Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
tailing
دنباله تعقیب
Search result with all words
follow up
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
Other Matches
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
stemming
دنباله
tails
دنباله
following
دنباله
trainbearer
دنباله کش
trailing
دنباله
trailed
دنباله
trails
دنباله
tail end
دنباله
trail
دنباله
tail
دنباله
tailed
دنباله
suites
دنباله
suite
دنباله
continued form
دنباله
waked
دنباله کش تی
series
دنباله
appendixes
دنباله
appendix
دنباله
follow-ups
دنباله
stems
دنباله
stemmed
دنباله
stem
دنباله
wakes
دنباله کش تی
wake
دنباله کش تی
appendices
دنباله
sequel
دنباله
rear
دنباله
trains
دنباله
trained
دنباله
train
دنباله
rears
دنباله
follow-up
دنباله
rearing
دنباله
reared
دنباله
sequels
دنباله
trails
دنباله داشتن
trail
دنباله داشتن
calling sequence
دنباله فراخوانی
full bottomed
دنباله دار
followism
دنباله روی
extension lines
خطوط دنباله
trailing
دنباله داشتن
the trail of a meteor
دنباله شهاب
subsequent to
[مستقیما]
پس از
[به دنباله]
sequence
دنباله
[ریاضی]
to follow
دنباله داشتن
to continue
دنباله داشتن
tailing factor
ضریب دنباله
trailed
دنباله داشتن
tail cone
دنباله مخروطی
full bottomed
دارای دنباله دراز
sum of the terms of an infinite sequence
مجموع یک دنباله
[ریاضی]
series
مجموع یک دنباله
[ریاضی]
fibonacci series
دنباله فیبو ناجی
deference need
نیاز دنباله روی
followed by
<adj.>
دنباله گرفته شده با
blazing star
ستاره دنباله دار
comet
ستاره دنباله دار
trailing
دنباله دار بودن
trail
دنباله دار بودن
trailed
دنباله دار بودن
trails
دنباله دار بودن
cometology
گفتاردرستارههای دنباله دار
ship haven
طرادههای دنباله کشتی
comets
ذوذنب دنباله دار
comets
ستاره دنباله دار
comet
ذوذنب دنباله دار
sea tail
دنباله دریایی یکانهای هوارو
the track of a comet
مسیر ستاره دنباله دار
cometary
وابسته بستاره دنباله دار
cometography
شرح ستاره دنباله دار
cometic
وابسته بستاره دنباله دار
sequences
به ترتیب مرتب کردن دنباله
sequence
به ترتیب مرتب کردن دنباله
trailing zeros
صفرهای پشتی
[دنباله دار]
[ریاضی]
trainbearer
کسیکه دنباله لباس دیگری رامی گیرد
follow up
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
cama
توده ابرمانندی که هسته ستاره دنباله داررافراگرفته است
complete transaction
معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
fugues
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugue
قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
coma
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
enjambment
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
follow-ups
تعقیب
follow-up
تعقیب
continuation
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
chasing
تعقیب
chased
تعقیب
chases
تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
pursuance
تعقیب
chace
تعقیب
clampdowns
تعقیب
clampdown
تعقیب
venery
تعقیب
pursuant to
در تعقیب
further to
در تعقیب
in continuation of
در تعقیب
chase
تعقیب
litigation
تعقیب
pursuit
تعقیب
pursuits
تعقیب
prosecutions
تعقیب
following
تعقیب
persecution
تعقیب
prosecution
تعقیب
vortex trail
دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
prosecuted
تعقیب کردن
pursuit course
مسیر تعقیب
automatic aiming
تعقیب خودکار
automatic tracking
تعقیب خودکار
criminal prosecution
تعقیب جزایی
autotrack
تعقیب خودکار
prosecutors
تعقیب قانونی
indictable
قابل تعقیب
suability
قابلیت تعقیب
sue
تعقیب کردن
track
تعقیب کردن
prosecution
تعقیب کننده
tracked
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
prosecutes
تعقیب کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
pursuable
قابل تعقیب
chace
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
tails
تعقیب کردن
liable to prosecution
مورد تعقیب
legal suit
تعقیب قضایی
follow up
تعقیب کردن
lay fast by the heels
تعقیب کردن
lay by the heels
تعقیب کردن
indictor
تعقیب کننده
tailed
تعقیب کردن
tail
تعقیب کردن
indicter
تعقیب کننده
chasers
تعقیب کننده
hue and cry
تعقیب قاتل
pursuer
تعقیب کننده
chaser
تعقیب کننده
prosecutable
قابل تعقیب
chive
تعقیب کردن
nonsuit
عدم تعقیب
nonsequitur
عدم تعقیب
ensue
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
practise
تعقیب کردن
drop track
تعقیب موقوف
nolle proseequi
منع تعقیب
practicing
تعقیب کردن
pursuers
تعقیب کننده
indifferent
بی طرف بی تعقیب
manhunt
تعقیب جنایتکاران
manhunts
تعقیب جنایتکاران
chivies
تعقیب کردن
pursued
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
suing
تعقیب کردن
traces
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
chivvied
تعقیب کردن
pursuing
تعقیب کردن
suited
تعقیب انطباق
chase
تعقیب کردن
trace
تعقیب کردن
suit
تعقیب انطباق
pursues
تعقیب کردن
prosecutions
تعقیب کننده
pursue
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
trailer
تعقیب کننده
suits
تعقیب انطباق
trailers
تعقیب کننده
chivying
تعقیب کردن
impeachable
قابل تعقیب
sued
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
traceable
قابل تعقیب
ensues
تعقیب کردن
to follow up
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
trail
هدف را تعقیب کنید
violation will be prosecuted
متخلفین تعقیب خواهند شد
follow
تعقیب کردن فهمیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com