English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
ask for trouble <idiom> دنبال دردسر گشتن
Other Matches
let sleeping dogs lie <idiom> [دنبال دردسر نگرد]
look (someone) up <idiom> به دنبال کسی گشتن
pound the pavement <idiom> دنبال کار گشتن
look (something) up <idiom> به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
to always look for things to find fault with همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
backing up the wrong tree <idiom> [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
to search [for] [someone] دنبال [کسی] گشتن [ برای مثال پلیس]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
headaches دردسر
hassled دردسر
todo دردسر
hassle دردسر
effortless بی دردسر
aggro دردسر
headache دردسر
hassles دردسر
hassling دردسر
effortlessly بی دردسر
cushy بی دردسر
cushiest بی دردسر
cushier بی دردسر
bothersome پر دردسر
in hot water <idiom> در دردسر
money for jam <idiom> پول بی دردسر
mess up <idiom> به دردسر افتادن
make waves <idiom> ایجاد دردسر
troublesome <adj.> دردسر آفرین
hot potatoes مایهی دردسر
hot potato مایهی دردسر
raise a hand <idiom> به دردسر انداختن
in the soup <idiom> در دردسر افتادن
inconveniencing دردسر ناسازگاری
agreat d. of trouble دردسر زیاد
bothering دردسر دادن
bothered دردسر دادن
bothers دردسر دادن
bother دردسر دادن
inconvenienced دردسر ناسازگاری
psychic income درامد بی دردسر
trouble-free <adj.> بدون دردسر
inconvenience دردسر ناسازگاری
inconveniences دردسر ناسازگاری
problem-free <adj.> بدون دردسر
soft loan وام بدون دردسر
to be toast [American E] <idiom> در دردسر بزرگی بودن
trachle سبب خستگی یا دردسر
soft loans وام بدون دردسر
cushily اسان وبی دردسر
put (someone) out <idiom> ناراحت ،دردسر،اذیت
incommode ناراحت گذاردن دردسر دادن
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
psychic income درامدحاصل از مشاغل ساده و بی دردسر
To get embroiled in something. د رکش وواکش ( دردسر افتادن )
to cause trouble for oneself برای خود دردسر راه انداختن
get into a row مورد سرزنش واقع شدن توی دردسر افتادن
I didn't intend to involve you in this mess. من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
seeks گشتن
go about گشتن
puttered ول گشتن
hang around ول گشتن
roam گشتن
roamed گشتن
searchingly گشتن
searches گشتن
searched گشتن
search گشتن
to poke a bout ول گشتن
to go about گشتن
swivels گشتن
to muck a bout ول گشتن
To loaf about . To loiter . ول گشتن
to knock about ول گشتن
roaming گشتن
roams گشتن
seach گشتن
swivelled گشتن
strangle ول گشتن
to fool about ول گشتن
swivel گشتن
seeking گشتن
putter ول گشتن
slosh ول گشتن
sloshes ول گشتن
sloshing ول گشتن
putters ول گشتن
puttering ول گشتن
seek گشتن
putter مهمل گشتن
turns گشتن چرخیدن
turn گشتن چرخیدن
to look for work پی کار گشتن
to wait one's leisure پی فرصت گشتن
orbit بدورمداری گشتن
orbited بدورمداری گشتن
orbits بدورمداری گشتن
to look for anything چیزی گشتن
puttered مهمل گشتن
to rev up تند گشتن
To look for a pretext ( an excuse ). پی بهانه گشتن
To adore (dote on) someone. دورکسی گشتن
to turn round دور گشتن
puttering مهمل گشتن
idled ازاد گشتن
idles ازاد گشتن
idlest ازاد گشتن
to search for anything پی چیزی گشتن
trundl غلتیدن گشتن
putters مهمل گشتن
ranksack خوب گشتن
circumambulate بدورچیزی گشتن
trundling گشتن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
trundled گشتن چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
fossick خوب گشتن
to draw blank گشتن وچیزی
to prospect [for] گشتن [بدنبال]
trolls گشتن سراییدن
troll گشتن سراییدن
to fish in troubled waters پی بازاراشفته گشتن
idle ازاد گشتن
grows شدن گشتن
grow شدن گشتن
circumvolve دور گشتن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
to search گشتن [جستجو کردن]
prowls درپی شکار گشتن
grabble با دست پی چیزی گشتن
to grope for anything درتاریکی پی چیزی گشتن
hang about گشتن پرسه زدن
prowling درپی شکار گشتن
slue بدور محورثابتی گشتن
prowled درپی شکار گشتن
prowl درپی شکار گشتن
rolls غلت خوردن گشتن
rolled غلت خوردن گشتن
roll غلت خوردن گشتن
to hang about گشتن معطل شدن
goggle چپ نگاه کردن گشتن
encircle دورچیزی گشتن دربرداشتن
orb بدور چیزی گشتن
traipse سرگردان بودن ول گشتن
encircled دورچیزی گشتن دربرداشتن
encircles دورچیزی گشتن دربرداشتن
goes گشتن رواج داشتن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
go گشتن رواج داشتن
encircling دورچیزی گشتن دربرداشتن
orbs بدور چیزی گشتن
traipsing سرگردان بودن ول گشتن
goggled چپ نگاه کردن گشتن
traipsed سرگردان بودن ول گشتن
groping در تاریکی پی چیزی گشتن
gropes در تاریکی پی چیزی گشتن
goggling چپ نگاه کردن گشتن
groped در تاریکی پی چیزی گشتن
traipses سرگردان بودن ول گشتن
grope در تاریکی پی چیزی گشتن
to stir up a hornet's nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to open a can of worms <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
rotated دور محور خود گشتن
rummaging بهم زدن خوب گشتن
to patrol a town برای پاسبانی دورشهر گشتن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
swirl گشتن باعث چرخش شدن
revving تند گشتن دور برداشتن
swirled گشتن باعث چرخش شدن
swirling گشتن باعث چرخش شدن
swirls گشتن باعث چرخش شدن
rummages بهم زدن خوب گشتن
rummage بهم زدن خوب گشتن
foraging پی علف گشتن کاوش کردن
forages پی علف گشتن کاوش کردن
orbs بدور مدار معینی گشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
rummaged بهم زدن خوب گشتن
revs تند گشتن دور برداشتن
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
sinecure وفیفه گرفتن وول گشتن
sinecures وفیفه گرفتن وول گشتن
foraged پی علف گشتن کاوش کردن
forage پی علف گشتن کاوش کردن
revved تند گشتن دور برداشتن
rotates دور محور خود گشتن
rev تند گشتن دور برداشتن
rotate دور محور خود گشتن
dangler دنبال رو
parsmip nose دنبال چه
in the wake of در دنبال
pope's nose دنبال چه
rears دنبال
rearing دنبال
pickup artist زن دنبال کن
philanderer زن دنبال کن
philanderers زن دنبال کن
pick-up artist زن دنبال کن
player [American E] زن دنبال کن
pursuits دنبال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com