوش شکسته
fractures
سطح شکسته
puncture
شکسته شدن
punctured
شکسته شدن
punctures
شکسته شدن
castway
کشتی شکسته
chevron
پرانتز شکسته
german giant swing
افتاب شکسته
pointed bracket
پرانتز شکسته
puncturing
شکسته شدن
angle bracket
پرانتز شکسته
sherd
کوزه شکسته
fractured
سطح شکسته
doddered
شکسته سست
distort
شکسته شدن
wrech
کشتی شکسته
raddled
شکسته شده
orthopaedics
شکسته بندی
distorts
شکسته شدن
to run upon the rocks
شکسته شدن
modesty
شکسته نفسی
wrecked
کشتی شکسته
orthopedics
شکسته بندی
flinders
قطعات شکسته
red short
شکسته سرخ
a broken arm
بازوی شکسته
shatter
قطعات شکسته
shatters
قطعات شکسته
osteopathist
شکسته بند
shipwrecked
کشتی شکسته شدن
infirmly
بطور علیل یا شکسته
splint
چوب شکسته بندی
shipwrecks
کشتی شکسته شدن
shipwreck
کشتی شکسته شدن
pulled
شکسته شده افتاده
splint
وسایل شکسته بندی
refracting
شکسته شدن نور
chippings
سنگ شکسته ریز
stone ballast
مصالح شکسته سنگی
refracted
شکسته شدن نور
refract
شکسته شدن نور
potsherd
تکه سفال شکسته
jargon
سخن دست و پا شکسته
zircon
سخن دست و پا شکسته
refracts
شکسته شدن نور
cast away
کشتی شکسته مطرود
brick ballast
مصالح شکسته اجری
broken english
انگلیسی دست و پا شکسته
broken hardening
سخت گردانی شکسته
bowed down by grief
شکسته شده ازغم
agmatology
علم شکسته بندی
brokenly
بطور شکسته یا بریده
fragmentarily
بطور شکسته یا ناقص
ballast
شن ریزی مصالح شکسته
wrecked
باقی مانده ازکشتی شکسته
wrech
شکسته یا خراب شدن کشتی
whitewater
قسمت اشفته موج شکسته
The socket is broken.
پریز برق شکسته است.
In my broken English .
با انگلیسی دست وپا شکسته ام
swastika
صلیب شکسته المان نازی
plaster casts
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
plaster of Paris
گچ ویژه شکسته بندی و قالب گیری
A creaking gate hang long.
<proverb>
یک دروازه شکسته مدتها سرپا می ایستد.
plaster cast
گچ گیری اطراف عضو شکسته گچ گرفتن
soup
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
ten yard
خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
Three things to avoid:a crumbling wall, a biting .
<proverb>
از دیوار شکسته و سگ درنده و زن سلیطه یذر کنید .
soups
موج شکسته کف دار که بسرعت به ساحل می رسد
wrecking
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wreck
کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
pidgins
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
pidgin
انگلیسی دست وپا شکسته ومخلوط با اصطلاحات چینی
Why don't you work? Did you break your fingers?
چرا کار نمی کنی؟ مگر دستت شکسته است؟
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots
از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
splint
نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
streamliner
قطار یا هواپیمایی که مقاومت هوا را درهم شکسته وانرا تعدیل کند
pectinated line
[خط شکسته، دندانه ای و یا کنگره ای که در طرح های هندسی و ایلیاتی بکار می رود.]
non breaking space
حرف فاصله که باعث میشود و کلمه توسط خط شکسته جدا نشوند
pidgin english
انگلیسی دست وپا شکسته وامیختهای که چینی هابدان سخن می گویند
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
puff ball
یکجورسماروغ که چون تخم دان گوی مانندان شکسته شودتخم ان پراکنده میشود
litotes
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
gibbered
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
drill extractor
التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
gibber
تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
part
قط عات کوچک ماشین برای جابجایی قطعهای که شکسته شده یا گم شده است
gibberish
حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
stepped lines
خطوط کنگره ای
[خطوط شکسته]
[در اطراف نگاره ها و اشکال فرش های هندسی باف و روستایی. گاه بجای استفاده از خطوط صاف از این خطوط استفاده می شود.]
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com